از مناظره انتخاباتي تا بحث فلسفي
محسن آزموده
مناظرههاي انتخاباتي، يكي از جذابترين و پرمخاطبترين مباحث سياسي روز است كه در همه محافلي كه از سياست و انتخابات حرفي در آنها است، واكنشهاي متفاوت و متعارضي را بر ميانگيزد، بحث و جدلهاي پرشور و هيجان در اين باره كه فلان نامزد چه گفت و آن يكي چه واكنشي از خودش نشان داد. در اين مناظرهها همهچيز، از نحوه چيدمان صحنه و شكل نشستن حاضران تا كوچكترين عملها و عكس العملهاي نامزدها مورد بحث قرار ميگيرد و مورد ارزيابيهاي متفاوت از سوي موافقان و مخالفان قرار ميگيرد. بحثهاي مفصلي در ميگيرد در اين زمينه كه چه كسي پيروز مناظره بود و چه كسي شكست خورد، چه كسي در مناظره خوب ظاهر شد و از زمان خودش بهترين بهره را برد و چه كسي عملكرد بدي داشت و نتوانست از خودش و ادعاهايش دفاع كند و...
اما چه چيزي در گفتوگو و به عبارت دقيقتر بحث و جدل هست كه آن را اينقدر جذاب و پر مخاطب ميسازد؟ چرا مخاطبان بحثهاي سياسي و انتخاباتي، ترجيح ميدهند شاهد گفتوگوها و مناظرههاي نامزدها باشند، به جاي آنكه مخاطب سخنرانيهاي يكسويه نامزدها باشند؟ آيا علت آن است كه كل انتخابات يك رقابت است و مناظرهها عرصهاي براي بروز و ظهور توان و نيروي هر يك از نامزدها براي به كرسي نشاندن حرف خودشان است؟ آيا اينكه مناظرهها زنده برگزار ميشود و واكنشها حساب نشده و نابهنگام است، جذاب است؟ تا چه ميزان آن چه حقيقت خوانده ميشود، اهميت دارد؟ آيا مناظره عرصهاي براي خودنمايي حقيقت و آشكار شدن آن است؟در آغازگاه فلسفه، افلاطون آثارش را به شيوه گفتوگويي نوشت، در اين نوشتهها معمولا شاهد مناظره ميان سقراط و شماري ديگر درباره يك مفهوم يا موضوع مثل عشق يا عدالت يا زيبايي يا... هستيم. البته آثار افلاطون را به سه دسته تقسيم ميكنند: نخست آثار دوران جواني او كه عمدتا متاثر از استادش سقراط هستند و از خلال آنها ميتوانيم با انديشههاي خود سقراط آشنا شويم مثل رسالههاي دفاعيه، گرگياس، ايون، پروتاگوراس و...؛ دوم آثار دوران ميانسالي و پختگي او مثل جمهوري و منو و فايدروس و ميهماني كه در آنها افلاطوني را بازمييابيم كه واضع فلسفه افلاطوني است و انديشههاي اصلي او در آنها بيان شده و بالاخره آثار كهنسالي او كه در آنها رگههايي از انتقادهاي اساسي افلاطون به تفكر شناختهاش را ميتوان فهميد، مثل تيمائوس و قوانين و مرد سياسي و سوفيست و... نكته مشترك اما در هر دسته روش گفتوگويي آنهاست كه به نظر بسياري ميراث سقراط است، همان «مامايي حقيقت» معروف. سقراط معتقد بود كه حقيقت امري نهفته در ضمير ذهن افراد بشري است و فيلسوف با گفتوگوي حساب شده و دقيق و مبتني بر روش ميتواند مثل قابلهاي حاذق و توانمند، آن را متولد كند و به دنيا آورد. البته بسياري از منتقدان سقراط بعدها گفتند كه شرايط آرماني گفتوگو در مناظرههاي خود سقراط رعايت نشده، يعني طرفين برابر نيستند، راوي (افلاطون) در بسياري جاها به نفع سقراط جهتگيري ميكند و اين حتي از حجم مطالبي كه او بيان ميكند، مشخص است؛ سقراط تلاش ميكند گفتوگو را به سمتي كه خودش ميخواهد بكشاند و از تناقضها و تعارضهاي حرفهاي خودش طفره ميرود و... الخ. فيلسوفان ديگري نيز در طول تاريخ فلسفه كوشيدند، انديشههاي شان را در قالب گفتوگو و مناظره بيان كنند، مثلا جورج باركلي، در كتابي با نام سه گفتوگو ميان هيلاس و فيلونوس، با خلق دو شخصيت خيالي و طرح بحث ميان آنها مهمترين انديشههايش را بيان ميكند يا ديويد هيوم مهمترين ديدگاههاي فلسفياش راجع به دين را در قالب گفتوگويي خيالي ميان سه شخصيت بيان ميكند. فراتر از اين آثاري كه در قالب گفتوگويي و مناظرهاي نوشته شدهاند، اما ميتوان تاريخ فلسفه را سراسر تاريخ گفتوگوي ميان فيلسوفان و جريانها و مكاتب فلسفي با يكديگر خواند و در آثار هر فيلسوف اصيل و بزرگي در هر سنت و جريان فكرياي ميتوان گفتوگويي پنهان ميان آن فيلسوف با متفكران معاصر و پيش از خودش بازشناسي كرد. يك تفاوت گفتوگو يا مناظره فيلسوفان با مناظره نامزدهاي انتخاباتي اما اين داعيه است كه فيلسوفان مدعي حقيقتاند و به همين خاطر دستكم در مقام ادعا ميگويند آنچه مينويسند يا ميگويند، استدلال عقلي و به تعبير خودشان برهان است، برخلاف صناعتها يا فنها يا تكنيكهاي ديگر مناظره چون جدل و مغالطه و خطابه و شعر. به عبارت ديگر فيلسوفان هدف بحث و مناظره را نيل به حقيقت ميخوانند. به اين ادعاي فيلسوفان اما از جانب بسياري از خود اهل انديشه نقدهايي وارد شده است. براي مثال گفتهاند ممكن است فيلسوفان مدعي حقيقت طلبي باشند يا شيوهاي آرماني از حيث ماده و صورت براي گفتوگو معرفي كنند، اما اينكه آنچه فيالواقع در طول تاريخ فلسفه به عنوان بحث و مناظره ميان فيلسوفان صورت گرفته، منطبق با آن الگوي آرماني است، امري است كه در آن ترديد بسيار ميتوان داشت. اينجاست كه ميتوان به انديشههاي فيلسوفي ديگر يعني نيچه استناد كرد كه در نهايت همه كنشها اعم از مناظرههاي فلسفي را معطوف به قدرت ميخواند و ميكوشيد نشان دهد كه زير ادعاي حقيقتخواهي فلاسفه نيز ميل به برتريجويي نهفته است، انگيزهاي كه شايد در مناظرههاي انتخاباتي نه فقط مذموم نباشد كه با توجه به ماهيت سياسي آنها، دست كم از منظر ماكياولي، هدف اصلي باشد.