نبرد گمراهي عليه آگاهي: دشواري رويارويي با پوپوليسم
ساخت مسكن كه رويكردي چپروانه و ملازم با توسعه دولت است، شعار ضد توسعه دولتي و ضديت با بنگاههاي بزرگ و مولد ارزش افزوده ملي بهويژه نهادهاي مالي سرِ مخالفت ميگذارند و چنين وانمود ميكنند كه اين نهادها ابزارهاي بهرهكشي از ملت هستند و درصدد بازتوزيع منابع آنها به طور عادلانه در بين ملت هستند. در عين حال آنها اينقدر هوشمند هستند كه براي ممانعت از شكلگيري هرگونه مخالفت از سوي تودهها، مانع شكلگيري هرگونه تشكل و سنديكاهاي كارگري هستند و ترجيح ميدهند كه با تكتك افراد به طور مستقيم ارتباط برقرار كنند. نگاهي به تجربههاي پوپوليستي جهان جالب توجه است. برجستهترين رهبر پوپوليستي كه در قرن بيستم در غرب ظهور كرد هيتلر بود. البته رهبران پوپوليست غربي از اردوگاههاي راستگرايان افراطي بودند، همچون موسوليني يا به گفته برخي ديگر خانم تاچر. اين حكم درباره نمونههاي متاخر نيز صدق ميكند چون بوش (پسر)، ساركوزي، برلوسكني و اخيرا ترامپ. نمونه شاخص اردوگاه چپ در اين ارتباط استالين است و اخيرا نيز ميتوان از چاوز نام برد. توجه به روش و منطق آنان جاي عبرتگيري فراوان دارد. به هرروي، رهبران پوپوليست عمدتا با طبقه متوسط درگير ميشوند، در حالي كه احساسات پوپوليستي دو سوي طيف نخبگان سنتگرا و تودههاي كمسواد و با درآمد پايين را به هم پيوند ميدهد. در نتيجه، بسياري از آنها موجب سرِ كار آمدن دولتهاي اقتدارگرا و مستبدان پوپوليستي شدند. فهم فرآيندهاي شكلگيري و گسترش حركتهاي پوپوليستي مستلزم فهم منطق و سازوكار جلب آراي عمومي از سوي آنهاست. آنان اساسا با بحث و استدلال مخالفند. روش كار آنان بسيار ساده، در عين حال در بسياري از موارد موثر و كارساز است. البته، لازمه كار اين است كه شخصيت رهبر پوپوليست متناسب با اين گفتمان باشد وگرنه، كار به اين سادگي هم نيست. آنان با سادهسازي مسائل بسيار پيچيده و با ايجاد دوگانههاي متوالي سياه و سفيد، مخاطب را در طول مسير به همراه خود ميكشند و فرصت فكركردن را از مخاطب خود ميگيرند. ناگاه شما ملاحظه ميكنيد، خيل عظيمي از جمعيت در يك طرف ديوار ذهني كه اين جريان ايجاد كرده است قرار گرفتهاند و آن سوي ديوار را اساسا نميتوانند ببينند. براي نمونه، گفتمان انتخاباتي سال 84 را بهياد بياوريد. رقيب مرحوم هاشميرفسنجاني دو تكيه كلام داشت: ما «ميتوانيم» و «اين شدني» است. تا ايشان ميخواست استدلال بياورد كه اين ادعاها، بسياريشان فاقد منطق است و پاره ديگري از آنها نيازمند منابع فراتر از توان و طاقت بودجه عمومياست، منطق رقيب كار كرده بود و با ايجاد حس همذات پنداري در مخاطبان بر جان آنان نشسته بود. خيلي مهم است كه بدانيم دلنشين بودن يك بحث با منطقي بودن آن تفاوت فراوان دارد. اكنون نيز برخي از نامزدها ميخواهند همان مدل را با چاشني ترامپي اجرا كنند. آنها ميگويند چرا اينقدر ميگوييد: نميشود، نداريم، نميتوانيم. هم ميشود، هم داريم و هم ميتوانيم. حال اينكه اساسا كسي چنين چيزي نميگويد. با اين بيان، اينها درصددند كه رقيب را ناتوان نشان دهند و خود را توانا، بدون اينكه هيچ استدلال روشني داشته باشند يا منبع مشخصي را نشان دهند. البته اين نامزد بهخوبي نمونه قبلي نميتواند نقش ايفا كند چون شخصيت و سوابق فردي وي در فروشِ شهر و ... در ابتداي شروع كارش بسيار متفاوت است و ژست و بيانش هم چندان گيرا نيست. مضافا آنكه ملت ايران در همين اخير، طعم تلخ هشت سال حاكميت اين نوع تفكر را چشيده است و اين رويكرد نميتواند جذابيت دوران پيشين را داشته باشد. در اين چارچوب، بحث منطقي با اين افراد در واقع درگير شدن در منطق آنان است. بنابراين از حيث تبليغي مهمترين نكته در انتخابات پيشِ رو در گير نشدن در منطقِ بيمنطق اين گروه است. بحث با پوپوليستها، همانند اثبات نبود وجودِ خارجي سراب است. آنان توانايي زايدالوصفي در طرح مسائل بيمبنا و عرضه ادعاهاي بيپايان دارند. براي مقابله با آنان، توضيح ابهامات و دفاع از اقدامات كارايي چنداني ندارد. چون از حيث منطقي بطلان مدعاي آنان وضوح دارد. تنها راهِ كار، تهاجم به منطق آنان است نه تلاش در جهت بطلان ادعاي آنان. اين نكتهاي كه دوستان كمتر به آن توجه كردهاند.