• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3900 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۱۶ شهريور

درباره ناصر و به اسم خسرو

وحيد آگاه استاد حقوق عمومي و ارتباطات دانشگاه

1-‌ ناصر و ميترا، زوجي دندانپزشك و شايان پسرشان. خسرو برادر ناصر و ناهيد كه پس از سالياني زندگي در كنار خواهر، براي مدتي به خانه برادر (ناصر) مي‌آيد. خسرو ظاهرا مريض روحي است و نياز به مراقبت دارد. فيلم با تصويري از نظم خانه ناصر شروع مي‌شود. خانه‌اي بزرگ، در شمال پايتخت. مرتب و منظم. وقت خواب اعضا، بازي فرزند و كار كاملا فيكس و مشخص. انتظام و انضباطي كه با ورود مهمان نيازمند مراقبت، ترك برمي‌دارد و همينجا نقطه فاجعه است. ناصر به نظم معقول‌نما و ماهيتا استبدادي‌اش خو گرفته و ظاهرا راضي است. تغيير را برنمي‌تابد. تغيير ساعت بيداري را تحمل نمي‌كند، شيطنت و تجربه‌هاي جديد شايان را نمي‌پسندد و حتي حركت همسرش در مسير مثبت و روبه جلو را نمي‌پذيرد. همه را در چنبره خود مي‌خواهد. اعتماد به نفس همه را كشته و خيلي زود مي‌فهمد كه برادر مثلا مريضش، در حال تغيير حال و هواي خانه و محبوب شدن است. زيرپوستي به عموي فرزندش، حسادت مي‌كند. او در پي حفظ نظم خودساخته و ملال‌آورش است. در تيتراژ فيلم، صفحه گرامافوني است كه مي‌چرخد و مي‌چرخد، مي‌ايستد و نام فيلم نقش مي‌بندد: «برادرم خسرو» و درمي‌يابيم كه اين نظم ترسناك خانه را خسرو مي‌ايستاند.
2-‌ وجوه تربيتي فيلم، قابل توجه است. خسرو كه مجرد است و ظاهرا مريض، خيلي در قيد زندگي براي خوشايند مردم نيست. نحوه پوشش و سبك زندگي‌اش، اين را نشان مي‌دهد. اما بسيار مودب است. مودب‌تر از برادر پزشكش كه متاهل است و ظاهري آراسته هم دارد. ادب خسرو، به ز دولت اوست. خسرو بسيار مودب‌تر از ناصر است؛ ناصري كه برادرش را جلوي فرزندش كتك مي‌زند، فرياد مي‌كشد، دعوا مي‌كند، برادرش را تحقير مي‌كند و هماره سعي در بالاتر و بهتر نشان دادن خود دارد. حال آنكه تحصيلات و جايگاه شغلي و اجتماعي اين دو، يكي نيست.
3-‌ خسرو بسيار مهربان‌تر هم هست و از اندك پولش براي همه هديه مي‌خرد. رابطه شايان و خسرو نيز، بسيار پررنگ‌تر است از شايان و پدر، آن هم خسرويي كه تنها دو هفته است كه آمده و قبل از آن، نبوده! رابطه خسرو با ميترا (زن برادر) هم حسنه است و مخاطب درمي‌يابد كه رابطه اين دو، از ميترا و ناصر معقول‌تر است. ناصر كم‌كم احساس وحشت مي‌كند. تحصيلات، شغل و جايگاه اجتماعي‌اش را برابر خسرو كه اتفاقا او هم از خود راضي نيست، ناتوان مي‌بيند و بدين لحاظ، اول از ناهيد و سپس از دكتر و بيمارستان براي بستري كردن و بعد به دليل عقيم ماندن اين تاكتيك، از قرص خواب‌آور و ساكت كردن برادر استفاده مي‌كند. همان كاري كه با همسر و فرزندش نيز انجام داده. شايان به خوبي، فرزندي پخمه و تحت سيطره و كنترل شديد پدر تصوير شده. ناصر، همسرش را نيز به بند كشيده. ميترا را خانه‌نشين كرده و حتي با بارداري او، تير خلاص را به روياهاي همسرش زده، تا جايي كه ميتراي پزشك پرشروشور كه از بازي فوق‌العاده هنگامه قاضياني برمي‌آيد و خسرو هم بدان اشاره‌اي دارد، حتي از رانندگي در مركز شهر از ترس تصادف هم ابا دارد.
4-‌ فيلم در مورد ناصر است نه خسرو. خسرو كاملا طبيعي است. كيست كه در پايتخت قرص نخورد؟ كارگردان به نام خسرو، ناصر را نقد كرده. ناصري كه ظاهرا به روياهايش رسيده، اما واقعا نرسيده. او در جايي به صراحت مي‌گويد كه جوركش روياهاي پدر بوده و در مسيري رفته كه پدر دوست داشته. بچه شيرين خانواده بوده با يك حس مسووليت ابلهانه كه بايد روياهاي پدرش را يدك بكشد؛ او نيز به روياهايش نرسيده. موفق نيست و تظاهر به اين امر مي‌كند. چنان‌كه وقتي به خسرو مي‌گويد كه مقاله مي‌نويسد و «موفقيت، هزينه دارد»، مشخص است كه خود را موفق نمي‌داند. خسرو هم نرسيده. شلنگ تخته را انداخته، اما نرسيده. زماني كه خانواده بايد براي او، خود او، منيت او، ارزش قايل مي‌شده، نشده. طردش كرده و بال و پرش را نگرفته كه هيچ، شكسته. پدري كه عاشق موزيك بوده، خسرو را از كار موسيقي منع كرده و از ادامه تحصيلات هم، بازداشته. ناصر و خسرو، هر دو قرباني پدرند. پدري كه ناخودآگاه خسرو، او را از عكس‌ها كنده و نمي‌بخشد. مگر چند بار زندگي مي‌كند كه تلف شدن دو دهه از عمرش را ببخشد؟
5-‌ فيلم، زيبا، تاثيرگذار و غمگين است و با غمي جانكاه هم پايان مي‌گيرد. مثل زندگي. اما نهيبش به ما روشن است: احترام به فرديت اشخاص، كمك به آدم‌ها براي تحصيل روياهاي‌شان و دست‌كم، عدم مانع‌تراشي در اين مسير. نرسيدن به رويا در وقت مناسبش، استعدادها را مخدوش مي‌كند و خسرويي كه مي‌توانست استعدادش را شكوفا كند، مثل همه سرخورده‌ها ديگر از هر آنچه جدي است، دست مي‌شويد و با ديدن سريال‌هاي مبتذل روزگار مي‌گذراند. جامعه سالم، آن است كه آدم‌ها خودشان باشند، بي‌نقاب. با روياهاي خودشان. اگر انسان به آرزوهايش نرسد، فاجعه مي‌شود يا فاجعه مي‌آفريند، مثل ناصر كه در مهماني متوجه مي‌شويم پر شروشور بوده و آراستگي فعلي‌اش، ربطي به ناصر واقعي ندارد و مرتبط با ناصر متظاهر است؛ ناصري كه در نهايت براي حفظ شيوه غير دموكراتيك زندگي‌اش، همه را و در نهايت، خودش را نابود مي‌كند و فراموشي به بار مي‌آورد. اگر به جاي فراهم كردن تخيل آدم‌ها، خيال خودمان را به آنها قالب كنيم، همه تظاهر مي‌كنند و تنها زماني خودشان را بروز مي‌دهند كه ندانند آنها را مي‌بينيم يا مي‌شنويم. مثل فيلم يواشكي خسرو از ناهيد و ناصر. توجه كارگردان اين فيلم درجه يك، به برادرم ناصر است، نه خسرو و اين فيلم، براي پژوهش از بعد علوم اجتماعي و روانشناسي، جاي كار بسيار دارد.
راستي در ميان ما، چقدر ناصر و خسرو هست، نيست؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون