فهمي از دغدغههاي والاي زندگي
نازنين متيننيا
اينروزها واژه «پوپوليست» و همخانوادهاش، نقل و نبات بحثها است. هركجا كه بحثي از انتخابات جريان ميگيرد، گوشه و كنايهاي هم به «پوپوليست» زده ميشود و اعتراض و انتقادي هم با اين واژه بيان ميشود تا حق مطلب ادا شود و گوينده در بحثي با چاشني سياست و انتخابات و كارشناسي جامعه ايراني و پيشبيني اينكه چه ميشود و چهطور ميشود و چه چيز فايده دارد و چه چيز نه، به نتيجهاي باب ميل خود برسد و از موضعي بالا كفه ترازوي حقانيت در بحث را به نفع خود سنگين كند. از موافقان راي دادن تا مخالفان اين حركت اجتماعي، از چهرههاي سياسي اينطرفي و آنطرفي و حتي از نيروهاي تبليغاتي ستادهاي مختلف انتخاباتي و در نهايت تمام كاربران مجازي فعال و مشتاق به خبرها و جريانهاي سياسي، همه به خوبي با «پوپوليست» و استفادهاش در كلام آشنا هستند و به راحتي آن را به زبان ميآورند؛ انگار كه تكتك اين گويندگان، سالهاي سال از عمر خود را پاي مفاهيم جامعهشناسي و علوم اجتماعي گذراندند و بيش از آنچه كه انجمن و دانشكدههاي جامعهشناسي فعاليت و تلاش ميكنند، دستاورد كارشناسي دارند و حالا در بحثهاي خودماني و در همين گوشه و كنار زندگي و به وقت خلوت ميان كارهاي روزمره ميتوانند آن را با ديگران در ميان بگذارند و حتي از آن به نفع يك انتخاب بزرگ استفاده كنند. گويندگاني كه همهجور لباسي برتن دارند و در هر نقش و قالبي قرار گرفتند؛ از راننده تاكسي، فروشنده تا روزنامهنگار، نويسنده و...
فرهنگ جمعي ما ميگويد در مواقع بحران هيچكسي به اندازه خود ما از شرايط سردرنميآورد و روشنفكري ترجمه شده به ارث رسيده ما هم صحه ميگذارد كه بله، هرچه خود بخوانيم و به دست بياوريم، همان است كه هست و باقي هيچ. اينطور ميشود كه در بحثها، معمولا سخت به نتيجه ميرسيم و اينطور ميشود كه در همه اين لحظاتي كه بحثهاي انتخاباتي در گوشه و كنار اين سرزمين در جريان است، هميشه حق با گوينده است و نه حرف و كلامي كه جانب اعتدال و انصاف است و نسبت به موقعيت كنوني، عاقلانه و منطقيتر. در دايره بحثها اگر بچرخيد، نمونههاي زيادي از اين اتفاق پيدا ميشود. كافي است در همين توييتر يا فيسبوك پاي يكي از دعواهاي «راي دادن يا ندادن»، «روحاني چه كرده و نكرده» و... بنشيند تا ببينيد چطور اهالي حاضر در بحث، بدون گوش دادن به نظرات يكديگر با يك پيشزمينه اوليه وارد بحث ميشوند تا انتهاي بحث بر موضع خود پافشاري ميكنند و در نهايت يا اعصاب كش آمده ختم كلام را اعلام ميكند يا قطع شدن اينترنت يكي از اعضاي بحث... «پوپوليست» هم نقش فعالي در بحثها دارد؛ اهالي مدام به يكديگر انگ «پوپوليست» بودن ميزنند و گاهي نامزدها را هم از همان دار و دسته مينامند و تحليلهاي عميق جامعهشناسي را كه نيازمند كارشناسي صحيح و اصولي است، در حد يك مناظره سطحي اينترنتي تقليل ميدهند و نتيجه را به نفع خويش مصادره ميكنند. انگار همه در يك زمين فوتبال قرار گرفتيم و به محض اينكه داور سوت ميزند به جاي دنبال توپ دويدن، بايد دنبال واژه «پوپوليست» برويم و هركسي زودتر به آن برسد و پوپوليسم را برفرق سر ديگري بكوبد، سه امتياز بازي را ميگيرد... در ميانه اين بازي اما، يك واقعيت و حقيقت دردناك گم ميشود. حقيقت زندگي آدمهايي كه آنها را عوام ميناميم و معتقديم هربلايي كه برسر مسير توسعه، دموكراسيخواهي و آزادي در اين سرزمين آمده، زير سر آنهاست. حقيقت زندگي كه بيشتر از آنكه چشم خود را به روي آن باز كنيم، ببينيم، درك و فهمش كنيم، آن را انكار ميكنيم و پس ميزنيم تا مبادا خداي نكرده خاطرمان در بحثها آزرده شود و امتياز بازيها به نفع ما نباشد. ما در جايي بيرون از چرخه زندگي همه آنهايي كه دغدغه واقعي معيشت دارند، دغدغه زنده ماندن و نجات پيدا كردن، خود را سرگم بحثها ميكنيم تا يادمان برود كه خود ما هم، عوامي هستيم به دنبال تامين امنيت زندگي و آينده و فرقي با بقيه نداريم. در بحثهاي انتخاباتي، قريب به اكثريت جامعهاي كه خود را در بحثهاي سياسي و انتخاباتي دخيل ميكند و حتي يك گام به جلو برميدارد و از حالت سكون به حركت ميرسد و تلاش براي حضور، دست به انكار ميزند كه جزو آن قشر امنيتطلب نيست و دغدغههاي والاتري دارد. اما چه دغدغهاي والاتر از زندگي خوب، معيشت تامين شده و امنيت براي آينده؟! دغدغههايي كه همان قشر «عوام» ناميده دارد و فقط به جاي زندگي خوب ميگويد غذا، به جاي معيشت تامين شده، ميگويد كار و به جاي امنيت براي آينده، از آرامش و خيال راحت حرف ميزند. دغدغههاي والايي كه حق هر انساني است و كرامتي است كه نه در شعار كه در عمل به دست ميآيد و وقتي در واقعيت زندگي رخ دهد، نه در بحثها مغلوبه ميشود و نه هزاران هزاران «پوپوليست» افشاني در هر بحثي ميتواند آن را به خاك بزند. درك عميق از اين دغدغههاي حياتي، درك عميق از اينكه ما همه انسان هستيم و همه شبيه به هم نيازهاي مشترك داريم، درك عميق از همنفسي و همزباني و همسرنوشتي، همه آنچيزي است كه هر بحثي را بدون ذرهاي اغراق، ادعا و شعار ختم ميكند و جهاني سرشار از آرزوها و روياهاي مشترك به وجود ميآورد. اگر بدانيم كه همه ما همراه هم هستيم و اگر شبيه به همين ديروز كه رييسجمهور، بدون شعار و مقابل چشمهاي تيزبين دوربينها و همه رسانههاي اينطرفي و آنطرفي خود را در سيلاب خشم عزاداران معدن يورت بدون واهمه از بازيهاي سياسي قرار داد، تا خشم عزادار مجالي براي تخليه داشته باشد، مجالي به يكديگر بدهيم، شايد اين چرخه عوامگرايي بدون شعار و با درك و فهم انساني از بين برود و آن دغدغههاي والاي زندگي، در دامن همه ما باشد.