بحثي در زيستشناسي عشق
عشق شيميايي حضرت دوپامين!
«عشق همانند مرگ قويپنجه است و شعلههاي آتشش همانا شعلههاي آتش پروردگارند... »
هلن فيشر، انسانشناس امريكايي، متخصص زيستشناسي عشق است و در كتاب «چرا عاشق ميشويم؟»، علل بيولوژيك عشق را تشريح ميكند. اين كتاب در واقع گزارشي از تحقيق وسيع و عميق فيشر و همكارانش بر روي مغز عشاق است. البته فيشر براي كشف آنچه در مغز عاشقان ميگذرد، مغز فارغان را نيز بررسي كرده است! جان كلام تحقيق هلن فيشر در يك جمله اين است: «عشق رمانتيك با افزايش سطح دوپامين و نورپينفرين و كاهش سطح سروتونين مغز مرتبط است.» فيشر در فرضيهاش عشق رمانتيك را با افزايش دوپامين و نورپينفرين مرتبط ميدانست اما در جريان تحقيقش متوجه شد كه سروتونين هم نقش بسيار مهمي در عشق- به ويژه در تداوم عشق – دارد. دليل تمركز فيشر بر روي اين مواد شيميايي در مغز انسان، اطلاع او از اين واقعيت بوده كه حيوانات با افزايش سطح دوپامين و نورپينفرين مغزشان به سوي جفتهاي خاص جذب ميشوند؛ و از آنجايي كه مغز پستانداران، چه انسان چه حيوان، تقريبا ساختار مشابهي دارد، پس جفتيابي حيوانات ميتواند الگويي براي فهم عشقورزي انسانها باشد. هرچند كه فيشر عشق (به معناي وابستگي به جفت خاص) را براي حيوانات نيز به رسميت ميشناسد و «موشهاي علفزار» شمال امريكا را مثال ميزند نود درصدشان تا آخر عمر با يك جفت زندگي ميكنند و بچههايشان را با هم به سر و سامان رسانده و راهي جامعه موشها ميكنند! زندگي با يك جفت خاص در بين اين موشها، كاملا مرتبط است با ميزان دوپامين مغز آنها. يعني اگر ماده كاهشدهنده دوپامين را به مغز يكي از موشها تزريق كنيم، او ديگر بين جفت خودش و ساير موشها تفاوتي قايل نميشود و با نخستين موشي كه به سمتش آيد، بازيگوشي ميكند! اما دوپامين با مغز انسان چه ميكند؟ دوپامين عاشق را متمركز و كور و كوشا ميكند. يعني موجب ميشود او از هرزهگردي پرهيز كند و فقط وصال شخص خاصي را بخواهد و در معشوقش جز حسن و هنر هيچ نبيند. علاوه بر اين، عاشق را نه فقط شيفته معشوق بلكه «شيفته وقايع و موضوعات مورد علاقه» معشوق نيز ميسازد. وجدآفريني و وابستگي هم از ديگر خواص حضرت دوپاميناند! فيشر مينويسد: «وابستگي و اشتياق شديد نشانههاي اعتيادند و اكثر اعتيادهاي مهم با افزايش ميزان دوپامين ارتباط مستقيم دارند. آيا عشق رمانتيك نوعي اعتياد است؟ بله، به عقيده من هست.» و نيز: «وقتي جلب عشق دوطرفه به تعويق ميافتد، سلولهاي توليدكننده دوپامين در مغز فعاليت خود را افزايش ميدهند و محرك طبيعي بيشتري توليد ميكنند تا فعاليت مغز را افزايش دهند، حواس را متمركز كنند شخص عاشق را به تلاش بيشتر براي جلب عشق محبوبش سوق دهند. به عبارت ديگر، دوپامين موجد استقامت و پشتكار است.» و البته: «حتي نياز شديد به رابطه جنسي با محبوب نيز ممكن است به شكل غيرمستقيم نتيجه افزايش دوپامين باشد. با افزايش دوپامين در مغز، اغلب ميزان تستوسترون، يعني هورمون ميل جنسي، افزايش مييابد.» اما نورپينفرين چه ميكند؟ «عموما موجد شور و افزايش انرژي، بيخوابي و بياشتهايي است: برخي از ويژگيهاي اساسي عشق رمانتيك. همچنين موجب ميشود كه فرد عاشق كوچكترين جزييات اعمال محبوب خود و لحظات خوشايندي را كه با او داشته است، به خاطر بسپرد.» ولي سروتونين در عشق رمانتيك، مادهاي شيميايي است كه عدمش به ز وجود! يعني هر چه ميزان سروتونين كمتر باشد، او مدت زمان بيشتري به معشوقش فكر ميكند. با افزايش سروتونين، فكر كردن وسواسي و مستمر به معشوق، كاهش مييابد. براي بيماران مبتلا به اختلال وسواس اجباري نيز، داروهايي تجويز ميشود كه سروتونين مغز آنها افزايش يابد. با اين حال اين نكته را بايد افزود كه راي فيشر درباره سروتونين، مبتني بر آزمايش ميزان سروتونين در خون افراد عاشق است نه در مغز آنها؛ آزمايشي كه دانشمندان ايتاليايي انجام دادهاند.
درباره ساختار مغز، فيشر توضيح ميدهد كه بخشهاي مختلف مغز با سلولهاي عصبي يا نورونها با يكديگر در ارتباطند و تعداد اين سلولها نيز به 10 ميليارد ميرسد. كار اين سلولها توليد و ذخيره و توزيع انتقالدهندههاي عصبي (يعني موادي مثل دوپامين و سروتونين و...) است. تحريك مغزي يعني حركت اين مواد شيميايي از يك سلول عصبي به سلولهاي عصبي ديگر. راه حركت، شكافي ريز يا همان سيناپس است. فيشر مينويسد: «هر سلول عصبي حدودا هزار سيناپس ارتباطي دارد؛ و در مغز انسان ميان سلولهاي عصبي حدود 10 تريليون سيناپس وجود دارد. عجب ماشين خارقالعادهاي!» يك ميليارد سلول عصبي ضربدر هزار سيناپس، ميشود ده تريليون سيناپس در كل مغز. اين ساختار پيچيده، فيشر را به خضوع ميافكند و به همين دليل او معتقد است تحقيقش درباره نقش مواد شيميايي مغز در عشق رمانتيك، همه جوانب اين مساله را روشن نكرده است. فيشر فهم فعاليت «هسته دمدار» مغز در عشقورزي را مهمترين يافته تحقيقش ميداند. هسته دمدار در عمق و نزديك مركز مغز قرار دارد و انگيزه كسب پاداش را در انسان ايجاد ميكند و به او كمك ميكند پاداش را تشخيص دهيم و بين انواع پاداشها فرق بگذاريم. فيشر ميگويد: «داوطلبان ما نه تنها در اين هستهها فعاليت بيشتري داشتند، بلكه هر چقدر عاشقتر بودند، هستههاي فعالتري نيز داشتند.» همه افراد عاشقي كه در آزمايشهاي فيشر شركت كرده بودند، پرسشنامههايي را پر كردند و فيشر از آنها اسكن مغزي گرفت. داوطلب هنگام اسكن مغزي، مراحل مختلفي را پشت سر ميگذاشت كه يكي از آنها، ديدن عكس معشوقش بر روي صفحه مونيتور پيش رويش بود. فيشر مينويسد: «آنها كه در پرسشنامه «مقياس عشق پرشور» امتياز بالاتري ميآوردند، هنگام مشاهده عكس محبوبشان، در بخش خاصي از هسته دمدار{مغزشان} نيز فعاليت بيشتري نشان ميدادند.» اين يافته فيشر نشان ميدهد عشق توام با انتظار است. يعني پس از اينكه ميزان دوپامين مغز افزايش مييابد و عاشق عشق ميورزد، فعاليت هسته دمدار مغز هم افزايش مييابد و عاشق نيازمند پاداش از جانب معشوق است؛ پاداشي كه مهمترين تجلياش وصال است و نمود ديگرش، قدرداني و پاسخ متقابل به اقدامات طرف مقابل. اما اگر معشوق دست رد به سينه عاشق بزند يا در درون رابطه عاشقانه، به عشق او چنان كه بايد و شايد پاسخ ندهد، فعاليت هسته دمدار مغز عاشق بيثمر ميماند و همين ممكن است موجب پيدايش عواطفي مثل خشم و يأس و انزجار در وجود عاشق شود. فيشر مينويسد: «بخش بطني كلاهكي مغز همان بخش يا رگه اصلي سلولهاي سازنده دوپامين است. اين سلولهاي عصبي... دوپامين را در بسياري از بخشهاي مغز توزيع ميكنند، از جمله هستههاي دمدار؛ و وقتي كه سيستم توزيعكننده آنها دوپامين را به بخشهاي متعدد مغز ميفرستد، همزمان حالتهايي چون توجه متمركز، انرژي مهارگسيخته، انگيزه متمركز بر كسب پاداش و احساساتي چون شور و حتي شيدايي- احساسات اصلي در عشق رمانتيك - پديد ميآيند. جاي تعجب نيست كه عشاق تمام شب حرف ميزنند، تا صبح راه ميروند، اشعار آنچناني و ايميلهاي افشاكننده مينويسند، از اقيانوسها يا قارهها ميگذرند تا آخر هفتهها يك دم محبوبشان را ببينند، كار يا نحوه زندگيشان را تغيير ميدهند يا حتي براي همديگر جان ميدهند. مواد شيميايي به عشاق تمركز و نيرو ميدهد.»