• 1404 سه‌شنبه 25 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3801 -
  • 1396 دوشنبه 18 ارديبهشت

براي باغچه جلوي خانه

مونا زندي فيلمساز

اين روزها يكي از اتفاقاتي كه خيلي غم‌انگيز و مورد توجه است كم داشتن عزيزان بزرگي است كه عمدتا از سر بي‌مسووليتي يا كم مسووليتي پزشكان جان خود را از دست داده‌اند و اگر بخواهم كمي ارفاق كنم شايد بي‌توجهي خود بيماران را هم به اين رفتارها اضافه كنم.
به اين واقعه اضافه مي‌كنم بلاياي طبيعي و حوادث غيرمترقبه را از قبيل زلزله، سيل، سرمازدگي، خشكسالي، فرو ريختن ساختمان، سقوط هواپيما، انحراف ميني‌بوس در جاده و... و من هميشه يك سوال بي‌پاسخ از خودم دارم كه آيا به راستي مرگ تقدير است و اگر تقدير است چرا فقط در برخي كشورها تا اين اندازه جلوه‌گري مي‌كند؟!  چرا زلزله در ژاپن به تعداد انگشتان دست كشته مي‌دهد و در ايران فاجعه به بار مي‌آورد؟ چرا ساختمان‌ها در كشورهاي پيشرفته ناگهان فرو نمي‌ريزند؟ چرا آمار مرگ و مير جاده‌اي ايران در يك سال چندين برابر كشته‌شدگان گروه‌هاي تروريستي در جهان است؟چرا سيل؟ چرا خشكسالي؟ چرا تقدير فلاكت و بدبختي و اختلاس و تقلب و نا‌امني بيشتر در كشورهاي غير پيشرفته صورت مي‌گيرد؟ صادقانه بگويم وقتي مي‌گوييد از مسووليت اجتماعي مطلبي بگويم بيشتر از آنكه به وجد بيايم غمگين مي‌شوم.  من به‌شدت به رفتار شهروندي اعتقاد دارم.
به‌شدت معتقدم از ماست كه بر ماست! اين جمله كه: مگه من يك نفر تاثيري دارم، حالم را بد مي‌كند. اما وقتي هيچ عذر‌خواهي و هيچ توضيح صادقانه و احساس مسووليتي از سوي سيستم و مديريت، از كلان تا خرد، از مدير تا پزشك، از رييس بانك تا رييس مملكت ابراز نمي‌شود احساس بيهودگي مي‌كنم. چه تلاش بي‌فايده‌اي است رفتار قانونمند شهروندي و احساس مسووليت براي وطن! براي همسايه! براي شهر! براي باغچه جلوي خانه! براي كمبود آب! براي ذخيره انرژي برق! براي ترافيك! براي آلودگي محيطي! براي هديه دادن گل! براي لبخند زدن! براي مهربان بودن! براي دوست داشتن و براي حس مسووليت اجتماعي. و اين سوال كه چطور مي‌شود زندگي بهتري داشت؟ من هنوز اميد دارم و هنوز اعتقاد دارم هر يك نفر از ما مي‌تواند جهان بهتري بسازد با احساس مسووليت نسبت به خودش و سپس به پيرامونش، فقط ‌اي كاش مسوولان ما نيز قدر اين ملت مهربان و سخاوتمند را مي‌دانستند تا با اشتياق پاي صندوق راي برويم و نه به اجبار، تا افراد صالح‌تر را براي شوراي شهر و سرنوشت كشور انتخاب كنيم.  
كاش رفتار مديران به من اين انگيزه را مي‌داد تا باور كنم «اندكي صبر سحر نزديك است». كاش عباس كيارستمي بود، كاش عارف لرستاني آرام بخش را قبول نمي‌كرد، كاش صداي محمد رضا شجريان را تا زنده هست به طور رسمي مي‌شنيديم، كاش رييس دولت اصلاحات سخنراني رسمي داشت، كاش خيلي‌ها كه در شهر و ميان ما نمي‌توانند حضور داشته باشند، در خيابان قدم مي‌زدند، كاش زندان‌ها خالي بود و‌ اي كاش بپذيريم و ببينيم و باور كنيم هيچ قدرتي ابدي نيست و هيچ اوجي جاودان نمي‌ماند. پس بايد بگويم كه احساس مسووليت من زندگي كردن است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها