• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3769 -
  • ۱۳۹۵ سه شنبه ۲۴ اسفند

امور پنهاني

سيد علي ميرفتاح

مي‌توانيم رسما و با تمام قوا با چهارشنبه‌سوري دربيفتيم و آن را سراسر خرافه بپنداريم و به كمك پليس و تلويزيون و مدرسه جلويش را بگيريم. در سي و چند سال گذشته همين رويه را پيش گرفته‌ايم و مفاسد مترتب بر آن را برشمرده‌ايم و خطرات آن را گوشزد كرده‌ايم و با قدرت و قوت تا آنجا كه ممكن بوده مهارش كرده‌ايم. راه دومي هم هست؛ مي‌توانيم به آن بي‌اعتنايي كنيم و به روي خودمان نياوريم كه در شهر چه مي‌گذرد. عين پدر و مادرهايي كه بعضي وقت‌ها خود را به كوچه علي چپ مي‌زنند و شيطنت بچه‌هاي‌شان را زيرسبيلي رد مي‌كنند، حكمرانان هم مي‌توانند «شتر ديدي نديدي» از كنار چهارشنبه‌سوري و سيزده بدر و مهرگان و تجمع بر مزار كوروش رد شوند و به روي خود نياورند. اما نمي‌شوند و نمي‌توانند كه نشوند. برخي از حكمرانان ما اخلاقي دارند كه در همه زمينه‌ها خود را «مسوول» مي‌پندارند و بر جزء و كل زندگي مردم نظر دارند و تا آنجا كه زورشان برسد و فرصت كنند اعمال نظر مي‌كنند. آنها بنا به دلايلي از چهارشنبه‌سوري و مناسبت‌هايي مشابه آن بدشان مي‌آيد و هيچ تحمل آتش‌بازي و قاشق‌زني و «سرخي من از تو، زردي تو از من» را ندارند. حتي براين گمانند كه اين روشن كردن آتش ربط و پيوندي با آتش‌پرستي دارد. اگر به سخنراني‌ها و مقاله‌ها و اظهارنظرهاي رسمي و غيررسمي بعضي بزرگان توجه كرده باشيد مي‌بينيد كه كنار نيامدن با چهارشنبه‌سوري جنبه‌هاي عقيدتي دارد و خيلي‌ها بر اين باورند كه تكليف‌شان مبارزه و مقابله با آن است. از اين مطمئنيم كه بزرگداشت يك رسم، الزاما با «عقيده» يا «ضدعقيده» توام نيست و هر كس هر كاري مي‌كند الزاما منظور اعتقادي ندارد. ما مسلمان بوديم، باورهاي اسلامي را هم محترم مي‌شمرديم، اما تا سال پنجاه و هفت، هر شب چهارشنبه آخر سال كه مي‌رسيد همان كارهايي را مي‌كرديم كه بقيه. من بزرگ شده جنوب شهرم و در هيات‌ها و حسينيه‌ها رشد كرده‌ام. من و همكلاسي‌ها و همسايه‌ها رسما «بچه مسلمان» بوديم و در همه مناسبت‌هاي ديني شركت فعال داشتيم. در محرم و صفر حضوري پررنگ داشتيم و اگر كسي به عقايدمان چپ نگاه مي‌كرد، دمار از روزگارش درمي‌آورديم. مع‌ذلك هفته آخر اسفند مي‌رفتيم بيابان و بُته جمع مي‌كرديم و براي شب چهارشنبه ‌سوري مقدمات فراهم مي‌آورديم. نه در آن ايام و نه بعدش از پس ذهن‌مان هم نمي‌گذشت كه داريم به خرافات بها مي‌دهيم يا زمينه‌هاي عقيده را در وجودمان سست مي‌كنيم. اصلا عقل‌مان به اين چيزها نمي‌رسيد. شايد نخستين بار در ميانه دهه شصت بود كه يك دفعه دايكوتومي سنت يا عقيده پيش آمد. ما مثل آن مرد ريشو بوديم كه شب‌ها راحت و آسوده مي‌خوابيد اما يك نفر با طرح سوال بي‌جا كه ريشت را زير پتو مي‌گذاري يا روي پتو به همش ريخت و خواب آسوده را از چشمانش گرفت. چهارشنبه سوري هيچ زحمتي براي عقايد ملت نداشت. وقتي هزار و دويست سال نداشته، يقين كنيد كه اين سي، چهل سال هم ندارد. كمااينكه شب يلدا و سيزده‌به‌در ندارند. بيش از دوازده قرن است كه ما مسلمان بوده‌ايم، عيد نوروز گرفته‌ايم، گاهي از روي آتش پريده‌ايم، سبزه گره زده‌ايم و البته مناسبت‌هاي اسلامي را هم با قدرت و قوت پي گرفته‌ايم... اگر از ميانه دهه شصت به اين طرف نمي‌گفتند و تاكيد نمي‌كردند كه چهارشنبه سوري پروژه فرهنگي ضد انقلاب است، از پس ذهن‌مان هم نمي‌گذشت كه در اين شب خبري است. در شب‌هاي كودكي ما واقعا خبري نبود. شيطنت و شلوغي و آتش‌سوزي بود به‌علاوه آجيل و شوخي و مسخره‌بازي. اما حالا از اتفاق به خاطر ضرب و زوري كه از بالا اعمال مي‌شود، چهارشنبه‌سوري رسما به يك پروژه ضدانقلاب بدل شده. قديم نبود، اما حالا شده. براي همين هم هست كه از سطح شهر جمع شده و به يك امر پنهاني و يواشكي بدل شده. آتش علني را جمع كرديم و به پارتي يواشكي تبديلش كرديم. حالا ديگر چهارشنبه‌ سوري فقط چارشنبه‌سوري نيست بلكه توام با خيلي چيزهاي ديگر است كه زبانم بسته است از بازگويي‌شان. اما كاش چشممان بسته بود. گاهي بي‌اعتنايي از هر كاري بزرگوارانه‌تر است. و إِذا مرُّوا بِاللّغْوِ مرُّوا كراما.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون