• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3870 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۱۲ مرداد

با شيطان دست نده!

جواد طوسي

اجراي «مفيستو» به كارگرداني دكتر مسعود دلخواه در مركز تئاتر مولوي كه با استقبال چشمگير علاقه‌مندان تئاتر همراه بوده؛ از نظر تعدد بازيگران و قالب بياني و شيوه كار متكي به كلام و شعار، بعضي از اجراهاي گذشته‌هاي دور و نزديك همچون «دايره گچي قفقازي» داريوش فرهنگ و «كله گردها و كله تيزها» ناصر رحماني‌نژاد و از نظر انضباط فرماليستي و توجه به مفهوم متعالي تئاتر شيوه كار دكتر علي رفيعي در شماري از آثار نمايشي‌اش طي اين سال‌ها را تداعي مي‌كند. براي افرادي كه كار را نديده‌اند، اين حس و بيان دوگانه مي‌تواند سوال‌برانگيز و چه بسا يك نقطه ضعف باشد. اما در واقعيت امر، ما در اين دوگانگي عامدانه و مفهومي، نوعي رندي و درك هوشمندانه براي رسيدن به بياني هجوآميز مي‌بينيم. با توجه به مقطع تاريخي داستان (سال 1936، قبل از وقوع جنگ جهاني دوم در آلمان) و نقش غالب ايدئولوژي (تفكر فاشيسم در پوشش حزبي ناسيونال سوسياليست، در برابر هواخواهان كمونيسم)، مسعود دلخواه با اضافه كردن همسرايي‌ها به متن اقتباس شده از رمان كلائوس مان، به دفرمه كردن كلام براي ايجاد بياني هجوآميز مي‌پردازد. هدف غايي از اين لودگي كلامي و موقعيت‌هاي نمايشي مرتبط با آن كه در برخي از همسرايي‌ها بازتاب دارد، نقد «فاشيسم» و هرگونه اطاعت كوركورانه است.
از زاويه‌اي عميق‌تر، نمايش «مفيستو» سمفوني جنون و نوعي يادآوري تاريخي و روانشناسي باليني انسان است؛ انساني كه قابليت انعطاف براي دور افتادن از ساحت هنرمندانه و تبديل شدن به يك هيولا و موجودي منحط را دارد. در چنين نگاه و مواجهه‌اي، بخشي از روايت را يك ناظر تاريخي منصف و واقع‌بين به عهده دارد كه هرازگاه با چنين جملات تلخ و صريحي، يا هشدار به موقع مي‌دهد يا پته افرادي كه به هرز رفتن‌شان را توجيه مي‌كنند، روي آب مي‌اندازد: «فاجعه رو مي‌بينم، اين كشور پر شده از موش‌هاي صحرايي/ جايي كه ترس هست، تنها راهش مبارزه است/ براي فريفتن زمانه، همرنگ زمانه شو/ به زودي بوي گند عفونت ما همه جا رو مي‌گيره.» اما در اين كالبدشكافي تاريخي عريان، نقطه ثقل مركزي مفيستو (با بازي ديدني و حساب‌شده مرتضي اسماعيل كاشي) است كه نشانه‌هايي از روحيات و خصوصيات متناقض دروني‌اش را در شخصيت‌هاي معروفي چون فاوست، كاليگولا، مكبث و شاه لير مي‌بينيم. ترجيع‌بند متواضعانه و در عين حال كنايه‌آميز مفيستو در طول اجرا اين جمله است: «من يك آدم معمولي‌ام». اما او در يك تزلزل و تناقض شخصيتي آشكار نشان مي‌دهد كه معمولي بودن برايش جاذبه‌اي ندارد و گاه در يك جاه‌طلبي عقيم مي‌خواهد با طبقه‌اي ديگر محشور شود و جاگاه قدرت و محوريت و پشت قدرت پنهان شدن وسوسه‌اش مي‌كند. نشانه‌هاي عيني اين شخصيت بي‌ثبات را در همان ميزانسن صحنه اول مشاهده مي‌كنيم. او در ميان نظاميان حزبي كه صحنه تئاتر را اشغال كرده‌اند در حالتي سردرگم و نامطمئن، همرنگ جماعت مي‌شود و سلام هيتلري مي‌دهد. در ادامه، ‌مسير اين انحطاط و استحاله جنون‌آميز را مرحله به مرحله شاهديم. اما كارگردان در صحنه آخر نمايش به شكل هنرمندانه‌اي به قرينه‌پردازي صحنه اول، منتها در قالبي دفرمه و دگرگون شده مي‌پردازد. مفيستو در حالي كه نقاب مرگ به چهره زده، از ميان اشباح و مردگان عبور مي‌كند و با ترجيع‌بند هميشگي‌اش، خود را تسكين مي‌دهد و گويي به كودك درونش پناه مي‌برد: «من فقط يه هنرپيشه معمولي‌ام.»دكتر مسعود دلخواه در تمهيدي مناسب و فكر شده با حذف دكور، صحنه تئاتر را مكاني براي نمايش بي‌واسطه اين انحطاط و جداافتادگي و سرنوشت محتوم و هولناك قرار مي‌دهد. در حقيقت، سن تئاتر ماهيت وجودي و واقعي ايدئولوژي‌ها، قدرت‌طلبي‌ها و احساس‌گرايي‌ها و ‌آرمانخواهي‌هاي ذهني و دست‌نيافتني و كنتراست فردي و شخصيتي انسان را به نمايش مي‌گذارد. دكتر مسعود دلخواه از جمع انبوه بازيگران حرفه‌اي و آماتور استفاده مطلوبي كرده كه به جز دو سه مورد، بقيه انعطاف‌پذيري خوب و قابل توجهي داشته‌اند. نقش تاثيرگذار گروه موسيقي و همخواني و قطعات و موسيقي‌هاي انتخابي با متن و موقعيت‌هاي حسي و عاطفي و نمايشي را نمي‌توان ناديده گرفت. تنها ايراد قابل ذكر، لحن و بيان يكي دو همسرايي است كه بيشتر در حكم زنگ تفريح هستند و حذف‌شان لطمه‌اي به كار نمي‌زند. كلا «مفيستو» جا براي كوتاه شدن زمان و جذابيت بيشتر، داشت. اما از اينكه بگذريم، اجراي پرشور و حال «مفيستو» و همدلي يك جمع عاشق و دل‌سپرده اتفاق فرخنده‌اي در عرصه تئاتر شلوغ و پلوغ اين روزهاست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون