اپيدمي نخواندن يا تلگرام هركجا بخواهد ما را با خود ميبرد
سيد علي ميرفتاح
شبكههاي مجازي رقيب ما نيستند، اما گاهي كاروبار ما را مختل ميكنند. اخيرا ديدم كه يك پژوهش جهاني منتشر شده و به طور ضمني بيان كرده كه شبكههاي مجازي مردم را سطحيتر و بيسوادتر كردهاند. گل بود به سبزه نيز آراسته شد. قصه شبكههاي مجازي در ايران، با ساير كشورها متفاوت است و اكثر احكامي كه ميتوان براي مردم دنيا صادر كرد، براي ايرانيها نميتوان. چيزي كه ايران را از دنيا متمايز ميكند خصوصيات فردي ايرانيها نيست بلكه ويژگيها و مناسبات فرهنگي دو، سه دهه اخير است كه حضور و كاركرد و استعداد اينترنت و وابستگانش را در اين جغرافيا متفاوت كرده. در همهجاي دنيا تلگرام فقط تلگرام است و بخشي از ارتباطات مردمي را سامان ميدهد، اما اينجا، همين تلگرام، به تنهايي بار تلويزيون، روزنامه، روابط عاطفي، اعتراضات سياسي، مواجهه با ارباب قدرت، شوخيسازي و بسياري از بارهاي گران فرهنگي و اجتماعي را بر دوش گرفته است. حتي تلگرام جاي خالي حزب را هم دارد پر ميكند كه البته نميكند؛ نميتواند كه بكند. آنها كه تلگرام را ساختند، در خواب هم نميديدند از چنين اپليكيشني بشود اين همه كار كشيد. ايرانيها آن را تغيير كاربري دادهاند و در همه بخشهاي زندگي واردش كردهاند. الان در مناسبات خانوادگي، در مراسم ازدواج و ختم و جشن و عزا، در اعتراضات و تظاهرات سياسي، در ارتباطات كاري، در بازاريابي، در نشر عقايد، در تبليغات و مديريت و فروش و سرگرمي و... تلگرام حضوري پررنگ دارد و بسياري از «سختي»هاي كار را بر ما «آسان» كرده است. از جمله آسانسازيهاي تلگرام اين است كه مردم را از شر كتاب خواندن، هزينه روزنامه خريدن و تا حدود زيادي از بلاياي انديشيدن نجات داده است. صبح وقتي از خواب بيدار ميشويم، كورمالكورمال گوشي موبايلمان را باز ميكنيم تا بفهميم چه خبر است و شهر در دست كيست. به جاي اينكه روزنامهها را دست بگيريم و ورق بزنيم. از يك روزن دو، سه سانتي صفحات روزنامه را ميبينيم و تيترها و عكسها را از نظر ميگذرانيم. روزنامه قريب صد سال است كه به اندازه 100×70 كمي بزرگتر يا كوچكتر منتشر ميشود. براي خواندن كوچكترين روزنامه هم بايد دستها را باز كرد و «دبلپيج» را در معرض ديد قرار داد. خواندن روزنامه توام است با بوي كاغذ، بوي رنگ، بوي خشككنهاي نفتي و فيگوري كه روزنامهخوان ناچار است بگيرد. در روزنامه خواندن به شكل سنتي، شما هيچگاه يك مطلب را به تنهايي نميبينيد. «ميزانپاژ» منتزع از محتوا، تاثيراتي روي روزنامهخوان ميگذارد كه هيچ كم از متن ندارد. تيتر سمت چپ به ظاهر از عكس سمت راست جداست، اما در صفحهآرايي اينها روي هم تاثير دارند و عاطفه و هيجان و احساس روزنامهخوان را درگير ميكنند. اين درگيري كجا؟ خواندن متن روزنامه در گوشي نصف كف دست كجا؟ ضمن اينكه من متوجه شدهام كسي روزنامه را در گوشي موبايلش نميخواند، بلكه ميبيند. روي اين «ميبيند» كمي تامل كنيد. مدتهاست از آدمها، از رفقايم، از غريبهها، از هر كس كه نقل قولي از مطبوعات ميآورد يا «گاف» روزنامهاي را ميگيرد ميپرسم كه آيا روزنامه را شخصا خواندهاي؟ صدينود آدمها اعتراف ميكنند كه روزنامه را نخواندهاند و فقط يك پست تلگرامي را از نظر گذراندهاند. در واقع يك نفر، موجه يا غيرموجه در صفحهاي مجازي مينويسد گاف عجيب روزنامه، بلافاصله همه صفحات مجازي پر ميشوند از آن. همين امروز چندنفر از من پرسيدند آيا ديدهاي كه شرق با مصاحبه خانم ابتكار چه كرد؟ من هم پرسيدم آيا خود مصاحبه را خواندهايد؟ لااقل آنها كه من ديدم، محض درمان يك نفر هم نبود كه اصل مصاحبه را خوانده باشد و پس از آن بر مسند قضاوت نشسته باشد. چندين و چند نفر حضوري و تلگرامي از من پرسيدند شما چرا در «اعتماد» يك روز سمت غلامي چرخيدهايد و فردا سمت صد و هشتاد درجه مخالفش را؟ پرسيدم آيا جز اين تيترهايي كه در يك پست تلگرامي آمده متن گزارش «اعتماد» را هم خواندهايد؟ تماما گفتند نه. نخواندن روزنامه فخر نيست، بلكه يك بيماري فراگير است كه اكثرا را مبتلا كرده. متاسفانه كساني به بيماري نخواندن مبتلا شدهاند كه شغلشان خواندن است و خواندنشان در سمت و سوي فضاي مطبوعات اهميت فوقالعاده دارد. خدا نكند خبري، عكسي، چيزي، «چو» بيفتد و به گوشيهاي مردم راه يابد. ديگر با سد سكندر هم نميشود جلويش را گرفت يا مسيرش را عوض كرد. در اين جور مواقع هيچ توضيحي مسموع نميافتد و هيچ توجيهي پذيرفته نميشود. تيتر پريروز «اعتماد» نقل قول بود، تيتر ديروز هم نقل قول بود، احتمالا روزهاي ديگر هم هكذا. اصلا كار روزنامه به يك اعتبار مونيتورينگ است و بايد كه صداهاي مختلف را بازتاب دهد و از همه جريانها نقل قول بياورد. بخواهم تصريح كنم بايد بگويم كه ما در «اخبار» ميايستيم نه در «مناسبات». اما آنها كه در مناسبات ميايستند روزنامه را نيز به چشم مناسبات ميبينند... ما ضامن قضاوت ديگران نيستيم، در برابر اپيدمي پستهاي مجازي و بيماري نخواندن هم نميتوانيم بايستيم. اما انصاف حكم ميكند هر كه هستيم و هرچه هستيم روزنامه را به دست بگيريم، سرتاتهش را ببينيم، مطلب مورد بحث را بخوانيم و... نگذاريم تلگرام ما را هر كجا كه ميخواهد ببرد.