سرنوشت كانديداي انتخابات رياستجمهوري دوازدهم حميد بقايي، كه زماني به عنوان معاون اجرايي دولت دهم كار ميكرد، نه تنها رقابت با ديگر كانديداها و حضور در مناظرات انتخاباتي نبود، حالا گاه و بيگاه نامش تنها به بهانه دادگاهي شدنش و حضورش در پاي ميز محاكمه در رسانه ملي جمهوري اسلامي شنيده ميشود.
چيزي كه او اصرار دارد نامش را «دادگاه سياسي» بگذارد و البته بر همين مبنا نيز با ديگر احمدينژاديها در موعد هر دادگاهش بازي سياسي ديگري را به راه مياندازند. روز گذشته بنا بود تا سومين دادگاه حميد بقايي باشد اما او به جاي حضور در دادگاه ترجيح داد تا بستنشيني در حرم حضرت عبدالعظيم را انتخاب كند.
پيش از بستنشيني هم در حركتي نمادين به ديدار محمود احمدينژاد براي خداحافظي رفت تا همچنان ارادتش را به رييس دولتهاي نهم و دهم به اثبات برساند. تاكنون دو جلسه دادگاه غيرعلني حميد بقايي در شعبه 1057 دادسراي كاركنان دولت برگزار شده است.
پرونده معاون اجرايي دولت دهم به اتهامات مالي و با شكايت دادستاني تهران، ديوان محاسبات كشور و مجلس شوراي اسلامي در دست رسيدگي است. او همچنان مصر است تا نشان دهد كه اين دادگاه را در راستاي اهداف سياسي ميداند.
همين هم بود كه در دادگاه دومش با سروصدا و هياهو و البته يك زنبيل آمد كه به گفته خودش حاوي اسناد پروپيمان دفاعش بود. با اين حال جلسه سوم دادگاهش اين اسناد به قول خودش پروپيمان را گوشه منزل گذاشت تا شكايتش را با تحصن در حرم حضرت عبدالعظيم نشان دهد. همراهان او در اين بستنشيني، علي اكبر جوانفكر و حبيبالله جزءخراساني بودند.
در افتادن احمدينژاديها با قوه قضاييه ادامه دارد
حميد بقايي البته اين بستنشيني را با صدور اطلاعيهاي همراه كرد تا شكاياتش را به گوش رسانهها برساند. البته خطابهاش را هم با «آزادي خواهان، عدالتطلبان و موحدان جهان» آغاز ميكند. ادبياتي آشنا از احمدينژاديها كه علاقهمند به خطابههاي جهاني هستند. البته در اين اطلاعيه او «تصميم به زدن دولت از سال 90» را پروژهاي جهاني تعريف ميكند: «از سال ۱۳۹۰ كه امريكا، انگليس و رژيم صهيونيستي براي پيشبرد سياستهاي استكباري و سلطه طلبانه خود در منطقه و از جمله در ايران تصميم به زدن دولت خدمتگزار دكتر احمدينژاد گرفتند، متاسفانه برخي عناصر كوتهبين و خودخواه نيز در نقشه دشمن عمل كردند و با استفاده از تريبونها و رسانههاي گوناگون سيل اتهامات و افترائات را عليه فرزندان پاك ملت به راه انداختند.»
بخش دوم اين اطلاعيه اما اعتراض اصلي اين فرد نزديك به احمدينژاد را تشكيل ميدهد و آن گله و شكايت از دستگاه قضايي است.
مواردي از بستنشيني در تاريخ ايران
البته بايد به خاطر آورد كه اين نوع بستنشينيها بهويژه از زمان انقلاب مشروطه و در فاصله صدسال اخير سابقه داشته و پديدهاي جديد نيست.
البته اين نوع بستنشينيها بعد از استقرار نظام جمهوري اسلامي پديده مهجوري بوده است. واژه بستنشيني در تاريخ سياسي ايران بعد از مشروطه البته تنها به معناي نشان دادن اعتراض و شكايت نبوده است.
موارد زيادي هست كه واژه بستنشيني با پناهندگي و البته ترس و بعضا با حمايت از سلطنت فردي و حمايت از ساختار قدرت در آن زمان همراه بوده است. تصوري كه بقايي و ياران احمدينژاد سعي در القاي آن دارند به سبب حافظه تاريخي مردم ايران آنچنان هم مثبت نيست و الزاما بستنشينان به مقصود خود نخواهند رسيد.
بستنشيني ميرزا ابوالحسنخان شيرازي يكي از چند موردي بود كه در گذشته اتفاق افتاده است.
پس از فوت فتحعلي شاه و سقوط سلطنت نودروزه فرزندش و بر تخت نشستن محمدشاه به دليل حمايت ابوالقاسم قائممقام فراهاني، ميرزايشيرازي از هراس مجازاتهاي سخت و تند قائممقام، به حرم حضرت عبدالعظيم عليه السّلام پناه برد و تا زمان قتل قائممقام، به دستور محمدشاه در آن حالت باقي بود. سيدجمالالدين اسدآبادي نيز مدت هفت ماه به حرم حضرت عبدالعظيم رفت و در آنجا به تبليغ عليه ناصرالدينشاه و نشر افكار و عقايد خود پرداخت. مورد بعدي بستنشيني گروه بسياري از علما، طلاب به رهبري دو مجتهد، سيدمحمد طباطبايي و سيدعبدالله بهبهاني، براي درخواست تاسيس عدالتخانه بود.
آنها تحصن در حرم حضرت عبدالعظيم را انتخاب كردند كه به نوعي نخستين قدم به سوي استقرار مشروطه در ايران محسوب ميشد. همچنين بستنشيني ديگري توسط شيخ فضلالله نوري در دوران محمد عليشاه قاجار اتفاق افتاد كه به فعاليت دوره اول مجلس شوراي ملي و هنگام بالا گرفتن مباحث مشروطه و مشروعه باز ميگردد. آنها بر لزوم تطبيق قوانين مصوب در مجلس با احكام شريعت و استقرار مشروطه مشروعه تاكيد ميكردند.