«مادري جايگزين» در دنياي غرب 40 ساله شد
طنابكشي سنت و تداوم نسل
شهروندان امريكايي معتقدند حفظ كانون خانواده بر انتخاب شيوه بارداري ارجحيت دارد
محمدمهدي حاتمي
مترجم
بحث رحمهاي اجارهاي يا مادري جايگزين، كمتر از يك دهه است كه در ايران داغ شده و با اين همه، از عمر آن در جهان بيش از 4 دهه ميگذرد. همپاي گذر زمان البته شيوههاي به كارگيري اين فرآيند هم تغيير كردهاند و به همان اندازه نيز پرسشهايي تازه در ابعاد مختلف سر برآوردهاند.
مادر جايگزين يا مادري جايگزين يكي از روشهاي درمان ناباروري است كه عمر استفاده از آن در جهان به حدود چهار دهه پيش بازميگردد. اين شيوه براي نخستينبار در ايالات متحده امريكا مورد استفاده قرار گرفت و تنها پس از آن بود كه بحثهاي اخلاقي، قانوني، اجتماعي و اقتصادي مختلفي را با خود به همراه آورد.
از جمله مباحث اجتماعي كه براي نخستينبار بر اين شيوه از بارداري مترتب شد، به تعويق افتادن عمدي بارداري در ميان زوجهايي بود كه اساسا نابارور تلقي نميشدند و تنها به دلايل اجتماعي ترجيح ميدادند كودك شان را مادري ديگر به دنيا بياورد. افزون بر اين، تقاضا براي بارداري در سنين بالاتر نيز به دنبال عموميت پيدا كردن اين شيوه، در طول دهههاي گذشته در كشورهايي مانند امريكا افزايش پيدا كرده است. آمارهاي مربوط به دهه 1990 ميلادي نشان ميدهد حدود 35 درصد از كساني كه در نهايت شيوه مادر جايگزين را امتحان كردهاند، در ابتدا به قبول حضانت كودكان روي آوردهاند و پس از آن، به دليل عدم جلب رضايت از كودكي كه سرپرستي او را پذيرفتهاند، اين شيوه را آزمودهاند. به عنوان مثال، در سال 1983 ميلادي و در شرايطي كه افزون بر دو ميليون زوج امريكايي به دنبال پذيرش حضانت كودكان بيسرپرست بودهاند، تنها حدود 50 هزار پرونده قبول حضانت به سرانجام رسيده است.
فراتر از اقتصاد و تجارت
به گزارش اينسايكلوپديا، به طور كلي اما در تاريخ تطور مفهوم تداوم نسل در غرب، سه جابهجايي يا تغيير عظيم را ميتوان مدنظر قرار داد. نخستين مورد، ايجاد گسست ميان دو مفهوم تداوم نسل و فرزندآوري با آميزش جنسي بودكه از رهگذر شيوههاي مختلف جلوگيري از بارداري محقق ميشد. گسست دوم زماني ايجاد شد كه روشهاي جديد باروري در ميان زوجهاي نابارور، يگانگي نظام بارداري را مخدوش كرد و در واقع ديگر براي بارداري نيازي به آميزش جنسي نبود. سومين گسست نيز زماني رخ داد كه رابطه ميان جنين و مادر، از يگانگي خارج شد و در واقع عملا اين امكان به وجود آمد كه به كمك شيوههاي نو، مادر كودكي را به دنيا بياورد كه جنين آن متعلق به كس ديگري است. در واقع اكنون پنج نفر ميتوانند مدعي باشند كه كودك به دنيا آمده از آن آنها است: مادري كه تخمك از آن او است (مادر ژنتيكي)، مادري كه كودك را به دنيا ميآورد، مادري كه كودك را بزرگ ميكند (و البته ميتواند همان كسي باشد كه كودك را به دنيا ميآورد)،دهنده اسپرم (پدر ژنتيكي) و در نهايت پدر اجتماعي كودك يا پدري كه كودك را بزرگ ميكند. در دهه 1980 ميلادي، در تقريبا تمامي موارد، اسپرم پدر در شرايط پزشكي، با تخمك مادر جايگزين تلقيح داده ميشد. با اين همه، در سال 1994، بيش از 50 درصد از تمامي موارد استفاده از شيوه مادر جايگزين به گونهاي بود كه جنين، از تلقيح اسپرم و تخمك پدر و مادر واقعي كودك ايجاد ميشد و صرفا در رحم مادر جايگزين قرار ميگرفت. همين پيچيدگيها بود كه استفاده از شيوه مادر جايگزين را به تدريج به مسالهاي اجتماعي با ابعاد مختلف بدل كرد. در خود امريكا هم بسياري معتقد بودند بسط اين شيوه به ساختار سنتي خانواده هستهاي در اين كشور آسيب ميزند و البته مفهومي از زنان به دست ميدهد كه گويي آنها صرفا ماشينهاي فرزندآورياند و نه چيزي بيشتر.
تلقي عامه و حتي متخصصان در اين حوزه هم متاسفانه به سمتي رفته است كه با سادهسازي بيش از حد، كل موضوع را به بده بستاني مالي تقليل ميدهند و در تحليلهاي خود، تنها وجه مالي و اقتصادي ماجرا را از نظر ميگذرانند. در اين شيوه، به صورت تقريبي چيزي بين 10 تا 15 هزار دلار، به ازاي 9 ماه بارداري و فرآيند تلقيح كه چيزي بين سه تا چهار ماه به طول ميانجامد، به مادر جايگزين داده ميشود. البته برخي هزينههاي جانبي، از جمله هزينههاي كلينيكي را هم نبايد از نظر دور داشت.
درآمدي كه به جيب مادران نميرود
با اين همه، حتي با لحاظ اين صورت شفاف از بدهبستان مالي، هنوز هم نميتوان كل ماجرا را به صرفا به يك معامله فروكاست. مادران جايگزين معمولا دريافت مبالغ اضافي را رد نميكنند، اما موضوع پيچيدهتر از اينها است. براي خانواده مادر جايگزين، از جمله براي همسر و بستگان او، كل اين فرآيند به منزله يك كار در نظر گرفته ميشود اما مادر جايگزين معمولا درآمد به دست آمده را خرج خود نميكند. برآوردها نشان ميدهند در بسياري از موارد، درآمد حاصل شده صرف خريد هدايا يا هزينه آموزش كودكان خودِ مادر جايگزين ميشوند و در مواردي هم براي بهبود وضعيت مسكن، خريد هديه براي همسر، مسافرت يا پرداخت بدهيها هزينه ميشوند.
يكي از دلايلي كه توضيح ميدهد چرا مادران جايگزين نميخواهند يا نميتوانند درآمد به دست آمده از اين فرآيند را براي خودشان خرج كنند، اين واقعيت است كه همسران آنها به ناگزير در مدت حدود يك سالي كه اين فرآيند در جريان است، بايد خويشتنداري جنسي به خرج دهند. در واقع اين موضوع را هم ميتوان مصداق اين ايده كلي درنظر گرفت كه تمام امور انساني را نميتوان به فرآيندهاي مالي و اقتصادي فروكاست.
سدي از قانون و فرهنگ
بيشترين و متنوعترين روشهاي درمان ناباروري امروزه در امريكا وجود دارد و البته محدوديتهاي قانوني در زمينه روشهايي مانند مادري جايگزين در اين كشور، كمتر از برخي نقاط ديگر در جهان است. در بريتانيا، بارداري به شيوه جايگزيني در صورتي كه با اهداف مالي و تجاري صورت گرفته باشد ممنوع است. به عبارت ديگر، در اين كشور نميتوان براي بارداري به كمك شخصي ديگر، بده بستان مالي داشت.
در سرزمينهاي تحت اشغال اسراييل، از سال 1996 بدين سو، قانوني وضع شده است كه موارد استفاده از شيوه مادري جايگزين تنها محدود به زنان مجرد باشد. استدلال وضعكنندگان اين قانون اين بوده كه استفاده از زنان متاهل در اين شيوه، هنجارهاي اكيد اجتماعي و مذهبي درباره نسبتهاي قوم و خويشي و نيز وضعيت كودكي كه متولد ميشود را زير پا ميگذارد و به همين دليل بايد جلوي آن را گرفت.
در امريكا اين موضوع دقيقا برعكس است و متقاضيان مادران جايگزين، ترجيح ميدهند از ميان كساني دست به انتخاب بزنند كه وضعيت تاهل آنها مشخص و پايدار باشد. ترجيح حتي بر اين است كه مادر جايگزين خود قبلا بچههايي داشته باشد تا وسوسه نشود كودك را براي خود نگه دارد. در امريكا كه جامعهاي نسبتا مذهبي و محافظهكار دارد، استفاده از شيوه مادري جايگزين نه فقط اقدامي راديكال و توهينآميز در قبال سنتها محسوب نميشود، كه كاملا در راستاي سنتها به حساب ميآيد. در واقع زوجهاي نابارور اعتقاد دارند داشتن كودكي كه به لحاظ ژنتيكي دستكم به يكي از آنها وابستگي داشته باشد، اقدامي است كاملا در راستاي سنتها.
آنجا كه پاي عاطفه در ميان است
نكته ديگري كه بايد به آن اشاره شود آن است كه از ميان تمام اقسام شيوه مادري جايگزين، آن قسم شيوههايي عموميت بيشتر يافتهاند كه مادر جايگزين تنها حامل جنين است و نه چيزي بيشتر. در اين شيوه كودكي كه به دنيا ميآيد از نظر ژنتيكي كاملا با پدر و مادر خود مشابهت دارد و اين شيوه به همين دليل محبوب است. با اين همه، اين شيوه نيز خالي از ابهامات اخلاقي نيست.
مادر جايگزين، حتي گاهي برخلاف قرارداد، پس از تولد كودك خواستار حفظ حضانت او ميشود و در مواردي قوانين به او اجازه ميدهند به خواستهاش برسد. اين موضوع حتي در مواردي كه اسپرم و تخمك هر دو متعلق به مادر و پدر اصلي هستند نيز رخ ميدهد و به پيچيدگيهاي موضوع ميافزايد.
موضوع ديگر هم حق انتخابي است كه والدين براي انتخاب اهداكنندگان اسپرم و تخمك در اختيار دارند. برخي ترجيح ميدهند اهداكنندگان متعلق به گروههاي قومي، نژادي و حتي مذهبي خاصي باشند و البته در مواردي هم همين تمايلات آنها را براي يافتن اهداكننده مناسب با مشكل مواجه ميكند. به عنوان مثال، پژوهشها نشان ميدهند شهروندان ژاپني و تايواني و نيز زوجهايي كه به مذهب يهوديت معتقدند، نميتوانند اهداكنندگاني از خودشان پيدا كنند و اين موضوع آنها را با مشكل مواجه ميكند. پيرو همين موضوع ميتوان به دادههاي ديگري اشاره كرد كه نشان ميدهد در امريكا بسياري از زوجها آمادگي آن را دارند كه براي اهداي اسپرم و تخمك به زوجهاي نابارور كمك كنند، اما تمايل براي مادر جايگزين شدن بسيار كمتر از تمايل براي اهداي اسپرم و تخمك است.