نگاهي به ماجراي داوري فجر سي و پنجم
جهان هولوگرافيك
محمدرضا مقدسيان
منتقد سينما
اينطور نيست كه ما جشنواره نديده باشيم، ديدهايم. داوري نديده باشيم، ديدهايم. فيلم نديده باشيم، ديدهايم. ندانيم فيلم وسينما چيست. تا حدودي ميفهميم. ندانيم فيلم خوب چيست. فيلم بد چيست. ميدانيم. اين همه را اما در دنياي اينجايي و امروز، روي كره زمين، در قرن بيست و يكم، در ايران و تهران درك كردهايم. اما اين يكي حيرتانگيز است. ماجراي بهت و گيجي و خندههاي از سر گذر كردن از مرز تراژدي است. گويي خبري از دنيايي موازي با ما رسيده است. ليستي كه خبر از دنيايي موازي با ما آورده است. برج ميلاد دوشنبه شب حوالي ساعت 22 اصلا ديدني نبود. همه گيج و سردرگم دنبال دوربين مخفي ميگشتند. ميگفتند اشتباه شده و ليستي كه بنا نبوده سيمرغ بگيرد ارايه شده و ليست كانديداها بعدتر اعلام ميشود!
ماجرا فراتر از سليقه و نظر و اينهاست. حكايت ناديده گرفتن فهم مخاطب است. حكايت سر و ته نواختن سورناست. حكايت مرغ انجيرخواري است كه نوكش كج است (ديالوگ فرخ نژاد در گشت 2).
از هميشه در موعد اعلام كانديداهاي دريافت سيمرغهاي هر سال تغيير نامدهنده فيلم فجر، عدهاي خرسند بودند و عدهاي معترض. هميشه عدهاي خارج ليست ميماندند و عدهاي بيآنكه بفهمند چطور، وارد ليست ميشدند. هميشه ميگفتند كه انتخاب صرفا با نظر هيات داوران صورت گرفته و هيچ فشار و سفارش و مصلحتانديشي و توصيه و زد و بندي در كار نبوده و هميشه هم گروهي بودهاند كه اين ادعا را به سخره گرفتهاند و ميگفتند مگر ميشود كه فشاري نباشد و توصيهاي نشود، مصلحتها به كناري گذاشته شوند، هيات داوران مستقل باشند و الخ. همه اين حرفها زده ميشد اما همهچيز در مرحله تقسيم و تقديم جوايز به تعادل ميرسيد و به نحوي اكثريت را راضي نگه ميداشتند تا جماعت حداقلي بمانند و گلايههايي كه به جايي نميرسيد و زير توجيه «سليقه داوران، محترم است» كمكم سكوت پيشه كنند و پرونده سيمرغهاي توزيع شده بسته شود.
ماجراي نوبت سي و پنجم اما ماجراي غريبي است. ديگر خبري از اختلاف سليقه و بالا و پايين كردنهاي ظريف و نه چندان گل درشت نيست. ماجرا عميقتر از اين حرفهاست. كار به جايي رسيده كه بعد از مطالعه ليست كانديداهاي دريافت سيمرغهاي نوبت سي و پنجم چند گزاره به ذهن متبادر ميشود. اول اينكه احتمالا داوران نسخههاي متفاوتي از فيلمها را در قياس با ما ديدهاند ورنه نسخههايي كه ما ديديم حال ديگري داشتند. گزاره ديگر اين است كه هيات داوران بر مبناي قواعد و اصولي غير از آنكه اين قلم و بسياري ديگر از حيرتزدگان به ليست خيره شده سينما ميشناسيم، نظر ندادهاند و از منظر و مكتب ديگري با سينما روبهرو شدهاند. گزاره ديگر اين است كه بين فيلمهايي كه ما ديدهايم و آنها كه دوستان هيات داوران ديدهاند صرفا تشابه اسمي وجود دارد و اينها كه ما ديدهايم اصولا داوري نشدهاند. در مدلي ديگر ميتوان اينطور نتيجه گرفت كه ما جماعت حيران و هيات داوران در دو دنياي موازي با هم زندگي ميكنيم از بس كه همديگر را نميفهميم. تنها گزاره قانعكننده در شرايط فعلي همين است. دنيا را كه عوض كنيم همهچيز عوض ميشود. حتي نظر ما هم عوض ميشود. چرا كه دنياي ما فقط به درد خودمان ميخورد و دنياي داوران هم تنها به كار خودشان ميآيد.
اينطور كه نگاه كنيم ميتوانيم بگوييم كه ما به همه گفتيم «خفگي» نه تنها فيلم خوبي نبود، بلكه اصولا نبود، شما هم بگوييد نبود. بلكه باورمان شود. «الناز شاكردوست» اصلا در جشنواره حاضر نبود در نتيجه «هديه تهراني» و «پريناز ايزديار» بهشدت تكراري و قابل پيشبيني در دسته بهترينهاي نقش اول زن قرار گرفتهاند، حامد بهداد در «سدمعبر» اصلا حاضرنبوده كه «علي مصفا» با يكي از بدترين بازيهاي كارنامه كارياش يا «حميد فرخنژاد» به خاطر يكي از جلفترين فيلمهايي كه بازي كرده كانديداي دريافت سيمرغ بهترين بازيگر مرد شود. يعني بايد باور كنيم كه نويد محمدزاده در «خفگي» و «كوروش تهامي» در فيلم «رگ خواب» بدتر بودند از بازي «محسن تنابنده» كه تكرار پايتخت را ارايه داده است. بايد فرياد بزنيم كه «حميد نعمتالله» و «فريدون جيراني» اصلا در جشنواره شركت نكرده بودند و شما هم همين را تكرار كنيد تا بلكه به زور هم كه شده باورمان شود، اين دو، كارگردانهايي هستند ناشايست براي نامزد شدن و مثلا «پوران درخشنده» و «ابراهيم ايرجزاد» كارگرداني بهتري ارايه كردهاند!؟ چه بخواهيم چه نخواهيم، بايد باور كنيم كه «محسن دارسنج» طراحي چهره آرايي خوبي نداشت براي «ماجراي نيمروز» و «سجاد پهلوانزاده» اصلا تدوين نميفهميد! كه «ماجراي نيمروز» اين كيفيت را پيدا كرد (حتي به زور) . با صدمن تلقين هم نميتوانم اين ماجرا را هضم كنم، جذبش بماند براي بعد. ميتوان فرض كرد «رگ خواب» در حوزه كارگرداني حرفي براي گفتن ندارد و حميد نعمتالله اوضاع بسيار بدي دارد تا جايي كه گوي سبقت را به ماقبل فيلمي چون «زير سقف دودي» ميبازد!؟ ميتوان سلامي را براي تصويربرداري «خفگي» نديد؟! آيا «سد معبر» و «ويلاييها» و «تابستان داغ» كه هر چه ميكشند از فيلمنامه ناقصالخلقهشان ميكشند، بايد كانديداي فيلمنامه شوند؟!
هر چه هست براي اين قلم قابل فهم نيست، هر چه هست حيرت است و خندههاي عصبي. هر چه هست اين ليست براي دنيايي كه ما در آن زندگي ميكنيم نيست. اين ليست از جهاني موازي با ما نشت كرده و به دست ما رسيده است.