• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3985 -
  • ۱۳۹۶ سه شنبه ۵ دي

فراموش‌شده در مغاك بي‌تخصصي

داستانِ باستان‌شناسي فاجعه در بم

عمران گاراژيان

«جمعه سياه» اصطلاحي است كه سال زلزله ساكنان بم در وصف روز زلزله به كار مي‌بردند و بر روي سنگ قبرها در مقابل تاريخ وفاتِ عزيزان‌شان حك مي‌كردند. چهارده سال پيش فاجعه غير قابل پيش‌بيني مهيب زلزله بم روي داد؛ فاجعه‌اي كه بخش عمده‌اي از شهر را از شصت تا صد در‌صد ويران كرد. بر اساس اطلاعاتي كه تيمِ ما بر اساس شمارش گورها به دست آورد بيش از سي هزار نفر بر اثر زلزله درگذشتند. بم و همه خانواده‌هايش نه تنها عزادار شدند كه درگير در شوك، تروماي روحي و غمي بي‌انتها شدند. كمك‌هاي مردمي، دولتي، خارجي همه براي نجات بم بسيج شد. اما اين همه چند سال بعد كلا به فراموشي سپرده شد. براي نهادهاي در ارتباط با بحران گويا همه‌چيزي با بحران آغاز مي‌شود و با پسايند بحران ادامه پيدا مي‌كند. شايد هم درست باشد، نهادي براي رصد كردن مناطق بحران‌زده و عوارض پس از بحران وجود ندارد. بحران را در لحظات وقوع بايد مديريت كرد اما سوال اساسي اين است كه نمي‌توان از بحران پيشگيري كرد؟ آيا خسارات جاني و مالي را نمي‌توان كاهش داد؟ آموزش كجاي اين مساله اساسي وجود دارد. پيش‌بيني زلزله غير‌ممكن، اما سوال اساسي ديگر رفتارهاي انسان‌ها و سازه‌ها است، اينها را هم نمي‌توان در بحران پيش‌بيني كرد؟ فاجعه و بحران در رفتارهاي انسان‌ها و سازه‌ها، الگوهاي قابل استخراجي دارد. الگوهايي كه به طور متناوب تكرار مي‌شوند و در طراحي شهرهاي‌مان اگر لحاظ شوند، صدمات و زيان‌هاي فاجعه را كاهش مي‌دهند. يكي از روش‌هايي كه در دو وجه كاركردي و بنيادي به كار مديريت و استخراج الگوهاي بحران مي‌آيد «باستان‌شناسي فاجعه» است. در سال 1382 كه زلزله بم روي داد، باستان‌شناسي فاجعه نوپا بود. اين گرايش پس از پژوهش گولد بر روي آوار برج‌هاي تجارت جهاني و تحقيق رابين تورنس بر روي آتش‌فشان پاپوآي گينه نو طرح شد. بعدِ فاجعه بم با گولد تماس گرفتيم. گفت تصميمت را بگير! باستان‌شناسي فاجعه در خاورميانه ضروري است... اما اگر شروع كني زندگي‌ات را تا ابد درگيرش كرده‌اي!!!. تصميم گرفتيم...
من و خانم پاپلي يزدي باستان‌شناس‌هاي جواني بوديم كه سي و پنج روز پس از زلزله بم با روش قوم باستان‌شناسي پژوهش‌مان را آغاز كرديم. بدون بودجه، بدون استاد راهنما، تنها به اميدِ آنكه رشته باستان‌شناسي بتواند از موزه در‌آيد و به كار مردمان ‌آيد. مردماني درد‌ديده!. مي‌دانستيم كه اين دانش ماست كه مي‌تواند مواد فرهنگي را ببيند همانها كه براي ديگران «زباله» بود و براي ما «ابژه». در بم حداقلِ اطلاعات پايه وجود نداشت. براي مثال تعداد جمعيت شهر بم پيش از زلزله چقدر بوده؟ هنوز كه هنوز است، دقيقا معلوم نيست. در واقع ما مجبور بوديم اطلاعات پيش از زلزله را بازسازي كنيم، تعداد جمعيت، مهاجران، روستاييان، وضعيت بازار و بر پايه آن پژوهش قوم باستان‌شناسانه را پيش ببريم. بين سال 1382 تا 1386 چهار فصل پژوهش انجام داديم. آمار مبسوطي از گورها تهيه كرديم. الگوهاي مهاجرت مردم را بازسازي كرديم. وضعيت تبادلات را، مواد فرهنگي و الگوهاي بناهاي مسكوني. در همه اين فصل‌ها به طور ميانگين بيست باستان‌شناس جوان‌تر از ما آموزش مي‌ديدند. بودجه چنداني نداشتيم. اما پايگاه پژوهشي ارگ بم، جاي خواب، خوراك و وسيله حمل و نقل ما را تامين مي‌كرد. عمران و تيمش تقريبا تمام شهرستان بم را مرتبا رصد مي‌كردند و الگوهاي پخش شدن فاجعه را مشاهده مي‌كردند. علاوه بر اين،  اتفاق مهم‌تري در شهر بم مي‌افتاد، ما محترم شمرده مي‌شديم. نه فقط توسط مردم كه در تمام آن سال‌هاي سخت ما را تحمل مي‌كردند بلكه توسط مديريتي كه خلاقيت‌هاي غريب و گاه ساختارشكنانه ما يا انتقادهاي باستان‌شناسان سنتي را تاب مي‌آورد. در سال 1386 ليلا پاپلي يزدي، دكترايش را با موضوعي در مورد زلزله بم دفاع كرد. در سال 1387، روشِ نوي باستان‌شناسي معاصر را امتحان كرديم. مريم دژم خوي و ليلا، شش خانه آوار شده بر اثر زلزله را حفاري كردند و بيست و پنج فردِ درگذشته و زندگي آنها پيش از زلزله و در لحظات فاجعه را بازسازي كردند. اين گام آخرِ ما در ميدان بود. در انتهاي سال 1387، پروژه بزرگ ارگ بم با تغيير مديريتي رو به رو شد. ما كه از پس اين سال‌ها «بمي» شده بوديم، در كانكس زيسته بوديم، به گرماي داغ تابستان و خرماپزان عادت كرده بوديم، ناگاه انگار بند ناف‌مان را از موطن جديدِ پژوهشي مان بريدند. اما نبايد متوقف مي‌شديم...
مجله‌هاي فارسي باستان‌شناسي ترجيح دادند پژوهشي چنين آوانگارد را منتشر نكنند. ستاد بحران ترجيح داد سراغي از ما نگيرد. اما جهان، «پروژه قوم باستان‌شناسي و باستان‌شناسي معاصر بم» را با آغوش باز پذيرفت. با مقاله‌ها و سخنراني‌ها، يكي از پس ديگري از اين قاره به آن قاره مي‌رفتيم. بم، به ما اين قدرت را مي‌داد كه از الگوهايي بگوييم كه مي‌توانست جلوي پخش شدن بحران‌هاي مشابه و صد چندان شدنش را بگيرد. توانستيم همين روش را در جغرافياي زلزله‌زده كشمير پاكستان با كمك دانشگاه پيشاور و هزاره اجرا كنيم و سال بعد با اعتبار همين پروژه و به كمك مديران پيشينش ليلا و مريم نعيمي روش مشابهي را روي ساختمان‌هاي تخريب شده در جنگ خليج فارس در كويت اجرا كردند. پروژه سرانجام در سال 2013 به عنوان تنها پروژه باستان‌شناسي ايراني در دايره‌المعارف جهاني باستان‌شناسي معرفي شد. معيارها، نوآوري در روش، انتشارات در مقياس جهاني و شركت زنان در مديريت پژوهش بود. ده سال پس از زلزله، بر اساس تقريبا پنج هزار پرسشنامه و سال‌ها مشاهده الگوها را مي‌شناختيم. مي‌دانستيم كه تزيينات معماري بيش از تخريب كشته مي‌گيرد، مي‌دانستيم الگوهاي جنسيتي در نشانگان گورها به آني در هفته‌هاي اول پس از فاجعه به هم مي‌ريزد، مي‌دانستيم كه بيش از هشتاد درصد بازماندگان در ماه اول ترجيح مي‌دهند به روستاهاي زادگاه‌شان برگردند، مي‌دانستيم نخستين ماده فرهنگي جست‌وجو شده پس از بدن‌هاي عزيزان، آلبوم‌هاي عكس است، مي‌دانستيم بازار و تعاملات تغيير كاركرد و تغيير مسير مي‌دهند. مي‌دانستيم...

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون