چرا سيدجلال از شوخي دوستانش ناراحت شد؟
علي عالي
بازتاب دورهمي بازيكنان پرسپوليس در يكي از آيتمهاي برنامه 90 و «شوخي» با كاپيتان و چند بازيكن تيم، تمامي ندارد. سيدجلال حسيني، كاپيتان تيم از اين اتفاق دلگير شده است و حتي خواستار برخورد با اين رويه شد. فضاي مجازي هم پر بود از زيرسوال بردن بازيكناني كه خواستند فقط شوخطبع باشند. مرز شوخي و توهين در ايران باريك است. حتي عادل فردوسيپور هم خيلي اوقات اين مرز را رد ميكند؛ مثل شبي كه عادل با رنگ پوست بهترين گلزن پيكان شوخي كرد. مثل برنامهاي كه در «روز پدر»، غلامرضا عنايتي را دعوت كرد و «مربي بارسلونا» بودن پدر براي پسر را به سخره گرفت. شوخيهاي بازيكنان پرسپوليس هم همينگونه بود، بسياري از آنها طنز بود و برخي موضوعات هم توهينآميز. ماجراي سيدجلال شوخطبعي محض بود كه اتفاقا بيننده تلويزيوني هم لذت برد اما تقليد اداي راه رفتن يك عضو باشگاه بهعلت معلوليت، قطعا تحقير و توهيني بيش نيست. متاسفانه طنز در جامعه ايراني، تخريب شده است. تخريب سنتهاي اجتماعي و ويراني داشتههاي ما. براي همين آستانه تحمل سيدجلال حسيني مثل خيلي از ماها پايين است. طاقت نداريم و احساس ميكنيم به ما توهين شده است. شوخي در جامعه ما، تنها جنبه سرگرمي ندارد بلكه از آن براي بيان مسائل انساني، اجتماعي و حل معضلات و مشكلات زندگي خود استفاده ميكنيم. براي همين تصوير شوخطبعي در ذهنمان، تصوير «طعنه» يا «تمسخر» است. حرفي كه نميتوان بهصورت عادي گفت و مجبوريم با زبان ديگر بيانش كنيم. از بازيكنان پرسپوليس چه انتظاري داريم؟ بيايند و نقاب بزنند و همانند فلاسفه سخن بگويند؟ مثل ما نقاب بزنند و خودشان نباشند؟ اگر اين بازيكنان، بخشي از همين جامعه هستند، از شوخيهايشان كه غرضي در آن ديده نشد، دلگير نباشيم و آستانه تحملمان را بالاتر ببريم. در بسياري از كشورها با بالاترين مقامات سياسيشان هم شوخيهاي عجيب ميكنند؛ اما نه شكايتي وجود دارد و نه دلگيري. طوري درباره جنايت بازيكنان حرف ميزنيم كه گويي خودمان اهل اين شوخيها نيستيم، رانندگيمان اصولي و قانوني است و مرز شوخي و توهين را رعايت ميكنيم. نقاب نزنيم.