روايت محسن رهامي
از عزل بنيصدر
بنيصدر، پرحاشيهترين رييسجمهور پس از انقلاب اسلامي و كسي است كه امام رسما حكم عزل او را صادر كرد، اگر چه همان روزها از صحنه سياست كشور پاك شد اما روايات زيادي از آن دوران وجود دارد كه خواندني است. محسن رهامي، نماينده مجلس اول در گفتوگو با خبرآنلاين رواياتي از راي عدم كفايت و تنفيذ امام به عزل بنيصدر و نظر نهضت آزادي و افرادي چون سحابي در اين مورد و روزهاي سكانداري دولت موقت دارد كه در زير آمده است:
برداشتن تنفيذ امام از بنيصدر به روزهاي آخر برميگردد. يعني اين شكاف بين مجلس و بنيصدر روزبه روز بيشتر شد. آقاي بنيصدر چند نفر را به عنوان نخست وزير به مجلس معرفي كرد اما مجلس حاضر به راي دادن نشد و نهايتا كار به آقاي رجايي رسيد كه آن زمان نماينده مردم تهران در مجلس بودند. بعد كه بنيصدر با معرفي آقاي رجايي به مجلس موافقت كردند وآقاي رجايي از مجلس راي گرفت، در چينش كابينه اختلاف بين او و آقاي رجايي در معرفي وزراي اقتصاد و خارجه حل نشد و آقاي رجايي، سرپرست گذاشت كه خودش آن وزارتخانهها را اداره كند اما آقاي بنيصدر مدعي بود او بايد سرپرست بگذارد. اين اختلافات در بين طيف اكثريت و اقليت مجلس هم بود.
بعد از طرح مساله عدم كفايت در مجلس، سازمان مجاهدين موضع خيلي جدي در حمايت از آقاي بنيصدر گرفت و نمايندگان مجلس را تهديد كرد. همانطور كه ميدانيد اعضاي سازمان مجاهدين اصلا به قانون اساسي راي ندادند.
خيانت آقاي بنيصدر در جنگ را كه به آن صورت احراز نكرديم. من از جانب خودم ميگويم، يعني اين طور نبود كه آقاي بنيصدر عمدا در جبههها تعلل ميكرد تا كشور دست عراق بيفتد. به كار بردن اين كلمات در حال و هواي سياسي خيلي راحت است ولي به هر حال ما اگر خيانت را به اين معني تفسير كنيم كه بنيصدر عمدا به ارتش دستور عقبنشيني داده است تا عراق، ايران را ساقط كند، به چنين چيزي نرسيديم. به هر حال تا امروز هم از آن قضايا 36 سال گذشته، به چنين اطلاعات دقيقي نرسيدهايم.
سخنرانيهايي كه او ميكرد مثل 14 اسفند درواقع نوعي دوگانگي و شكاف در اداره مديريت نظام ايجاد شده بود. تمام تشكيلات چه در ارتش و چه در ساير جاها، به دو دسته طرفداران و مخالفين آقاي بنيصدرتقسيم شده بودند. به طوري كه در ارتش فرماندهاني كه به شكلي خودشان را منتسب به او ميدانستند، با بقيه اركان نظام و خصوصا در حوزههاي جنگ هماهنگي نميكردند.
اعضاي منافقين عليه مرحوم آقاي هاشميرفسنجاني، مرحوم آيتالله بهشتي و آيتالله خامنهاي شعار ميدادند، شعار «درود بر سه ياور خميني، هاشمي و دو سيد حسيني» درمقابل آن شعارها بود، درواقع اين شعار را حزباللهيها درست كردند كه شعار آنها را خنثي كنند.
امام تا روز آخر هم سعي كرد از آقاي بنيصدر حمايت كند و تعبيرش اين بود كه آقاي بنيصدر يك روحانيزاده است و پدرش آيتالله همداني بوده و با اين تعاريف سعي ميكرد به شكلي اختلافات او و مجلس مديريت و اداره شود. به نظرم اگر بنيصدر از منافقين فاصله ميگرفت و بيشتر به نظام نزديك ميشد و مسوولان هم تحمل بيشتري در آن شرايط جنگي به خرج ميدادند، كار به آنجا نميرسيد.
مجلس اول به لحاظ تجربه كار سياسي و تجربه مديريت و حل معضلات و قدرت لابيگري و چانهزني بسيار ضعيف بود. شايد اگر هم مجلس و هم كل نظام قدرت چانهزني زيادي در اول انقلاب داشت، قضايايي مثل تصرف لانه جاسوسي پيش نميآمد.
تعدادي از فرماندهان پس از سقوط شاه و وقوع انقلاب اعدام يا زندان شدند، تعدادي هم فرار كردند و تعدادي هم تبعيد شده بودند، در واقع ارتش مديريت سازماني لازم را نداشت و چه بسا اگر يك مديريت وسازماندهي جدي داشت، ارتش ايران يكي از قويترين ارتشهاي منطقه بود و در گذشته هم نشان داده بود كه در مقابل ارتش عراق، قويتر است.
قضايا به راس اين قضيه و خود آقاي بنيصدر برميگشت درحالي كه بدنه، اطاعت و همراهي لازم را از او نداشت و مقاومت در مقابل دشمن چنددسته شده بود. تشكيلات جنگهاي چريكي براي خودشان و بسيجيها هم براي خودشان كار ميكردند. بسيج آن روزها زيرنظر سپاه نبود و بعدا مجلس يك مصوبه گذراند كه بسيج زيرنظر سپاه عمل كند. بسيج آن زمان، بسيج ملي و حجتالاسلام مجد از طرف شوراي عالي دفاع فرماندهاش بود. تعدادي از نيروها هم در قالب جنگهاي چريكي جدا كار ميكردند. در واقع تشتت فرماندهي و نبودن فرماندهي متمركز و عدم اطاعت اين نيروها از يك فرمانده واحد مايههاي سقوط شهرها را فراهم ميكرد.
نهضت آزادي و تعدادي از دوستان ما در مجلس راي به نفع بنيصدر ندادند بلكه به عدم كفايتش راي ندادند. مرحوم بازرگان و مرحوم سحابي و تعداد ديگري از دوستان روحاني ما مثل آقاي حجتي كرماني، مرحوم ابوترابي فرد (پدر آقاي ابوترابي فرد)، معتقد بودند كه راهحل اين بحران، كنار گذاشتن بنيصدر نيست.
مرحوم بازرگان ميگفت ما به روشهاي مصدقي بايد پيش رويم و از طريق دادگاه لاهه چانهزني كنيم و هيات حسننيت بفرستيم. بر اثر اين صحبتها امام رحمهالله عليه، عليه آقاي مصدق خيلي تند موضع گرفتند و فرمودند «نگذاريد بگويم آن شخصي كه از او طرفداري ميكنيد، مُسلم هم نبوده است.» يعني حتي تا ارتداد مرحوم مصدق جلو رفتند.
من خودم گوشهاي از مجلس موكت انداخته بودم و نماز ميخواندم، برميگشتم و ميديدم كه مرحوم سحابي و مرحوم بازرگان، پشت سر من ايستادند و نماز ميخوانند ولي ما كمتر حاضر ميشديم كه پشت سر آقاي سحابي و بازرگان نماز بخوانيم.