گفتوگو با اردشير صالحپور، استاد دانشگاه و پژوهشگر فرهنگ و هنر
روايتهاي موزهاي در سهگانههاي
تفنگ و اسب و قلعه
گروه اجتماعي | «زبان تفنگ هميشه آتش نيست» كتاب «تفنگ نُه دال» با اين جمله شروع ميشود. كتابي كه ماجراي زندگي و مبارزات اعليداد خدرسرخ (قهرمان ايل بختياري) را از زبان تفنگ او روايت ميكند؛ تفنگي كه از ماهيت خود كه آتشافروزي است فاصله گرفته و روايتگر بخشي از تاريخ شده است. اردشير صالحپور در سهگانه كتابهايش كه با نامهاي «تفنگ نُه دال»، «فتح طهران» و «قلعه تُل» به اشياي تاريخي جان بخشيده و با نگاهي ديگر به تماشايشان نشسته و گوش به روايت عجيب و منحصر به فرد آنها از تاريخ سپرده است. خودش ميگويد اين كار را براي عينيت بخشيدن به شعار ايكوم كه ميگويد: «اشيا سخن ميگويند» انجام داده است. صالحپور چند دوره عضو هياتمديره ايكوم ايران بود و در حال حاضر هم مدير بخش هنري اين نهاد است. و معتقد است در ايران اشياي كشف شده از حفاريهاي باستانشناسي«از گوري به گوري منتقل ميشوند» و توضيح ميدهد: «اشيا را از گوري تاريخي بيرون ميآوريم و به گوري ديگر به نام ويترين موزه ميسپاريم و براي هميشه فراموششان ميكنيم، در صورتي كه هر كدام از اين اشيا ميتوانند به شكلي پويا روايتگر بخشي از تاريخ باشند.»
از روايت، قديميترين گونه ادبي شروع كنيم، تعريف شما از اين گونه ادبي چيست؟
روايت اصطلاحي است عام كه براي نقل داستان و حكايت و هرگونه «بازگفت» استفاده ميشود؛ به عبارتي نقل هرگونه حادثه و شخصيت و گفتار و اعمالي كه بازگو شود. اما «رولان بارت» نظريهپرداز و منتقد ادبي در اين زمينه قدري پا را فراتر مينهد و آن را به همه جلوههاي فرهنگي گسترش ميدهد. چه داستان و قصه، چه نمايشنامه و شعر و اسطوره و تاريخ و... به نظر او جامعه بدون روايت وجود ندارد. همانگونه كه جامعه بدون فرهنگ تصورناپذير است. از آنجا كه داستانهاي زيادي پيرامون ما شكل ميگيرد پس نظريه روايت نه فقط به مطالعات ادبي، بلكه همه موضوعات حتي مردمشناسي، روانشناسي و جامعهشناسي را شامل ميشود. روايت، معرف زنجيرهاي از رخدادها و حوادث است كه در زمان و مكان و فضا واقع شده و تمايل ما را براي شنيدن آنان به خود جلب ميكند. در واقع ما به طور مدام و روزمره در حال نقل و روايت هستيم، چه روايت خود و چه روايت ديگران و به طور كلي در جهان و هستي، گويي همهچيز در حال روايت است.
چطور شد كه به صرافت شيوههاي روايت موزهاي افتاديد و از زبان اشياي موزهاي رواياتي را نقل كرديد؟
ايكوم (شوراي بينالمللي موزهها) هر ساله شعاري را براي مراكز فرهنگي و سازمانهاي موزهاي و انجمنها پيشنهاد ميدهد و در يكي از اين سالها، عبارت «اشياء سخن ميگويند» شعار سال بود و من به تاسي و پيروي از اين شعار به فكر نوشتن كتاب «تفنگ نُه دال» افتادم. سالهايي كه در جستوجوي اين شيء قديمي بودم و كشف و بازيابي آن مصادف با همين ايام شد.
براي هر نويسنده و پژوهشگري طبعا شروع و زاويه ديد و به عبارتي «آغازگاه» امر دشواري است و چنانچه نويسنده آن را پيدا كند، نوشتن برايش امري آسان خواهد بود. اين تفنگ كه عمر آن به بيش از دويست سال ميرسد و به عنوان هديه از سوي پاشاي عثماني براي يكي از خوانين بختياري ارسال شده بود. حكايت جالبي داشت و سير حوادث بسياري را كه خيلي مخاطرهانگيز بودند، گذرانده بود. من با توجه به شعار ايكوم به اين نتيجه رسيدم كه همهچيز از زبان شخصيت اصلي كه همانا «تفنگ» باشد ابراز و بازگو شود. طبعا نخستين نكته اين بود كه شيء مانند تفنگ كار ويژه و كاربردش كشتن است و خود اين تفنگ در اثناي وقايع و حوادث ميگويد كه چه كساني را كشته است و او حالا سالهاست كه تبديل به يك شيء موزهاي شده و به صلح رسيده و ديگر قصد شليك حتي به يك گنجشك را هم ندارد و به همين اعتبار تيتر دوم كتاب را انتخاب كردم «زبان تفنگ هميشه آتش نيست». به عبارتي من مطرح شدن پايان عصر «نظاميگري» را نيز مد نظر داشتم. بشر براي ادامه حيات خود راهي جز «صلح» و كنار گذاشتن سلاح ندارد.
و سال بعد همين تكنيك را براي روايت يك واقعه از زبان «اسب» استفاده كرديد؟
كتاب دوم به شرح ماجراي انقلاب مشروطه پرداخت كه اينبار براساس يكي از تابلوهاي نقاشي كاخ صاحبقرانيه در نياوران روايت شد. در اين تابلوي بزرگ پنج متري كه سابقه آن به يكصد و شش سال پيش بازميگردد، صدها اسب و سوار ديده ميشود كه به طور فشرده و در بخشهاي مختلف گرد هم آمده تا موضوع پيروزي انقلاب مشروطه را بازگو كنند و همين امر باعث شد تا من ماجرا را از زبان يكي از اسبهاي زيبايي كه در همين تابلو بود، به طور زنده و از زبان او گزارش و روايت كنم. يكي از اسبها ميگويد؛ اگر ما اسبها نبوديم بسياري از فتوحات تاريخي اتفاق نميافتاد... ديگري اشاره ميكند كه ما اسبها هم براي آزادي و دموكراسي و پارلمان جنگيديم و در اين راه كشته داديم... به طور كلي در اين كتاب در قالب روايت از زبان اسبها، ماجراي مشروطه و مشروطهخواهي و سير حوادث و نتايج و فرجام آن به استناد مدارك و اسناد و وقايع تاريخي روايت ميشود.
در پردازش و نگارش اين كتابها گويا شما چند تكنيك را تركيب كرده و اتفاق تازهاي را رقم زدهايد؟
بله، براي خود من هم اين تجارب جالب بود. در واقع اين كتابها هم ابعاد پژوهشي دارند و هم ابعاد تاريخي. هم ابعاد نمايشي دارند و هم ابعاد تخيلي «فانتزي»، وجه مستند آن هم كه سر جاي خودش است به هر حال همه اينها چه تابلوي صاحبقرانيه و چه تفنگ قديمي نُه دال و چه «قلعه تُل» وجه موزهاي دارند. اما من سعي كردم ماجرا را به روش تازهاي ابراز كنم. خوب تاريخ كه زبان خاص خودش را دارد اما اشكال عمده آن وجه مكانيستي و گزارش خشك و علمي است اما من با استناد به همان منابع بيآنكه اصل ماجرا و حوادث را تحريف يا قلب كنم تنها در شيوه ارايه و زبان و زاويه ديد و روايت، دخل و تصرف كردهام.
و اما كتاب سوم، ماجراي قلعهاي قديمي كه فرو ريخته است.
راوي در اين كتاب خود قلعه است و خشت و آجر و برج و باروهاي فرو ريخته آن هر كدام خاطرات و مخاطرات خود و ساكنان و حوادث مبتلا به پيراموني را براي ما بازگوئي ميكنند. زبان قلعه را من به اقتضاي كهنگي آن نه خيلي قديمي و ديرفهم و نهچندان امروزي برگزيدم. تركيبي از اين دو حالت درآميزهاي از شعر و نثر... شخصيتها همه مستند و تاريخياند و همه حوادث با سير واقعي تاريخ انطباق دارد ولي من به اين قلعه خرابه جان دادهام و او راوي اين حوادث است. حوادثي كه هم در درون و پيرامون او اتفاق افتاده و باورپذير جلوه ميكند.