فقط اقدام قضايي براي قتلها كافي نيست
محمدامين قانعيراد
جامعهشناس
درباره قتلهايي كه در 6 ماهه اخير اتفاق افتاده موردي كه بسيار مشهود است اينكه عاملان اين اتفاقها از نظر سني كم سن و سال هستند. البته صحبت كردن راجع به اين پروندهها مستلزم مطالعه موردي آن است. چون هركدام ويژگيهاي خاصي دارند كه با بقيه موارد متفاوت است و آنها را بايد به دليل ويژگيهاي خاصي كه آن مورد دارد تجزيه و تحليل كرد. اين جنايتها هولناك است و جامعه بايد ويژگيهاي اين حوادث را بشناسد و بداند كه چطور بايد با آنها برخورد كند. معمولا روند كاري قوه قضاييه اين طور است كه متهمها و قاتلان را دستگير و برخوردهاي قضايي و حقوقي ميكند. اين برخورد قانوني ويژگيهاي خودش را دارد و به مباحثي كه در مجازاتهاي ما آمده مربوط ميشود. معمولا اطلاعاتي كه يك كارآگاه از پرونده ميدهد رسانهاي ميشود كه اين در حد توصيف خبري است براي اينكه مقصر ماجرا پيدا و زمان و مكاني كه قتل اتفاق افتاده معلوم شود. در نهايت ميرسد به اينكه در چه شرايطي جنايت اتفاق افتاده است. اما هيچوقت اين قتلها و جنايتها با يك نگاه روانشناختي و جامعهشناختي بررسي نميشود و در اختيار آدمهايي كه تحليلهاي جامعهشناسي دارند، قرار داده نميشود. نهايت اين است كه آنها از يك روانپزشك استفاده ميكنند تا در كميسيون پزشكي تشخيص دهند كه اين فرد قاتل و متهم دچار اختلال رواني بوده است يا نه. اما بررسي نميشود كه بالاخره چه علل و عوامل اجتماعي و روانشناختي روي اين پديده خاص حاكم بوده كه چنين اتفاقي افتاده است. بنابراين توصيه ما اين است كه قوه قضاييه شرايطي را فراهم كند كه علاوه بر متخصصين قوه قضاييه متخصصان جامعهشناسي و علوم اجتماعي هم بتوانند اين موارد را از نزديك مطالعه كنند. چون روي هر كدام از اين موارد ميتوان گزارشي روانشناختي و جامعهشناختي نوشت كه بسيار زياد به كمك جامعه ميآيد. من خودم تعهد ميكنم كه اين موارد را قبول كنم. سه ماه فرصت به من بدهند تا با متهم كار كنم و گزارشهاي 150 صفحهاي از اين موارد بنويسم. ميتوان درباره اين موارد فرضيهسازي كرد كه چرا اين اتفاق افتاده است. ميتوان درباره آن مدلي داد. البته ممكن است مدلهاي ارايه شده حتي كامل هم نباشد اما ميتوان در درازمدت به بانك بسيار كاملي از اين مطالعات رسيد و براي جلوگيري از چنين جنايتهايي راهحل ارايه داد. از طرف ديگر ميتوان ويژگيهاي اين اتفاقها را بهخوبي شناخت اما هر كدام از اين قتلها زمينه مشتركي دارند كه بايد روي بستر ايجاد شده در آنجا مطالعه شود. از سوي ديگر من فكر ميكنم از آنجا كه سن افرادي كه اين قتلها را انجام ميدهند كم است تربيت نسل جوان ما دچار مشكل است. نسل قديميتر در برخورد با مسائل از خويشتنداري بسيار بيشتري نسبت به نسل جوانتر برخوردار است و به سرعت سراغ انتخاب خشنترين راهحل نميرود. سعي ميكنند راهحلي را انتخاب كنند كه كمتر به خشونت آميخته باشد. اين فرآيندي كه در حال طي كردن آن در جامعه هستيم نشان ميدهد جوانترها در برخورد با موقعيتها به جاي اينكه صبر پيشه كنند خيلي زود متوسل به زور ميشوند. بهطور مثال جواني كه پدرش به او براي خريدن دوچرخه پول نميدهد نبايد دختربچهاي را بكشد. او ميتواند به راهحلهاي ديگري هم متوسل شود بدون اينكه درگير يك قتل شود. در صورتي كه گاهي جوان ميتواند به خانوادهاش هم كمك كند وقتي ميبيند خانوادهاش دچار ناكاميهاي متعدد هستند. البته خيلي زود نميتوان اين را تعميمپردازي كرد و نياز به مطالعات بسيار بيشتري در اين زمينه وجود دارد.