ادامه از صفحه اول
اروپا و ضرورت گذار از حمايت معنوي به حمايت عملي
مضاف بر اين، امروزه كمتر حزب يا جريان سياسي مهمي ميتوان در سطوح ملي و منطقهاي در اروپا پيدا كرد كه با برجام و تداوم آن مخالف باشد. شركتهاي بزرگ خصوصي در اروپا نيز - مانند توتال، رنو و بنز - با وجود طرحهاي خصومتآميز كنگره و تهديدات كارشكنانه قوه مجريه در واشنگتن، نسبت به حضور و سرمايهگذاري جدي در ايران اقدام كردهاند. در كنار اينها، جامعه مدني اروپا، «ان.جي.او»ها، افكار عمومي و ساير بازيگران غيردولتي عرصه سياستگذاري نيز غالبا موافق و حامي برجام هستند، به نحوي كه تنها لابيهاي مخالف برجام در اروپا عمدتا سازمانهاي امريكايي هستند كه براي كارشكني در اجراي اين توافقنامه بينالمللي و اعمال نفوذ بر سياستمداران اين قاره، از ايالات متحده به پايتختهاي اروپايي سفر ميكنند. در نتيجه، فضاي سياسي و داخلي درون اتحاديه اروپا بهشدت مستعد ايستادگي در برابر دولت ترامپ و اظهار حمايت قوي و محكم از برجام است. به همين خاطر، ضروري است كه مقامات ارشد اروپايي - متناسب با اين فضا - با قاطعيت و شجاعت بيشتر از فاز «حمايتهاي معنوي» از برجام به فاز «حمايتهاي عملي» و قانوني از اين توافقنامه روي آورند و از اين طريق زمينههاي لازم را براي تداوم اين توافقنامه - حتي منهاي امريكا - دستكم تا زمان خروج ترامپ از كاخ سفيد، فراهم آورند. در اين راستا، جا براي خلاقيت هم فراوان است! به عنوان مثال، پارلمان اتحاديه اروپا ميتواند با صدور يك قطعنامه - ولو غيرالزامآور - حمايت خود را از برجام و تداوم آن حتي در غياب امريكا اعلام كند و از اين رو يك پيام سياسي محكم به سردمداران واشنگتن ارسال كند. به عبارت ديگر، همان طور كه پارلمان اروپا در برابر خروج ايالات متحده از توافق پاريس دست به اقدامات نمادين و عملي زد، لازم است در برابر برجام نيز سكوت غيرموجه خود را بشكند و از تمام ظرفيتهاي خود براي حمايت از توافق هستهاي استفاده كند. شوراي وزيران اتحاديه ميتواند با احياي «قانون مسدودكننده»
(Blocking regulation) كه در سال ۱۹۹۶ به منظور ممانعت از تبعيت شركتهاي اروپايي از قوانين فرامرزي كنگره به تصويب رسيد، از هماكنون در برابر مصوبات احتمالي كنگره عليه ايران و بازگشت تحريمهاي هستهاي امريكا اقدامات پيشگيرانه لازم را اتخاذ كند. نهادهاي قانونگذار در اتحاديه حتي ميتوانند با توجه به فضاي سياسي حاكم عليه ترامپ (و به نفع برجام) مصوبات جديدي به تصويب برسانند تا در عمل خروج از برجام را براي دولتمردان واشنگتن با هزينههاي سنگينتر همراه سازند. علاوه بر اينها، با توجه به حمايت اكثريت غالب احزاب سياسي در درون پايتختهاي اروپايي، پارلمانهاي ملي نيز ميتوانند با صدور قطعنامههاي الزامآور و غيرالزامآور در برابر جريان تندروي واشنگتن تدابير قانوني و حقوقي موثرتري را به نمايش بگذارند. دستكم در كشورهايي مانند فرانسه كه اكثريت قاطع پارلمان ملي در كنترل رييسجمهور است يا در كشورهايي كه نخستوزيران آنها به طبيعتا برآمده از اكثريت پارلماني است، بيعملي و بيتفاوتي قواي مقننه در برابر سرنوشت برجام توجيه چنداني ندارد.
چنانچه اين اقدامات عملي از سوي نهادهاي اروپايي تحقق يابد نهتنها فضا براي اجراي برجام با وجود طرحها و كارشكنيهاي امريكا مساعدتر خواهد شد، بلكه جريان مدافع برجام در واشنگتن و نيروهاي معتدل و عقلاي هر دو حزب دموكرات و جمهوريخواه اين مجال را مييابند تا با اهرمها و استدلالهاي قويتري در برابر تندروهاي كاخ سفيد و كنگره به منظور حفظ توافق هستهاي فعاليت و صفآرايي كنند.
همان ترامپي كه انتظار داشتيم!
اما امريكا با تمام وجود از اين متحدانش دفاع ميكند و اصلا آنان را مدافع تروريسم نميداند. در مقابل، جمهوري اسلامي از سوي امريكا متهم به دفاع از تروريسم ميشود در حالي كه ايران هم در لبنان و هم در سوريه و هم در عراق با يك جريان تروريستي واحد در حال مبارزه است و برخورد دوگانه ندارد. امريكا در عراق با كساني به ظاهر ميجنگد اما در سوريه از همان جريانها حمايت ميكند و اين حكايت از برخورد دوگانه با مقوله تروريسم دارد و اينكه امريكا هيچ ارزش اخلاقي براي اين مبارزه قايل نيست.
يكي از نكاتي كه ترامپ بر آن انگشت گذاشت، ايجاد تعارض ميان ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي است. اين نيز سخن گزافي است كه براي سياست امريكا در قبال ايران دستاوردي ندارد. مردم ايران به همراه حاكمان خود با سياستهاي سلطهجويانه امريكا مخالفند و هيچ حسن ظني به امثال ترامپ ندارند و دلسوزي كاذب او را باور نميكنند. وجود برخي نارساييها در داخل و حتي وجود برخي كدورتها ميان اقشاري از مردم و سياستمداران با طيفي از حاكمان به معناي اين نيست كه به دشمنان مردم اجازه عرض اندام ميدهيم و سياست اختلافانگيزي امريكا را بر دلسوزي و خيرخواهي حمل ميكنيم. مردم ما حتي به اوباما كه در ظاهر محترمانهتر و معقولتر با مردم ما مواجه ميشد، اعتماد نميكردند حال چگونه ممكن است به ترامپ اعتماد كنند كه از ابتداي روي كار آمدنش، سياست ضدايراني در پيش گرفته است و براي تضعيف ملت و كشور ايران تلاش ميكند.
ترامپ در بخشي از سخنان خود به برجام حمله كرده و گفته است: «ما نميتوانيم به توافقي پايبند باشيم كه نهايتا منجر به توسعه يك برنامه هستهاي بشود. توافق هستهاي با ايران يكي از بدترين معاملاتي بود كه ايالات متحده وارد آن شده است. صريح بگويم: اين توافق مايه شرمندگي امريكاست ولي اين حكايت هنوز به پايان نرسيده است. وقت آن فرا رسيده تا دنيا همصدا با ما از دولت ايران بخواهد كه اينگونه به دنبال مرگ و نابودي نرود.» اين سخنان هم حكايت از غلبه روحيه استكباري در كاخ سفيد دارد. يك سياستمدار حتي اگر تنها به منافع ملي كشور خودش بينديشد، اينگونه درباره يك توافق چندجانبه بينالمللي سخن نخواهد گفت و دستاوردهاي آن را ناديده نخواهد گرفت مگر اينكه قصد ماجراجويي و زورگويي داشته باشد. بعيد است كه زبان گاوچرانان امريكايي در اين عصر آن هم درباره يك قرارداد حاصل از عقل جمعي چند كشور و چند نهاد بينالمللي، جواب بدهد و دولتي را با ترامپ همراه سازد. اقدامات ترامپ عليه برجام تنها منجر به انزواي بيشتر خود امريكا خواهد شد و اين خسارتي است كه امريكاييان به خاطر انتخاب نادرست خود بايد بپردازند.
تبريك دوباره براي برجام
اما براي ايران كه درست سه سال قبل يك طرف ايستاده بود و در مقابلش اتحادي از كشورهاي اروپايي و امريكا و قدرتهاي جهاني و دست به تحريمي بيسابقه و ظالمانه با تحريك و برنامهريزي امريكاييها زده بودند، اين صحنه يك موفقيت
شگفتانگيز است. امروز در يك حركت معكوس ميبينيم امريكا يكطرف ايستاده و ايران در مقابل همراه با قدرتهاي بزرگ جهاني اروپا و آسياي حامي منطق و ادعاي ايران يك طرف. اينكه بالاترين مسوولان سياسي اروپا و روساي جمهور كشورها بلافاصله پس از استماع اين سخنان در مقابل آن به نفع ايران موضع بگيرند و رسما در برابر امريكا آن را اعلام كنند، نشان از موفقيت بزرگ ديپلماتيك ايران دارد كه نه تنها حقانيت خود را در استفاده صلحآميز از انرژي هستهاي به دنيا ثابت كرد و نه تنها همه همراهان سابق امريكا در برابر خود را به مقابله با امريكاييها واداشته كه به گونهاي در صحنه سياسي بينالملل در اين سه ساله ظاهر شده و پروژهاي را پيش برده كه بالاترين قدرت اجرايي امريكا اعلام «شرمندگي» از برجام را در يك عرصه بزرگي چون تريبون سازمان ملل اعلام كند و تنها كسي كه براي او كف بزند نتانياهو و
همراهان او باشند. آيا نبايد ما در داخل با همه اختلاف سليقهها از دولتي كه بيمنطقترين دشمناني چون امريكا و اسراييل را با تهيه و تصويب برجام شرمنده كرده با تمام توان حمايت كنيم و اين موفقيت بزرگ بينالمللي را به رهبري و ملت و دولت تبريك بگوييم؟و آيا نبايد دستمريزاد بگوييم به دولتي كه چنين صحنهاي را پس از فقط سه سال فعاليت ديپلماتيك آفريده و امريكايي را كه با تلاشي بينظير هوشمندانهترين و خشنترين تحريمهاي جهاني را ظالمانه عليه كشورمان برقرار كرد به چنان استيصالي بكشاند كه رييسجمهورش اينطور وقيح و تنفرآميز در يك مجمع جهاني سخن بگويد كه حتي رييس دفتر او احساس شرم كند و همراهان حزبي او اعلام بيزاري كنند.
دولت را زير بار زياد فرسوده نكنيم
مگر پيش از انقلاب وزارت فعلي ارشاد بود كه از تحريف جلوگيري كند، در حالي كه مرحوم مطهري همان زمان با خوبي در اين زمينه اقدام كرد حالا هم وظيفه نويسنده اين نامه و صدها و هزاران طلبه و روحاني ديگر است كه در اين مورد اقدام كنند.
انجام اين كارها نهتنها وظيفه دولتها نيست بلكه ساختار و نيروي انساني وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي هيچ تناسبي با انجام اين امور ندارد و گمان نشود كه با آوردن برخي افراد ميتوان اين كارها را انجام داد. علت روشن است؛ افراد بسيار زبده كه توان انجام كارهاي دقيق را دارند وارد نهادهاي دولتي نميشوند. در حالي كه آنان به صورت شخصي يا مدني بهترين كارها را انجام ميدهند. به علاوه حتي اگر چنين نيروهايي وارد اين وزارتخانه شوند، چندي نخواهد گذشت كه در فعاليتهاي ديگر آن وزارتخانه استحاله ميشوند!
هرچند معتقد نيستم كه اين مسائل در حوزه فرهنگ از اولويت برخوردار باشد، چرا كه مسائل فرهنگي فراواني وجود دارد كه بايد به آنها پرداخت، آن هم نه لزوما از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، بلكه از طريق كل جامعه به ويژه نهادهاي مدني. ولي حتي اگر اين مساله را مهم هم فرض كنيم، ارجاع آن براي انجام به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي نشان ميدهد كه درك قابل قبولي از جايگاه و وظايف دولت نداريم و با اين انتظارات آن را فرسوده و زمينگير ميكنيم.