محمدهادي كريمي نخستينبار سال 85 با فيلم «غيرمنتظره» كارگرداني در سينما را تجربه كرد. كريمي كه همواره به علاقهمندي به موضوعات اجتماعي در فيلمهايش اشاره كرده است در نخستين فيلمش به سراغ موضوع شهرت كاذب رفته بود. كريمي دومينبار در سال ۱۳۸۷ با كارگرداني فيلم «امشب شب مهتابه» با موضوعي عاطفي و نگاهي به بيماري سرطان در بيستوهفتمين جشنواره فيلم فجر حاضر بود. او بعدتر «برف روي شيرواني داغ» را هم ساخت. حالا كه 10 سال از ورود او به دنياي سينما در قامت يك كارگردان ميگذارد، پنج فيلم در كارنامه كاري خود دارد. اين تعداد فيلم براي سينماگري كه از دهه 70 حضور خود را با فيلمنامه در سينماي ايران تثبيت كرده است، تعداد كمي است اما كريمي ترجيح ميدهد آهسته و پيوسته مسير خود را ادامه دهد و هر زمان سوژهاي بيتابش كرد، پشت دوربين قرار بگيرد. كريمي بعد از چهار سال كه از ساخت آخرين فيلمش ميگذرد با «كمدي انساني» اين بيتابي را تجربه كرده است.
به نظر ميرسد ترجيح ميدهيد با سعه صدر بيشتري روند كارگرداني در سينما را تجربه كنيد، اين وقفهاي كه ايجاد ميكنيد چه نقاط ضعف و قوتي برايتان دارد؟
فيلمسازي كسب و كار من نيست، تا سوژهاي من را به لحاظ احساسي سرشار از خود نكند و بيقرارش نشوم به سراغش نميروم، حال ممكن است اين شيدايي با پسند و سليقه ديگري چندان منطقي به نظر نيايد و بسياري از محروميتهايي كه عمدا بر خود روا ميدارم، غيرعقلايي به نظر برسد، كه اين ميشود همان فرديتي كه چه خوب باشد و چه بد از نان شب براي زيست نويسنده واجبتر است و بايد در حراستش بكوشد. نقطه قوت اين سبك زيست حرفهاي در اين است كه انتخاب ميشوي به توسط سوژهاي كه ميخواهد با ساختنش تو را تصعيد دهد و تو روندي مانند يك تراپي را با كاتارسيس و خلسه پالايشي پس از ساختش طي ميكني، اما مشكلاتش هم اين است كه متاسفانه خلوت داشتن و تمركز گرفتن رسم اين زمانه نيست و يهوييها در هر زمينهاي در فورگراند و ويتريناند.
در سالهاي اخير موجي در سينماي ايران به وجود آمد تحت عنوان سينماي اجتماعي، سينمايي كه بزرگنمايي جزيي از وظايفش است و گاهي مخاطب را پس ميزند، چرا با اين جريان همراه نشديد؟
چون سينما نبود ژورناليسم فيكي بود كه به شكل فتو رمان عرضه ميشد و بيشترين بهرهاش نصيب سياستبازان چه از نوع داخلي و چه خارجي، البته نميتوان منكر بعضي از صداقتها هم شد ولي به نظرم هميشه ضعفها را در پشت اجتماعي بودن ميتوان توجيه كرد و سنگر گرفت.
آثار شما در عين حال كه اجتماعي است اما تمركز بيشتري بر احوال شخصي كاراكترها دارد، انگار «انسان» مساله اصليتان است، چرا؟
چون جامعه از فرد تشكيل شده، ميگويم فرد و نه افراد، چون واژه افراد در بطن خود تناقض دارد، فرد يعني تكتك به معناي يك بودن، نه به معناي يگانه و فريد بودن، حالا اين يگانهاي كه در سرشت متفاوت از ديگري آفريده شده چگونه ميتواند جمع بسته شود و يگانهها باشد، اگر يگانه است آنهاي جمع كنارش چيست، اينجاست كه تداخل فرديتها انواع و اقسام مشكلات به قولي اجتماعي را پديد ميآورد چراكه وقتي از واژه افراد در جامعه ياد ميكنيم با خود بار معنايي از انواع و اقسام تضاد و طباق و تعارض را هم آوردهايم و اين يعني جامعهشناسي بدون تسلط بر ظرايف روانشناختي امكانپذير نيست
فيلمساز هر چقدر كه به شخصيتهاي فيلم نزديك ميشود بايد اطلاعات بيشتري از آنها داشته باشد، جزييات بيشتري بداند و... اين توجه به جزييات، فيلمنامهنويسي را سختتر نميكند؟
قطعا و دقيقا، اشراف كامل بر هزارتوي پيچيده شخصيتي پرسوناژي كه خلقش ميكنيد و تعاملات او با ديگر شخصيتها و نيز تاثيرپذيرياش از قوانين و روابط علت و معلولي ويژه جهان آن فيلم بهشدت مهم است.
شما بيش از هر چيز به عنوان فيلمنامهنويس در حوزه سينما فعاليت كرديد؛ از سپردن ثمره و تلاش ماهها زحمتتان به فرد ديگري براي ساخت فيلم، نميترسيد؟
شما فرزندتان را هم كه با هزار زحمت بزرگ ميكنيد در شب ازدواجش كه دستش را در دست همسرش ميگذاريد هزاران آرزوي خوب برايش داريد و براي همين آرزوهاي قشنگ است كه او را به خانه بخت روانه ميكنيد اما گاه اين آرزوهاي خوب محقق نميشود و سرانجامش تلخكامي است اما اصل آن آرزوها هنوز زيباست و فراموش نكنيم به قول فخرالدين دهراجي: اي بسا آرزو كه خاك شده.
فيلمنامه، سنگ بناي فيلمسازي است. خلق اوليه جهاني كه فيلم بعدها در ذهن مخاطب بنا ميكند و جهان ذهني كه پيش از اين اتفاق خود اين فيلم ابتدائا بر آن بنا ميشود در مخيله نويسنده جولان مييابد، نويسندهاي كه زيست سختي دارد و چه در زندگي شخصي و چه حرفهاي ميان دو سين معروف سانسور و سرمايه تحت فشار قرار دارد، كم بودن سرمايه چه براي آنكه دغدغه نان نداشته باشد و كار گل نكند و چه اينكه نبود منابع مالي مانع از ساخت تمام و كمال همه ايدههاي ذهني او نشود، نويسنده جماعت را در سختي و صعوبت دايمي قرار داده است، اگر مشكلي در متن نويسندههاست در اين نكته بايد سراغ گرفت، يادآوري اين نكته هم ضروري است كه بسياري از فيلمها متاسفانه از متن نويسندهاي كه از وجاهت نويسندگي برخوردار باشد بيبهرهاند و بناي سهلپسندي از ناحيهاي به غير از نويسنده در همان ابتدا گذاشته ميشود.
ضعف عمده فيلمهاي ما فيلمنامه است، چرا فيلمنامهنويسي به صورت مستقل دغدغه كمتر سينماگري است؟
نويسنده بايد مطالعه كند، اين شرط لازم است اما كافي نيست، شرط كافي آن است كه معلوماتش را به دانش و از دانش به حكمت، دروني و ذاتي كند و اين جز با صرف زمانهايي براي تمركز و مداقه در خلوت و فرار از بودن و بودن و بودن و جلوت به هر قيمت امكانپذير نيست، زيست هنرمند زيستي است كه علوم حصولي كه آموخته را به كشف و شهود هنري پيوند بزند، زيستي كه خارج از فرديت او هم نباشد كه طاقت تداوم اين گونه زندگي را از نويسنده بگيرد، كه در شرايط فعلي اگر نگويم ناممكن ولي به ندرت ميتواند اتفاق بيفتد.
اگر به عقب برگرديد باز هم كارگرداني را با فاصله نسبت به فيلمنامهنويسي شروع ميكنيد؟ پشيمان نيستيد چرا فيلمنامههايي كه نوشتيد خودتان نساختيد؟
نه مسلما نه، به خصوص اگر زندگيام با بيماريهاي عجيب و غريب گره نميخورد، اما پشيماني هم يكي از اركان زندگي است، آدم پشيمان اگر پريشان نشود جاي پيشرفت دارد و ترقي ميكند.
فيلمنامهنويس چقدر نياز به مطالعه و بهروز كردن خودش دارد؟ اصلا در سينماي ما اين اتفاق ميافتد؟
به دليل حرفهام بايد خوب ببينم، مشاهده فقط به صرف رويت نباشد، آدمها هم به خاطر حرفهاي كه دارم و من را محرم خود ميدانند بدون نقاب به من مراجعه ميكنند، اينجا پاي جانشان در ميان است و پنهانكاري ممكن است به ضررشان تمام شود. من در طول روز با آدمهاي زيادي كه روانشان را بيواهمه براي من عريان ميكنند مواجهم و همه را هم بايد دوست داشته باشم چون تا دوست نداشته باشي و بخواهي قضاوت كني نميتواني كمكشان كني، اين شرايط شايد به اندازه همه آن مطالعات جنبي كمك حال باشد.
چرا بستر تاريخي را براي داستان «كمدي انساني» انتخاب كرديد؟ اصلا اين قصه بدون بستر تاريخي شكل ميگرفت؟
«كمدي انساني» فيلمي است پيرامون زندگي يك فرد و به واسطه آنكه هر زندگي در ادوار و دهههاي مختلف امتداد مييابد، داستان ما هم در چند دهه رخ ميدهد و اين به معناي تاريخي بودن داستان نيست گرچه براي نشان دادن هر دهه، تصاوير بايد منطبق با حال و هوا و فضاي آن دهه باشد؛ از بافت معماري و لباس گرفته تا اشياي صحنه و رخدادهاي اجتماعي ويژه آن دهه، ولي «كمدي انساني» ميتواند يك فيلم جامعه شناختي باشد و نه تاريخي، حتي ميتوانم بگويم بيشتر روان شناختي است يعني از خلال بُعد روانشناختي رشد يك پسر در خانواده، مدرسه و در كل پيرامونش به يك نگاه كلي از جامعهاي كه او در آن بزرگ شده و نيز اثري كه او در بزرگسالي بر پيرامونش ميگذارد ميرسيم.