يادداشتي بر فيلم خفهگي
فروختن گنجشگ رنگ شده بهجاي قناري
شاهين محمدي زرغان
جديدترين فيلم فريدون جيراني به نام «خفهگي» از نظر فرمي به كل، متفاوت از فيلمهاي سابقش است كه اين تفاوت، چيز خاصي را قرار نيست ثابت كند. يك عاشق ديوانه و مجنون و به عبارت بهتر «حالِ خراب» و نام فاميل مشرقي، موتيف تكرار شونده فيلمهاي او، اينبار نيز ديده ميشوند.
اينبار علاوه بر آن عاشق حال خراب، تيمارستان، بارش برف، سياه و سفيدي فيلم، عجيب و غريب بودن فضاي فيلم، قتل به خاطر عشق و غيره داخل فيلم «ريخته» شدهاند. اين ريخته شدن به معناي دقيق كلمه صورت گرفته و حساب و كتاب خاصي ندارد و فقط يك داستان خيلي خيلي معمولي و اخته كه با اين تمهيدات قرار است ادعاي سينمايي داشته باشد.
اين فيلم مرا ياد ضربالمثل گنجشك رنگ شده و جازدن آن به جاي قناري مياندازد كه اين بازيهاي فرمي براي پوشاندن ضعفهاي اين گنجشك معمولي به كار رفتهاند و اگر اينها را كه بسيار به فضاي فيلمهاي تئودور دراير نزديك است، از فيلم بگيريم، هيچي از آن نميماند جز هيچ. فرم و محتوا در خدمت يكديگرند و فرم درست و حساب شده ميتواند افسار محتوا را به دست گيرد اما در خفهگي اين فرم، محتوا را خفه ميكند و معلوم نيست با فيلم هنري روبهروييم يا قرار است سرگرم شويم يا هر دو. اين خيره شدنهاي بازيگران بدون پلك زدن و عجيب و غريب بودن كاراكترها و فضا – به خصوص تيمارستان- اصلا هويت ندارد و فقط به بيننده تزريق شده تا از بيحسي موقتي لذت ببرد.
نكته مثبت خفهگي حضور پررنگ معماري در فيلم است كه همين نكته مثبت به سرعت تبديل به يك نمايشگاه عكاسي ميشود و به جاي اينكه فضا و نسبتي ميان فضا و شخصيتهاي فيلم ايجاد كند، زير آوار بازيهاي اداگونه فرمي و تاكيد بيش از اندازه به اكسسوآرها به سختي ديده ميشود.
اما كار همين جا متوقف نميشود و يك فيلمساز براي رسيدن به مقصود خود اشتباهي ميكند كه باورپذير نيست. اينكه روانپزشك منتظر تشخيص پرستار يا سوپروايزر باشد، خندهدار است و بسيار بسيار بدتر از آن تشخيصي است كه مطرح ميشود.
اينكه نام انگليسي يك اختلال را بگوييد دليل بر اين است كه متوجه نشويم؟ سيكلوتايمي يا ادواريخويي يا جنون ادواري، نوعي اختلال دوقطبي با نوسان ميان افسردگي و هيپومانيك در مدتي طولاني و پيوسته دو سال است تا بتوان به شخصي اين اختلال را اطلاق كرد. اين اختلال به بيمار نسبت داده ميشود و پزشك به پرستار نميگويد بيماري كه كمتر از يك ماه اين حالات را داشته و علايم مشخص آن را نداشته، چرا همچنين تشخيصي داده است؟ قطعا نه، چون با منفعلترين و دم دستيترين نقش دكتر روبهروييم كه خودش هم هيچ نميداند و مرگ بيمار از گرسنگي را در صورت عدم مراقبت، مطرح ميكند كه اين ديگر فاجعه است! جستوجويي پنج دقيقهاي در اينترنت، مشاوره با روانپزشك يا روانشناس يا خواندن كتابهاي مشخص و ساده ميتوانست از اين حفره توهينآميز
جلوگيري كند.