• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3832 -
  • ۱۳۹۶ شنبه ۲۷ خرداد

گفت‌وگو با علي شمس به انگيزه انتشار شش نمايشنامه از گولدوني، نمايشنامه‌نويس شهير ايتاليايي

دينم را به گولدوني ادا كردم

ندا آل‌طيب

علي شمس از جمله هنرمندان جوان تئاتر است كه در كنار فعاليت‌هايي مانند نمايشنامه‌نويسي و كارگرداني، دست به ترجمه هم زده است و تاكنون چندين نمايشنامه از آثار مهم جهان را به فارسي برگردانده است. اين هنرمند و مترجم جوان تئاتر چند سال پيش براي ادامه تحصيل به ايتاليا رفت و در اين كشور درس تئاتر خواند. به تازگي شش نمايشنامه از نمايشنامه‌نويس مشهور ايتاليايي، «كارلو گولدوني» با ترجمه او منتشر شده‌اند. «رسم زن‌داري» و «بيمار قلابي» در يك مجلد، «تئاتر كمدي» و «عروس ايراني» نيز در يك كتاب از سوي نشر «قطره» منتشر شده‌اند و دو نمايشنامه ديگر اين نويسنده يعني «دروغگو» و «بيوه زيرك» هر يك در يك مجلد مجزا از سوي نشر «بيدگل» به چاپ رسيده‌اند. در روزگاري كه عموما نمايشنامه‌هاي متاخر و معاصر مورد اقبال مترجمان ما بوده است، انتشار اين آثار كه جزو آثار كلاسيك به حساب مي‌آيند، موضوع قابل تاملي است. پيش‌تر نيز نمايشنامه تاليفي او «قلعه انسانات» به عنوان اولين نمايشنامه ايراني با مقدمه‌اي از ابراهيم گلستان به زبان ايتاليايي منتشر و در پاويون ايتاليا در نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران ارايه شد. به انگيزه انتشار نمايشنامه‌هاي گولدوني گپ و گفتي با اين نمايشنامه نويس و مترجم داريم كه مي‌خوانيد:

 

اگر براي ادامه تحصيل به ايتاليا نرفته بوديد و در آنجا درس تئاتر نخوانده بوديد، آيا باز هم نمايشنامه‌هايي از كارلو گولدوني را براي ترجمه انتخاب مي‌كرديد؟

خير؛ اگر براي ادامه تحصيل به جاي ديگري مي‌رفتم، حتما آثار ديگري را براي ترجمه انتخاب مي‌كردم چون مواجهه من با آثار گولدوني و كلا كمديادلارته وابسته به حضور من در آنجا بوده و حضور در ايتاليا طبيعتا شناخت مرا نبست به پديده‌هايي كه در اين كشور هست، توسعه مي‌دهد. البته از آغاز به گولدوني علاقه داشتم ولي سطح درك من از او و نمايشنامه‌هايش به واسطه آثاري بود كه از اين نويسنده به فارسي ترجمه شده بود و نه بيشتر. از سوي ديگر در زبان فارسي هم منابع بسيار اندكي درباره تئاتر كمديا دلارته، تئاتر رنسانس، تئاتر گولدوني و تئاتر قرن هفدهمي ايتاليا وجود داشت و به همين دليل فهم من هم خيلي اندك بود و به واسطه ترجمه مي‌آمد بنابراين وقتي خودم زبان ياد گرفتم و با آن فرهنگ مواجهه پيدا كردم، سعي كردم اين فقر را در زبان فارسي كاهش بدهم آن هم به وسيله مقاله‌هايي كه مي‌نويسم و ترجمه‌هايي كه انجام مي‌دهم، سعي مي‌كنم آنچه را كه در فارسي منابع قوي ندارد، فربه‌تر كنم يعني جاهايي كه در زبان فارسي امكانات زيادي نداشته‌ايم، جبران كنم و به همين منظور سعي مي‌كنم تا جايي كه از دستم برمي‌آيد، دانش فارسي را نسبت به آن حوزه توسعه بدهم.

معمولا در كشور ما نمايشنامه‌هاي كمدي با استقبال تماشاگران رو به رو مي‌شود. با توجه به اينكه شما به عنوان كارگردان هم تجربه كار داريد، فكر مي‌كنيد چرا آثار گولدوني انگشت‌شمار ترجمه شده‌اند؟ در حالي‌كه به نظر مي‌آيد اگر ترجمه شود، مورد توجه كارگردان‌هاي تئاتر و در گام بعد مخاطبان اين هنر قرار مي‌گيرد؟

اصولا ترجمه ما از دوره كلاسيك خيلي كمتر است نسبت به دوره معاصر. به همين دليل نمايشنامه‌هاي بيشتري در دوره معاصر ترجمه شده‌اند كه حتي برخي از آنها از كشورها و نويسندگان ناشناسي هستند اما به هر حال ترجمه شده‌اند ولي ما در تئاتر كلاسيك خيلي كمبود داريم چون در كشور خودمان خيلي ناگهاني وارد تئاتر معاصر شديم. بنابراين نه‌تنها گولدوني كه آثار نويسندگاني مانند مولير يا ماكياولي هم ترجمه نشده‌اند در حاليكه مثلا ماكياولي نمايشنامه‌نويس مطرحي است و چند كار درخشان هم دارد اما از او چند كار به زبان فارسي ترجمه شده است؟! خيلي در حوزه كلاسيك كار نكرده‌ايم. همين چند سال پيش بود كه مثلا نشري مانند «قطره» شروع به انتشار جامانده‌ها كرد يعني نمايشنامه‌هاي مشهور كلاسيك را مثل «تارتوف» را منتشر كرد يا در حال حاضر نشر «بيدگل» در حوزه ادبيات كلاسيك و نمايشنامه‌نويسان كلاسيك را منتشر مي‌كند. به همين خاطر ما بيشتر در حوزه معاصر و نمايشنامه‌نويسان معاصر دست بالاتر را داريم تا نمايشنامه‌نويسان كلاسيك. ضمن اينكه كمدي نه تنها در ايران كه در همه جاي دنيا با استقبال بيشتري نسبت به ديگر ژانرها روبه‌رو مي‌شود، هر نوع كمدي اعم از فارس و... نسبت به هر ژانر ديگري در تئاتر اعم از تراژدي و... بيشتر مورد توجه تماشاگران تئاتر قرار مي‌گيرد چون به هرحال در همه جاي دنيا مردم خنديدن را به گريه كردن بيشتر ترجيح مي‌دهند.

فكر مي‌كنيد كم كاري ما در حوزه تئاتر و نمايشنامه‌هاي كلاسيك كه از آن سخن گفتيد، چه دليلي دارد؟ منظورم اين است كه چرا ما به طور ناگهاني وارد تئاتر معاصر شده‌ايم؟

اين به فرهنگ كشور ما برمي‌گردد. ما هشتاد سال است كه تئاتر داريم و بعد ناگهان به فاصله بيست و چند سال بعد از ترجمه «ژوليوس سزار» يا «اتللو»، «مده‌آ»ي ژان آنوي ترجمه مي‌شود يعني قبل از اينكه بسياري از آثار كلاسيك دوره ملودرام يا كارهاي بزرگ قرن هجدهم يا حتي نمايشنامه‌هاي بزرگي مانند كرامول را ترجمه كنيم كه اين نمايشنامه تازه حدود دوسه سال است به فارسي ترجمه شده، آثار معاصر در ايران ترجمه شده است. مي‌خواهم بگويم سيري كه دنيا سپري مي‌كرد و مواجهه ايران با مدرنيته اساسا ناگهاني شد و اجازه نداد بيشتر به آثار كلاسيك توجه شود و اينچنين بود كه به اين آثار بيشتر به عنوان منبع و مرجع نگاه مي‌شد و در طول تاريخ مثلا صد ساله ادبيات نمايشي در ايران، ما خيلي وقت نكرده‌ايم كه بخواهيم آثار را به مرور ترجمه كنيم. بيشتر خواستيم خود را به‌روزرساني كنيم و از همين جهات اين رويه بعد از انقلاب هم ادامه پيدا كرد و به جز يكسري ابر كارهاي كلاسيك مانند شكسپير، بن‌جانسون و برشت و... خيلي اوقات مترجم‌ها ناگهان وارد ترجمه آثار قرن نوزدهم و بيستم شدند و در اين ميان خيلي از آثار خوب كلاسيك جا ماند و به نظرم حيف است. فكر مي‌كنم به اندازه كافي مترجماني هستند كه آثار معاصر را ترجمه مي‌كنند. به نظرم آمد كه من بايد آثاري را ترجمه كنم كه هم به لحاظ بسط فهم علمي آن پديده كه همان كمديادلارته است، كمك كند و هم به لحاظ منابع پژوهشي دانشگاهي و هم منابع اجرايي. بنابراين نمايشنامه‌هايي را ترجمه مي‌كنم كه نمايشنامه نويس و كارگردان بتواند آنها را اجرا كند. يعني تمام اين سويه‌ها را در نظر گرفتم و به نظرم آمد بايد اين كارها را ترجمه كنم.

با اين وصف ترجمه‌هاي شما به ويژه با مقدمه‌هايي كه نوشته‌ايد جنبه دانشگاهي و آموزشي هم دارد؟

بله. كوشش كردم در مقدمه‌اي كه نوشته‌ام، يكسري از ريشه‌ها و رفتارهاي كمديا دلارته را بنويسم و توسعه و تحول آن را مورد توجه قرار دهم چون در منابع موجود فارسي خيلي در اين موارد اطلاعاتي در دست نداريم.

با توجه به فعاليت‌تان به عنوان كارگردان تئاتر كه در حيطه اجرا هم فعال هستيد، در اين ترجمه‌ها چقدر وجوه اجرايي مد نظر بوده و چقدر به اصل ترجمه توجه داشته‌ايد؟

به عنوان مترجم زباني را انتخاب كردم كه مابه ازايش را مي‌توانيم زبان دوره قاجار در نظر بگيريم البته گولدوني الزاما در آن دوره نبوده است و در عصر نادرشاه زندگي مي‌كرده ولي مي‌خواهم بگويم ما‌به‌ازاي زباني در آن دوره تاريخ آوردم يعني نخواستم يك زبان خشك آركاييكي كه مخاطب علاقه‌اي به فهم آن نداشته باشد، استفاه كنم. زبان را زبان خيلي بومي كردم و سعي كردم اصطلاح‌ها، رفتارها و فرآيند پيشبرد قصه را با زبان فارسي عجين كنم كه يك لذت اجرايي در مخاطب ايجاد كند و نه يك زبان خشك ترجماني باشد كه صرفا براي اطلاع از جريانات نمايشنامه خوانده شود. يعني به سويه‌هاي اجرايي و زيبايي‌شناسي اجرايي‌اش در زبان هم فكر كردم و به خاطر همين، رفتارهاي زباني را به نفع ترجمه در متن اصلي تغيير دادم كه البته اين تغيير ارتباطي به پيرنگ اجرا و قلب شدن كاركترها ندارد بلكه براي نزديك شدن به فهم اجرايي زبان فارسي است تا بتواند در حوزه آييني و نمايش‌هاي سنتي هم قابل عرضه باشد و مخاطب بداند با چه زبان نزديك و در دسترسي سر و كله مي‌زند.

پس با اين حساب ايرانيزه و اينها كه اتفاق نيفتاده است؟

خير. اصلا. مشابه همان كاري را كردم كه مثلا شاملو با «دن‌آرام» انجام داده است.

در صحبت‌هاي‌تان اشاره كرديد كه نمايشنامه‌هاي كلاسيك خيلي در زبان فارسي ترجمه نشده‌اند. آيا باز هم قرار است اين روند را ادامه دهيد ؟

خير. در حال حاضر شش نمايشنامه كارلو گولدوني را ترجمه كرده‌ام و قبلا هم سه كار ديگر از همين‌نويسنده را ترجمه كرده بودم كه قصد دارم آنها را در فضاي اينترنت منتشر كنم.

چرا اينترنت؟ مگر امكان انتشارشان در ايران وجود ندارد؟

خير. چون قبلا يكي از همين نمايشنامه‌ها به نام «مدير مهمانخانه» به فارسي ترجمه و منتشر شده است. دو نمايشنامه ديگر، يكي «خسيس» است كه البته شباهت زيادي به نمايشنامه مولير ندارد ولي كاركتر اصلي آن هم دقيقا يك فرد خسيس است و نمايشنامه ديگري هم دارد كه بعد فكر كردم در اين مدت خيلي درگير گولدوني شده‌ام و ترجيح مي‌دهم اين آثار را در اينترنت بگذارم كه در دسترس مخاطبان باشد ولي با ترجمه و انتشار اين چند نمايشنامه كه از سوي نشر «قطره» و «بيدگل» منتشر شدند، فكر مي‌كنم ديگر دينم را نسبت به گولدوني در ادبيات فارسي ادا كرده‌ام. در حال حاضر علاقه‌مند به ترجمه آثار ديگري هستم. يوجينو باربا دو كتاب مهم دارد كه يكي از آنها «هنر رازآلود بازيگري» است كه كتاب بسيار مهمي در حوزه آموزش پراگتيكال و در حوزه اجرايي تئاتر است كه متاسفانه به فارسي ترجمه نشده درحالي‌كه منبع بسيار مهمي است و من علاقه‌مند به ترجمه اين كتاب هستم. كتاب ديگري هم هست در مورد نشانه‌شناسي هنر ماسك كه به ترجمه آن هم بسيار علاقه‌مندم. كتابي پژوهشي است درباره نشانه شناسي ماسك و اصلا هويت ماسك در تمام دنيا؛ اعم از ماسك آفريقايي، ماسك امريكاي جنوبي و. . . اين يكي البته خيلي دغدغه شخصي خود من است.

پس از گولدوني ناگهان به باربا رسيديد؟

بله. مي‌دانيد موضوع اين است كه نگاه مي‌كنم ببينم چه كتابي كم است يعني چه اثري هست كه بتواند فضاي آموزشي و آكادميك و دانشگاهي كشور را پربارتر كند. روي همين اصل كتاب‌هايي را براي ترجمه انتخاب مي‌كنم البته كه آنچه را براي ترجمه انتخاب مي‌كنم، طبيعتا بايد مورد علاقه خود من هم باشد.

يكي از گلايه‌هاي ناشران در مورد انتشار نمايشنامه است و مي‌گويند خيلي با استقبال مخاطبان رو‌به‌رو نمي‌شود. در حالي‌كه مثلا در تئاترمان دو هزار هنرمند داريم كه مي‌توانند مخاطبان بالقوه اين آثار باشند اما چگونه است كه ناشران براي انتشار هزار نسخه از يك نمايشنامه نيز دست و دل‌شان مي‌لرزد؟

الان بسياري از ناشران با تيراژ 400 تا كتاب منتشر مي‌كنند. از سوي ديگر كار فرهنگي تاوان دارد و رسيك‌پذير است. حال بماند كه برخي از چهره‌هاي هنري در حوزه فرهنگي تجارت هم مي‌كنند كه اصلا چيز بدي نيست ولي اصولا وقتي اصرار به انجام كار فرهنگي داريد، در واقع داريد تمنيات شخصي خودتان را ارضا مي‌كنيد و جاي گلايه دارد و همه جا هم چنين است و اين طور نيست كه اين وضعيت فقط در ايران وجود داشته باشد. جايي مي‌خواندم تيراژ كتاب شعر در روسيه به 200 و 300 هم رسيده است. در همين ايتاليا كه من زندگي مي‌كنم نمايشنامه‌اي كه زماني تيراژش 8000 يا 9000 بوده الان با تيراژ 800 يا 900 نسخه منتشر مي‌شود. يعني اين تغيير تيراژ همه جا وجود دارد چون فضاي كتاب خواني محدودتر شده و اصلا بديهي است. همين الان ناشري مثل «قطره» با تيراژ 400 نسخه، نمايشنامه منتشر مي‌كند. آنها هم تيراژشان را پايين آورده‌اند و فكر نمي‌كنم ديگر 400 نسخه هم فروش نرود. به هر حال كتابخانه‌هاي سراسر كشور، كتابخانه‌هاي انجمن‌هاي نمايش سراسر كشور خريداري مي‌كنند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون