• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3956 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۲۵ آبان

روايت مامور سيا از بازجويي ديكتاتور عراق

صدام عاشق تاريخ بود

در اواسط دسامبر 2003، كه نظاميان امريكايي موفق شدند صدام حسين را در چاله‌اي در يكي از خانه‌هاي محقر روستاي الدور در حوالي تكريت دستگير كنند، جان نيكسون، تحليلگر رهبري عراق در سازمان سيا، با مهم‌ترين فرصت شغلي زندگي‌اش مواجه شد. نيكسون صدام‌شناس‌ترين تحليلگر سازمان سيا بود و از بخت خوش، در همان ايام در بغداد درگير ماموريت پيدا كردن صدام در سرزمين 26 ميليون نفري و پر هرج و مرج عراق بود. اين تصور قديمي كه صدام «بدل» دارد، دليلي كافي بود تا مقامات امريكايي از نيكسون بپرسند «اگر قرار باشد صدام را شناسايي كنيم، چطور بايد اين كار را بكنيم؟ دنبال چه مي‌گرديد؟» نيكسون هم مي‌گويد: «دنبال يك تتوي قبيله‌اي مي‌گردم كه نشان وابستگي‌اش به قبيله آل بونصير است. يكي از آنها پشت دست راستش بين انگشت‌هاي مياني و سبابه بود؛ ديگري روي مچ دست راستش است... همچنين صدام زخمي روي ران چپش دارد كه ناشي از جراحتي است كه در زمان تلاش براي ترور رييس‌جمهور قاسم در سال 1959 برداشته اشت، و اينكه لب پاييني‌اش به يك طرف كشيده مي‌شود. » بعدها كه كار بازجويي از صدام آغاز شد، نيكسون از صدام مي‌پرسد آيا اصلاً از بدل استفاده مي‌كردي؟ صدام هم مي‌خندد و مي‌گويد: «از كجا مي‌دانيد الان با يكي از آنها حرف نمي‌زنيد؟ شايد من بدل او باشم و خود صدام جايي قايم شده است. » و در حالي كه «از ته دل مي‌خنديد»، گفت: «نه، فقط يك صدام حسين وجود دارد.» نيكسون در كتابش در مجموع تصويري دلپذير از صدام ترسيم مي‌كند. او اگرچه بهتر از هر كسي از سياهه جنايات صدام باخبر است، اما وجوه عاطفي و خوشايند كاراكتر يك ديكتاتور جنايتكار را نيز پيش روي خواننده كتاب مي‌گذارد. شايد به همين دليل است كه روزنامه نيويورك‌تايمز، كتاب نيكسون را برخلاف «بسياري از خاطره‌نويسي‌ها كه با موضوع سازمان سيا نوشته شده»، كتابي جذاب و خواندني توصيف كرده است نه «محافظه‌كارانه و شديدا ناسيوناليستي و ملال‌آور.» از چشم‌انداز تحليل سياسي كلان، جان كلام نيكسون در كتاب «بازجويي از صدام» اين است كه حمله امريكا به عراق، اقدامي نادرست بود كه به نتايج دلخواه منتهي نشد. نيكسون مي‌گويد با روي كار آمدن دولت جرج بوش در سال 2001، صدام در فهرست «بايد برود» قرار گرفت. اما رفتن ديكتاتور سكولار عراق، منجر به آمدن موجودات غريبي شد كه حاصلي جز شرمندگي براي جهان اسلام نداشته‌اند. صدام هر كه بود، حساب جنايت و ديانت را از هم جدا كرده بود؛ اما القاعده و داعش در عراق، به نام ديانت جنايت كرده‌اند. نيكسون درباره نتيجه نامطلوب اصرار دولت بوش بر سرنگوني صدام مي‌نويسد: «يوناني‌هاي باستان مي‌گفتند، هنگامي كه خدايان قصد مجازات تو را دارند، مهم‌ترين خواسته‌ات را بجا مي‌آورند... ما درك محدودي داشتيم از اينكه صدام... چگونه جريان‌هاي پنهان سياسي در عارق را زير خاكستر نگه داشته است... دولت امريكا هرگز فكر نمي‌كرد خاورميانه بدون صدام شبيه چه خواهد بود... ما... اقدام‌هاي خونريزانه {صدام} را با نقش بسيار مهم او در منطقه تلفيق نكرديم. زماني متوجه اين موضوع شديم كه او ديگر رفته بود. » وي همچنين مي‌گويد در اوايل سال 2004، در جريان بازجويي از ديكتاتور عراق، صدام پيشگويانه گفت: «وهابيت در حال گسترش در جهان عرب است، و احتمالاً سريع‌تر از آنچه همگان انتظار دارند. دليلش اين است كه اين افراد به وهابيت به عنوان... ابزار مبارزه مي‌نگرند... عراق صحنه نبرد كساني خواهد شد كه مي‌خواهند عليه امريكا سلاح به دست بگيرند.» در كتاب نيكسون، نكات جالبي درباره شخصيت صدام وجود دارد. علاقه بي‌پايان صدام به تاريخ، عشق عميقش به دخترانش، اينكه خودش را نويسنده (رمان‌نويس) مي‌دانست و ارنست همينگوي و نجيب محفوظ (رمان‌نويس مصري) را مي‌ستود، اينكه عاشق سيگار كشيدن بود ولي فقط روزي چهار نخ سيگار مي‌كشيد، مذهبي شدنش در سال‌هاي پاياني عمر، نقش بارز فقر دوران كودكي‌اش در پولدوستي چشمگيرش، پرحرفي‌، حافظه قوي، ميل به حكايت‌گويي و اينكه ژنرال دوگل و لنين و مائو و جورج واشنگتن سياستمداران محبوبش بودند و برخلاف تصور همگان هيچ علاقه‌اي به استالين و هيتلر نداشت، بخشي از ويژگي‌هاي شخصيتي صدام بودند. نيكسون درباره علاقه صدام به تاريخ مي‌نويسد: «در نخستين جلسه گفتم شناخت آنچه صد سال پيش رخ داده مهم است، و صدام با تمسخر به من نگاه كرد. حرف مرا اصلاح كرد و گفت: هزار سال پيش. بعد از من پرسيد آيا چيزي درباره صلاح‌الدين، سلحشور بزرگ عراق، شنيده‌ام؟... صدام به تفصيل درباره پيروزي‌ها و دشمنان صلاح‌الدين {ايوبي} حرف زد... همچنين مفتخر بود كه صلاح‌الدين اهل تكريت بوده است.» در واقع صدام جلسات بازجويي‌اش را نشستي براي گپ‌وگفت درباره تاريخ مي‌دانست: «صدام گفت اگر به بحث درباره تاريخ تمايل داشته باشيم، خوشحال خواهد شد در اين زمينه با ما حرف بزند. در اين موقع صدايش خشن شد، انگشت سبابه‌اش را بلند كرد و گفت... به بازجويي تن نمي‌دهم.»  رمان محبوب صدام، «پيرمرد و دريا» نوشته ارنست همينگوي بود: «فكرش را بكن؛ يك مرد، يك قايق و يك مسير ماهيگيري. تنها عناصر اين كتاب اينها هستند، ولي چيزهاي زيادي درباره وضعيت انسان به ما مي‌گويد.» پس از خواندن رمان جنايت و مكافات در همان دوران بازداشت، مي‌گويد: «اين مرد، داستايفسكي، بينشي فوق‌العاده درباره وضعيت بشري دارد.» وقتي كه هم پاي دختران ديكتاتور به ميان مي‌آيد، شرح نيكسون از احساسات صدام خواندني است: «تنها موقعي كه صدام... احساساتي شد، وقتي بود كه بحث دخترانش، رنا و رغد، به ميان آمد. چشمانش پر از اشك شد و صدايش دم‌به‌دم مي‌لرزيد. تنها مي‌گفت: شديدا دلم براي‌شان تنگ شده. از رابطه فوق‌العاده‌اي كه با آنها داشتم لذت مي‌بردم. خيلي مرا دوست داشتند، و من بسيار آنها را دوست داشتم.» جان نيكوسن اگرچه رذائل صدام را ناگفته نمي‌گذارد ولي فضائل او را هم منصفانه بازگو مي‌كند. مثلاً مي‌گويد: «وقتي بعدها از صدام پرسيدم... چرا نمي‌خواهد درباره افرادي كه به او كمك كرده‌اند حرف بزند، با شك و ترديد پاسخ داد: آنها دوستان من هستند. چرا بايد به تو بگويم و زندگي‌شان را به خطر بيندازم؟» صدام روز آغاز جنگ ايران و عراق را نه 22 سپتامبر 1980 (31 شهريور 1359)، بلكه چهارم سپتامبر آن سال مي‌دانست و مدعي بود كه ابتدا ايراني‌ها به عراق حمله كردند. نيكسون مي‌گويد صدام هر جا كه لازم بود، دروغ مي‌گفت و «وقتي از او پرسيدم چرا جنگ {با ايران} را شروع كرد، صدام شروع كرد به صغرا و كبرا چيدن... صدام ساعت‌ها درباره ايران حرف زد. كمتر موضوعي اينقدر او را به حرف مي‌آورد.» وقتي كه نيكسون به صدام مي‌گويد ايران و امريكا مشتركات زيادي با هم دارند و «برخي‌ها از لس‌آنجلس با عنوان تهرانجلس نام مي‌برند و... مردم ايران حتي براي قربانيان يازدهم سپتامبر شمع روشن كردند»، ديكتاتور عراقي ناراحت مي‌شود و مي‌گويد: «اوه، برو پيش دوستان ايراني‌ات. بله، با هم رفيق شويد. ببين كه اين رفاقت چقدر طول مي‌كشد!... نامه {تسليت} طارق عزيز را به رمزي كلارك نخوانده‌اي؟ كدام يك مهم‌ترند؟ طارق عزيز يا شهردار تهران؟» با اين حال نيكسون مي‌نويسد: «صدام گفت به آيت‌الله خميني بي‌احترامي نكرده است و حتي مدعي شد كه پا پيش گذاشت تا از جشن و سرور بيجا در عراق پس از مرگ رهبر ايران جلوگيري كند. گفت كه يكي از دستيارانش در تماس با او با لحني فاتحانه از مرگ {آيت‌الله}خميني حرف زده بوده و صدام به او گفته بوده كه در مورد فوت اين مرد خدا با احترام برخورد كند.» «بازجويي از صدام»، كتابي شيرين و سهل است. خواندنش، احتمالا براي اكثر خوانندگانش، خسته‌كننده نيست و زمان چنداني نمي‌برد. كتاب البته زير تيغ سانسور سازمان سيا، اندكي لطمه خورده است. جان نيكسون در آغاز كتابش، ضمن عذرخواهي از خوانندگان، نوشته است: «در كتاب شاهد خطوطي سياه هستيد كه ويرايش‌هاي اعمال‌شده از طرف سيا را نشان مي‌دهد... متاسفم كه سيا اطلاعاتي را سانسور كرده است كه به هيچ‌وجه اسرار حكومتي را زير سوال نمي‌برد.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون