جايگاه «برنامه» نزد كانديداهاي رياستجمهوري
برنامه، فهرست نيست
سيد علي ميرموسوي
عضو هيات علمي دانشگاه مفيد قم
رفتار منفعلانه احزاب در انتخابات بيش از هر چيز ريشه در نهادينه نشدن نظام حزبي و ناپايداري احزاب سياسي در ايران دارد. امروز در بسياري از كشورها و نظامهاي سياسي و گونههاي مختلفي از احزاب از اقتدارگرا تا دموكراتيك وجود دارند. حزب، يكي از عناصر اصلي دموكراسيهاي مدرن را تشكيل ميدهد و دموكراسي بدون حزب مانند فوتبال بدون ليگ است. همچنان كه بدون ليگ نميتوان به داشتن يك تيم ملي قوي اميدوار بود، بدون حزب نيز اميد داشتن به دموكراسي توهمي بيش نيست. حزب با ايفاي نقش ميانجي بين جامعه مدني و دولت، افراد را گرد هم ميآورد، به اهداف، خواستها و نيازهاي مشترك آنها سامان ميدهد و با هدفگذاري و اولويتبندي براي تحقق آن برنامهريزي ميكند. افزون بر اين با آموزش و پرورش نيروهاي شايسته و كاردان زمينه را براي تحقق اين برنامه آماده ميكند. بنابراين حزب سازماني قدرت مند براي صورتبندي و شكلدهي به اهداف و نيازها و پيگيري و تحقق آنها ايجاد ميكند و امكان مقايسه و سنجش برنامهها را فراهم ميآورد.
در ايران با آنكه بيش از يك قرن است كه حزب پا به وجود گذاشته و در قانون اساسي نيز به رسميت شناخته شده است ولي هنوز در راه استقرار نظام حزبي با موانع و كاستيهاي بسياري روبهرو هستيم. حزب، نهادي مدرن است و شكلگيري آن به مقدماتي نظري و ايدئولوژيك نياز دارد كه هنوز فراهم نشدهاند. بسياري از افراد وقتي سخن از حزب به ميان ميآيد، برداشتي فرقهگرايانه از آن دارند و آن را نوعي باندبازي قلمداد ميكنند. افزون بر اين موانع عملي نيز فراروي احزاب وجود دارند. بخشي از اين موانع به ساختار قدرت در ايران برميگردد و بخشي ديگر به ضعف جامعه مدني و برخي نيز در فرهنگ سياسي جامعه ما ريشه دارند. از يك سو پراكندگي نيروهاي سياسي در سايه شكافهاي اجتماعي و فكري مانع از گرد هم آمدن آنان در يك حزب بزرگ ميشود و از سوي ديگر احزاب در برابر ساختار از بالا به پايين قدرت بسيار آسيبپذيرند. فرهنگ سياسي ما هنوز غيرمشاركتي است، فردگرايي منفي همكاري و همفكري بين افراد را تضعيف ميكند و اجماع چنداني در مورد مسائل در بين نخبگان وجود ندارد. به همين سبب احزاب در ايران از گستردگي و قدرت كافي براي شكل دادن رقابتهاي انتخاباتي برخوردار نيستند و ائتلافهاي سياسي جايگزين احزاب شدهاند.
نبود برنامه در فعاليتها و تبليغات انتخاباتي از دو عامل سرچشمه ميگيرد: نخست ضعف احزاب و دوم پوپوليسم. تهيه برنامه براي اداره حكومت كاري فردي نيست و افزون بر داشتن آگاهيهاي تخصصي در يك موضوع به بحث و گفتوگو و همفكري نياز دارد. در جهان امروز با پيچيدگي جامعه و مشكلات گوناگون آن و نيز گسترش دامنه فعاليتهاي دولت، طراحي و ارايه برنامه كار مجموعهاي از افراد است كه با توجه به علايق و اهداف مشترك و در پرتو آگاهيهاي لازم به بحث در مورد مشكلات و راهحل آن بپردازند. برآيند اين بحث ميتواند برنامهاي باشد كه نيروهايي كه از آموزش و پرورش لازم براي انجام آن برخوردارند، وظيفه تحقق آن را برعهده گيرند. اين همان كاري است كه در جهان كنوني احزاب انجام ميدهند و نبود نظام حزبي يا ضعف احزاب سبب شده نيروهاي
همسو از هم فكري و تعامل لازم براي فهم مسائل مشترك و ارايه راهحل براي آن برخوردار نباشند. حزب همانند دولت در سايه عمل ميكند و همه برنامهها و كارهاي دولت را زيرنظر دارد و با برخورداري از آگاهيهاي لازم و توجه به بن بستها و نارساييها برنامهريزي ميكند. بنابراين تدوين برنامه را ميتوان يكي از كاركردهاي مهم احزاب و نبود آن را نتيجه مستقيم ضعف احزاب دانست.
عامل دوم را ميتوان در پوپوليسم جستوجو كرد كه در شرايط ضعف جامعه مدني و تودهاي شدن جامعه رشد مييابد. در جامعه تودهاي در سايه كاهش همبستگي بين افراد و ذرهاي شدن آنان، فرصت همفكري و همدلي بين افراد جامعه كمتر ميشود. در اين وضعيت بسيج افراد
بر پايه تاكيد بر احساسات و نيازهاي سطحي آنان صورت ميگيرد و شعار جاي برنامه را ميگيرد. پوپوليسم معمولا در چنين وضعيتي رشد مييابد و دو نوع مردم گرا و
مردم فريب دارد. در نوع مردم گرا نيازهاي راستين و منابع و امكانات واقعي مورد توجه قرار ميگيرند ولي در نوع
مردم فريب با هدف جلب آراي توده، شعارهايي داده ميشود كه از جذابيت بيشتري براي توده برخوردار باشد. نمونه اين دو نوع پوپوليسم را ميتوان در برنامههاي سندرز و ترامپ در انتخابات 2016 رياستجمهوري در امريكا مشاهده كرد.
برنامه، نقشه راهي است كه در آن اهداف بلندمدت، ميان مدت و كوتاهمدت تعيين و بر اساس برآوردي درست و دقيق از منابع، امكانات و هزينهها، سياست و
خط مشيهاي لازم براي دستيابي به آن مشخص ميشود. بيترديد دستيابي به هر هدفي در زندگي فردي و جمعي مستلزم برنامهريزي است. افزون بر اين زمانبندي و مديريت زمان و كنترل درست هزينهها در پرتو برنامه انجام ميشود.
بيبرنامگي با ارزيابي نادرست از منابع و امكانات و نيز آشفتگي دراهداف و اولويتها همراه است و زيانهاي فراواني براي جامعه دارد. انجام نگرفتن كارهايي كه اولويت بيشتري دارند، افزايش هزينهها و نابودي و هدر رفتن منابع و امكانات، فراهم شدن فرصت براي سوءاستفاده و فساد، از دست رفتن فرصتهاي بهينه، رشد نابسامانيها و معطل ماندن كارهاي بااهميتتر گوشهاي از آسيبهايي است كه از نتايج مستقيم نداشتن برنامه است. نبود برنامه، دولت را تنها به اهداف و كارهاي روزمره سوق ميدهد و از اهداف بلندمدت بازميدارد و به جاي سرمايهگذاري در امور بنيادي و بلندمدت به كارهاي دمدستي و دهانپركن مشغول ميكند.
در ساختار قدرت موجود، با وجود اختيارات مهمي كه در قانون اساسي براي رييسجمهور تعريف و مشخص شده است، در عمل از همه امكانات لازم براي تحقق برنامههاي خود برخوردار نيست و با محدوديتهايي روبهرو است.
با وجود اين رييسجمهور به عنوان رييس قوه مجريه نقش مهمي در اداره كشور دارد و در صورتي كه فردي كاردان، شايسته و توانمند براي اين مقام برگزيده شود، از قدرت قابل توجهي براي توسعه و پيشرفت برخوردار است. دولت ايران با نزديك به سه ميليون كارمند و
چهارصد و پنجاه هزار مدير گسترهاي بسيار بزرگ دارد كه رياست آن بر عهده رييسجمهور است. اداره دستگاهي با اين گستردگي و بزرگي نيازمند برنامهريزي دقيق است و بدون آن نتايج و پيامدهاي زيانباري دارد. اساسا يكي از نشانههاي مديريت كارآمد دارا بودن برنامه است و رياستجمهوري بالاترين رده مديريتي است. بيترديد رييسجمهور از اختيار لازم براي برنامهريزي برخوردار است و اگر برنامهاي واقعبينانه طراحي كند با تدبير و مديريت ميتواند آن را محقق كند. بنابراين داشتن برنامه نهتنها امكانپذير بلكه يكي از شرايط و نشانههاي مهم براي ارزيابي كسي است كه براي پست رياستجمهوري نامزد شده است.
مهمترين راهكار اين است كه با بهره بردن از كارشناسان متخصص و با تجربه در اداره دولت و با شناسايي درست مشكلات، آسيبها، فرصتها و محدوديتها برنامهاي واقعبينانه تدوين كنند. برنامه با فهرست كار تفاوت دارد و در تدوين آن توجه به منابع و امكانات لازم است و با واقعبينانه بودن، امكان تحقق آن افزايش مييابد. در انتخابات پيش رو يكي از مشكلات اين است كه برخي نامزدها فهرست كار را با برنامه اشتباه گرفته و براينكه برنامه دارند اصرار ميورزند. آنان به جاي اعلام برنامه در نهايت به بيان اهداف و كارهايي ميپردازند كه در نظر دارند انجام دهند. يكي از آنها به بهانه اينكه با وجود سند چشمانداز نيازي به برنامه نيست، عدم ارايه برنامه را توجيه كرده است. اين نوع توجيهها نشاندهنده اين است كه برخي كانديداها دستكم يكي از نخستين نشانههاي لازم براي مديريت شايسته و كارآمد را دارا نيستند.
يكي از شرايط مهم براي نامزد رييسجمهوري كه در قانون اساسي بيان شده مدير و مدبر بودن است. همچنان كه اشاره شد يكي از نشانههاي مديريت، دارا بودن برنامه است و نداشتن برنامه ضعفي آشكار در مديريت به ويژه در سطح رياستجمهوري است. يكي از راهكارهاي ممكن براي ارزيابي اين شرط نظارت توسط گروه ياكميته تخصصي است كه از سوي نهادهاي انتخابي مانند مجلس برگزيده شده باشند. البته اين نظارت بسيار حساس و دقيق است و بايد به گونهاي تعريف شود كه بهانهاي براي دخالت كردن در انتخابات و ايجاد محدوديت و تضييع حق مردم در انتخاب فرد شايسته نباشد. راهكار مطمئنتر و عمليتر افزايش آگاهي سياسي شهروندان در راستاي مطالبه برنامه از كانديداها است.
آگاهي دقيقي از اين موضوع ندارم ولي در برخي كشورهايي كه داراي نظام حزبي هستند، اين كار توسط حزب انجام ميشود؛ يعني حزب با بررسي برنامههاي كانديداها، به صلاحيت و شايستگي آنها ميپردازد.