در دهه 90 تا اينجا يك فيلم سينمايي ساختيد كه آن هم معلوم نيست چه اتفاقي برايش ميافتد. تا اينجا دهه 90 كمكارترين دهه كاريتان بوده است.
دست كم دو، سه سال درگير اتفاق شخصي زندگيام بودم و چنين چيزي كاملا طبيعي است. اما در كنار همه اين مشكلاتي كه سر راه فيلمسازي وجود دارد، تنبلي هم يكي از فاكتورهاي كمكاري ميشود.
تغييري در مديريت فرهنگي سالهاي اخير نسبت به دوران قبل احساس كردهايد؟
واقعا پيگير چنين چيزي نبودم. قطعا تفاوتهايي ميان دهههاي اخير تا امروز در سينماي ايران اتفاق افتاده و اين سينما دم به دم محافظهكارتر شده است. اين برايم اصلا جالب نيست. فضا به گونهاي است كه سينماي دهه 60 كه به نوعي سرآغاز سينماي موج نوي ايران بود، آنقدر كه حالا به چشم ميآيد، محافظهكار نبود و شجاعانهتر عمل ميكرد. مسالهاي كه توجهم را زمان داوري در جشنواره سي و دوم فيلم فجر به خودش جلب كرد، موج فيلمهايي بود كه با ادعاي پرداختن به معضلات اجتماعي ساخته شدند. وقتي چنين پديدهاي شكل اپيدمي به خود پيدا ميكند، قطعا نوعي بيماري است. همين مساله باعث ميشد آدم از ديدن فيلمهايي كه بايد به سينما نزديكتر باشند، لذت نبرد. بيشتر اين فيلمها بيانيههاي تصويري بود.
سينماي ايران را دنبال ميكنيد؟
متاسفانه نه. علت عدم تعقيب سينماي ايران به گرفتاريهايم برميگردد. سال 92 كه داور جشنواره بودم موفق شدم طي 10 روز 22 فيلم سينمايي ببينم و آن دوران باعث شد متوجه اين نكته بشوم كه سونامي معناگرايي در سينماي ايران در حال آمدن است. قطعا هيچ خوانندهاي تصور نميكند غرض من از اين حرفها تهي كردن سينماي ايران از هر گونه تفكري است. اما از آن طرف كساني كه موشكافانه با سينما برخورد دارند، منظورم را بهتر متوجه ميشوند. حرف من اين است كه بايد به سينما احترام گذاشت و سينما را ملعبه اخبار قرار نداد. اين كار سوءاستفاده از اين زبان گيرا و فوقالعاده است.
فكر ميكنيد دليل گرايش فيلمسازان به سينماي اجتماعي در سالهاي اخير چيست؟ گرايشي كه گاهي شبيه موج سواري ميشود و به موضوع بيش از سينما بها ميدهند.
در اين ترديدي نيست كه بخشي از جوانان فيلمساز از شرايط جامعه عاصي هستند. سينما هم برايشان به منزله مفر و روزنهاي براي رهايي از اين موقعيت است و طبيعتا بايد امواجي هم در ميان باشد. اين گرايش خيلي طبيعي است. ممكن است من و شما اينجا بنشينيم و گله مند باشيم از اينكه سينماي ايران ملعبهاي براي مضامين جامعه باشد اما در كنار اين دلگيري بنده و شما، از آن طرف ميشود اين حق را به آنها هم داد. اما اين حق تا جايي است كه سينماي ايران از فيلمهايي كه واقعا به سينما احترام ميگذارند، تهي نشود. من نديدم اما شنيدم در حال حاضر ساختارهاي خوبي در فيلمهاي ايراني است و اين را ميشود در ضرباهنگ و ريتم به خوبي ديد. يعني آن شكل تصنعي برخي كيفيتها نسبت به قبل خيلي كمتر شده و اين ارزشمند است اما باز هم با فيلمهايي چون «جايي براي پيرمردها نيست» برادران كوئن يا فيلمهاي هيچكاك، كمتر برخورد ميكنيم و اين اتفاق انگار در دنيا هم در حال شكلگيري است.
فيلمهاي شما هم اجتماعي است اما در كنار آن رگههايي از طنز وجود دارد كه به نظر ميرسد از جهانبيني تان ميآيد.
طنز يكي از پايههاي زندگي است. در هر شرايطي و در هر جايي چه بخواهيم و چه نخواهيم اين طنز وجود دارد. در هر جايي امكانات براي ديدن هجو و طنز موجود است، حتي در مراسم سوگواري و عزا و حتي در فجايع بزرگ ميتوانيم، اين طنز را ببينيم. زماني كه در شرايط سخت قرار ميگيريم، اين طنز را ميبينيم اما گاهي به چشممان نميآيد و گاهي هم سعي ميكنيم به آن بياعتنا باشيم. اما اينها وجود دارند. من هم در اين زمينهها يد طولاني دارم حتي در فيلم «كاناپه» اين طنز وجود دارد و اين اظهارنظر دوستاني است كه فيلم را ديدند. با اين طنز به نظرم فيلم نفسي ميكشد و اين تنفسها مفري است براي تماشاگري كه فقط و فقط در تنگنا با فيلم مواجه نشود. در پايان «آبادانيها» وقتي كه پسربچه با استفاده از لنز و آن دستگاه از درون يك شيشه شكسته پدرش را وارونه در حال رانندگي ميبيند، ميفهميم براي اين پسر برخلاف پدرش روزنه اميدواري وجود دارد و قرار نيست زندگي سرشار از نكبت پدرش، ادامه مسير زندگي او باشد. اين توصيه به مخاطب نيست اما به نظر ميرسد چنين خواهد بود. دستكم تماشاگر با اين ادراك با فيلم خداحافظي ميكند. حتي در «خانه پدري» هم اين صحنهها منهاي صحنه اولش وجود دارد. در صحنه اول اما قرار نيست امان و مجالي به مخاطب داده شود.
يعني منتظر اكران «كاناپه» نميمانيد؟
مي مانم اما اين انتظار به منزله كار نكردن نيست. اگر بتوانم تهيهكنندهاي پيدا كنم و متقاعدش كنم اين ريسك را بكند و بپذيرد فيلم را با همان كيفيتي كه خودم ميخواهم بسازم و از طرفي چند نفر هم سرشان را با نمره چهار بزنند، استقبال ميكنم. ادامه كاري كه در «كاناپه» شروع كردم در ظاهر به معني ديده نشدن است اما واقعا ما در سينما دنبال چه چيزي هستيم؟ اينكه تماشاگر فيلمهايمان را ببيند و لذت ببرد يا به يك ادراكي برسد؟ ميشود فيلم بدون ديده شدن هم روي مخاطب تاثير داشته باشد. اگرچه نه من و نه هيچ كس ديگري با اين نيت فيلم نميسازد، اما همين مساله هم تبديل ميشود به نوعي دلخوشي اندك كه اين كار بيحاصل نبوده است. حالا تمام ماحصل كارهايمان هم نبايد صرفا به برداشت مالي ختم شود.
در همه اين سالها نشان داديد خيلي روي مسائل مالي تمركز نداريد.
من در تمام دوران فيلمسازيام يك ورشكسته بهتقصيرم.