• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3739 -
  • ۱۳۹۵ دوشنبه ۱۸ بهمن

امريكا با منع ورود ايرانيان خود را از چه چيزي محروم مي‌كند

گرچه هست اهل خرد را خطر از بي‌خردان/ حدت خاطر دانا به‌خطر كم نشود

سيدمحمد بهشتي

در سال‌هايي كه مسووليت سازمان ميراث را برعهده داشتم و جورج بوش رييس‌جمهور امريكا بود، وقتي با استادان و كارشناسان مراكز علمي و دانشگاهي امريكا ملاقاتي پيش مي‌آمد، آنان غالبا به‌سبب اقوال و افعال رييس‌جمهورشان ابراز شرمساري و عذرخواهي مي‌كردند. با رفتارهاي اخير دونالد ترامپ به ‌گمانم حالا ديگر بايد ما عرق شرم ايشان را پاك كنيم! اين روزها كه كوره اعتراض به اقدامات كودكانه و شرورانه ترامپ داغ است، مدام به اين فكر مي‌كنم كه امريكا با قانون منع ورود ايرانيان، از چه چيزي محروم شده است؛ مثلا آيا از صنايع اتومبيل‌سازي ما محروم خواهد شد، يا از نوآوري‌هاي ما در زمينه دانش پزشكي و مهندسي؛ آيا ما همچون هند و چين عمق استراتژيك صنعتي امريكاييم كه با قطع روابط نگران كارخانجات‌شان باشد. البته كمابيش هيچكدام!
در اين موقعيت‌هاي بغرنج قهرآميز، ناگهان به دستاويزهايي ملي و فرهنگي براي دفاع از خودمان مي‌انديشيم و پيش از هر چيز از مزيت‌هاي جهاني‌مان مي‌پرسيم. تا پيش از اين اگر علت موفقيت مهاجران ايراني را از ايشان سوال مي‌كرديم، عمدتا دو پاسخ مي‌شنيديم: يكي فرصت‌هايي كه محيط امريكا در اختيارشان گذاشته و ديگري توانايي‌هاي شخصي خودشان. در اين ميان كمتر كسي از مزيت‌هايي كه فرهنگ ايراني به او بخشيده ياد مي‌كرد. در موقعيت‌هايي مثل امروز، هركس، هرقدر هم كه پزشك، تاجر و كارآفرين موفقي باشد، احساس مي‌كند دستاوردهاي شخصي، سلاح كوچكي براي نبرد با اين جريان بزرگ است. در چنين بزنگاه‌هايي است كه خود را بخشي از «كيستي» بزرگ‌تري مي‌بينيم يعني «ايران» يا «فرهنگ ايراني». طبيعي است كه از خود بپرسيم كدام برگ برنده نزد ما هست كه حضور محترم ما در جهان را تضمين كند.
درباره ايرانيان مقيم غرب، ظاهر امر ناميدكننده است؛ پنداري ايرانيان نه فقط تحفه‌اي چشمگير براي امريكا ندارند، بلكه همچون ديگر اقليت‌هاي مقيم امريكا، نظير چينيان يا عرب‌ها يا ايتاليايي‌ها، تشكلي هم ايجاد نكرده‌اند. نه همچون ارمنيان و يهوديان، هم‌كيشان خود را به صورت ويژه حمايت مي‌كنند و نه اساسا تاكيدي بر تمايزات خود دارند. آنان دوست ندارند در جامعه ميزبان، بنا به افتراقات‌شان به جا آورده شوند. اگر به سرعت، آداب خانه جديد را فرامي‌گيرند و قانون‌مدار مي‌شوند، از آن‌روست كه دل‌شان نمي‌خواهد «غير خودي» باشند؛ چراكه درصددند به فاصله چند نسل در سرزمين مقصد، به رأس هرم‌هاي منزلتي صعود كنند و زمام امور را به دست گيرند، پس بايد حتي‌الامكان در جامعه ميزبان حل شوند.
همين رفتارهاي جامعه مهاجر ايراني، بسياري از تحليلگران اجتماعي را به واكنش واداشته و اين را يا به تفرّد آنان يا به خودباختگي‌شان در مقابل فرهنگ ميزبان نسبت مي‌دهند. ليكن بي‌انصافي است اگر رفتارهاي رندانه جامعه ايراني را اينقدر شتاب‌زده تحليل كنيم. چراكه نفوذ ايرانيان كيفيت ويژه‌اي دارد؛ كيفيتي زمان‌بر ولي بسيار پايدار و جوهري. ايرانيان مثل چينيان با هنر توليد انبوه، بازارهاي جهاني را قبضه نمي‌كنند، يا مثل اهل برخي از سرزمين‌ها، نيروي كار خدماتي و ارزان امريكا را تامين نمي‌كنند، هنر ايرانيان مثل حضورشان در جامعه امريكا، نه چندان مشهود ولي محسوس است؛ همچون آب، يعني وقتي آشكار مي‌شود كه ديگر همه جا را آغشته كرده است! ايرانيان به اتكاي هنر كيمياگري و تصرف جوهري، بنيه فتح دل‌هاي جامعه ميزبان را دارند، و مي‌دانند كه چطور در هر مقام و موقعي محبت كنند و محبت بينند و به اين ترتيب براي خود سرمايه اجتماعي ايجاد كنند. آنان قادرند به همه‌چيز كيفيتي انساني و معطر بخشند، اصلا به قصد نفوذ به لايه‌هاي عميق جامعه ميزبان است كه تعمدا افتراقات‌شان را پنهان مي‌كنند. تحليل رفتارهاي مهاجران ايراني در غرب در اين چهاردهه روشنگر است؛ نسل اول مهاجراني كه ايران را در شرايط انقلاب و آشوب و دلخوري ترك كرده بود، در سرزمين جديد همچون جامعه‌اي متفرق بود كه حتي در صورت لزوم، هويت خود را نيز كتمان مي‌كرد؛ چرا كه هم در محيط جديد تازه‌وارد و ناآشنا بود، و هم هجمه رسانه‌اي به قدري شديد بود كه آحاد اين جامعه بايد منفردا به راه‌هايي براي حفظ موجوديت خود مي‌انديشيد.
 اما امروز نزديك به چهار دهه و دو نسل از آغاز مهاجرت ايرانيان به اروپاي غربي و امريكاي شمالي مي‌گذرد و به تدريج آنان توانسته‌اند ريشه بدوانند و در هرم‌هاي منزلتي مدارج بالايي را كسب كنند. جالب آنكه به ميزان اعاده اعتماد به نفس، به مناسبت‌هاي مختلف بر ايراني بودن‌شان خودآگاهانه پافشاري كرده و آن را فخر خود مي‌شمرند، حالا ديگر از جامعه ميزبان توقع دارند كه نه تنها آنان را غيرخودي تلقي نكند، بلكه به رسميت بشناسد و محترم بداند. مهاجرت به غرب، نخستين موج مهاجرت ايرانيان به سرزمين‌هاي ديگر نيست؛ تاريخ نشان مي‌دهد كه هرگاه عرصه بر گروهي تنگ شده، آنان اقدام به مهاجرت به بهترين جاي دنيا در زمانه خود كرده‌اند، ولي در هيچ يك از اين امواج مهاجرت، سعي نكردند همچون خار در چشم ميزبان فرو‌روند، بلكه همچون نسيم معطر از لاي سيم‌هاي خاردار عبور كرده و اطراف خود را تا شعاع وسيعي معطر كرده‌اند. قصه‌اي هست كه در دوره سلجوقي به علت برخي تعصبات، گروهي از زرتشتيان ايراني سوار بر كشتي عزم هند كردند. حاكم گجرات وقتي از قصد آنان براي اقامت در بندر مطلع شد، براي آنان كاسه‌اي لبالب از شير فرستاد كه هم بيان خيرمقدم باشد و هم تلويحا بگويد كه گجرات به‌قدر ظرفيتش مملو از جمعيت است و جايي براي تازه‌واردان ندارد. سرگروه ايرانيان كه هوشمندانه متوجه پيام حاكم شد، قدري شكر خواست و آن را در شير حل كرده و باز پس فرستاد، با اين پيام كه ايرانيان در جامعه ميزبان حل خواهند شد و نه تنها عرصه را بر بقيه تنگ نخواهند كرد كه با حضورشان شير شيرين‌تر خواهد شد. چه باور كنيم و چه انكار، تحفه و نقش ايرانيان در جهان همين است؛ آنان در هر جايگاه و حرفه و عرصه‌اي، همچون سينما، كه فرصت يافتند نقش خود را به خوبي ايفا كنند، تحفه‌اي جهاني و غيرقابل چشم‌پوشي و كيمياگرانه به ارمغان آوردند. اين همان كيفيتي است كه ايرانيان در صورت تداوم حضورشان در جامعه ميزبان، به تدريج به آنان خواهند بخشيد و به‌عكس قهرشان كام جامعه ميزبان را تلخ خواهد كرد!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون