شب مارسل پروست با سخنراني داريوش شايگان و محمود دولتآبادي
پيكرتراشي زمان
محسن آزموده
داريوش شايگان فيلسوف ايراني در سالهاي اخير تلاش خود را معطوف به ادبيات كرده و پس از انتشار كتاب پنج اقليم حضور كه به 5 ستون مسلم ادبيات كهن ايراني يعني فردوسي و خيام و مولوي و سعدي و حافظ اختصاص دارد، كتاب جنون هشياري را درباره انديشه و هنر شارل بودلر (1867-1821) شاعر و نويسنده فرانسوي نوشت. اين فرانسهشناس برجسته ايراني كه تاكنون جوايز و نشانهاي افتخار فراواني از فرانسويان گرفته به تازگي نيز كتاب فانوس جادويي زمان را درباره رمان در جستوجوي زمان از دست رفته، نوشته مارسل پروست (1922-1871) نوشته است كه آن را نشر فرهنگ معاصر منتشر كرده است؛ رماني كه در كنار آثار بزرگاني چون تولستوي و بالزاك و داستايوفسكي بر تارك ادبيات جديد جهاني ميدرخشد. به اين مناسبت شبهاي بخارا عصر روز دوشنبه 10 دي ماه در خانه انديشمندان علوم انساني به مارسل پروست اختصاص داشت و در آن محمود دولت آبادي، كامران فاني، حامد فولادوند، محمد منصور هاشمي و داريوش شايگان سخنراني كردند. در ادامه گزارشي از سخنان دولتآبادي و شايگان را ميخوانيد و در بخشهاي ديگر صفحه مختصري از سخنان ساير سخنرانان.
دهباشي :خالق حماسه مدرن
در ابتداي جلسه علي دهباشي، مدير نشريه بخارا به پيشينه آشنايي ايرانيان با مارسل پروست اشاره كرد و گفت: 27 سال ميگذرد از سال 1369 كه چاپ اول جلد اول كتاب در جستوجوي زمان از دست رفته با ترجمه زندهياد توسط نشر مركز منتشر شد و سرانجام دوره كامل آن نخست در 8 جلد و سپس در 7 جلد در سال 1378 منتشر شد و تا به امروز 11 بار به چاپ رسيده است. بسياري از خوانندگان در همان مجلدات نخست متوقف شدهاند يا اگر اين رمان عظيم را به پايان رساندهاند، برايشان پرسشها و ابهامات متعددي پديد آمده است و از پيچيدگي اين رمان سخن ميگفتند و در جستوجوي كتاب يا كتابهايي بودند كه پرده از راز و رمز اين رمان بردارد. پيش از اين بيش از 1000 مقاله و كتاب به زبانهاي غيرفارسي درباره اين رمان منتشر شده است، اما در زبان فارسي به ندرت به كتاب جانداري در اين باب بر ميخوريم. دهباشي در ادامه به كتاب فانوس جادويي زمان نوشته داريوش شايگان پرداخت و گفت: يكي از اهداف دكتر شايگان در نگارش اين كتاب تشريح و تفسير تاملات پيچيده مارسل پروست در رمان در جستوجويزمان از دست رفته است. ايشان مارسل پروست را خالق حماسه مدرن خواندهاند و نوشتهاند رمان جستوجو سير و سلوك انسان مدرن است. اين سير و سلوك در دنيايي به وقوع ميپيوندد كه هنجارهاي متافيزيكي آن به كلي به هم ريخته است. شرايطي كه ازل و ابد جابهجا شده و انسان سرگشته در آن حقيقت مطلق را ميجويد. مسير كاوش انسان پروستي اما جاده عرفان سنتي نيست و در اين جا هنر جانشين عرفان ميشود. مقصد رمان پروست وصول به بيزماني مطلق است و اين مقصود به يمن تامل در جوهره هنر حاصل ميشود.
دولت آبادي : جامعه نامه
محمود دولت آبادي در ابتدا به سه كتاب مهم در پايان قرن نوزدهم و ابتداي قرن بيستم كه در اروپا منتشر شد، اشاره كرد و گفت: در زبان انگليسي اوليس نوشته جيمز جويس، در زبان آلماني مرد بيخاصيت نوشته روبرت موزيل و در زبان فرانسه در جستوجوي زمان از دسترفته مارسل پروست. اين هر سه به نحوي «خودزينامه»و «جامعهنامه» و «تاريخنامه» و مصداق سخن توماس مان هستند كه گفت آثار بزرگ وقتي پديد ميآيند كه دوره واقعي زندگي تاريخي آنها رو به زوال ميگذارد. تا به حال نديدم كه در زبان فارسي كسي به اين مثلث ادبياتي اروپايي در اين برهه زماني توجه كرده و به اين پرداخته باشد كه چرا اين سه نويسنده باعث پديد آمدن چنين آثاري ميشوند كه درباره يكي از آنها صادق هدايت ميگويد: ادبيات تا پروست، ادبيات تا جويس و ادبيات بعد از جويس. دولت آبادي در ادامه تاكيد كرد: اي كاش كتاب دكتر شايگان زماني منتشر شده بود كه من طرف خانه سوان (جلد اول در جستوجوي زمان از دسترفته) را ميخواندم، زيرا اين كتاب كمك به شناخت پيچيدگيهاي رمان پروست ميكند. وي در ادامه بخشهايي از كتاب شايگان را خواند و سپس با تاكيد بر توجه شايگان به ارتباط پروست با متفكران عصر خودش مثل فرويد گفت: مدعي نيستم كه بتوانم فهمي بر ارزيابي و تبيين آنچه در كتاب فانوس جادويي زمان جناب دكتر شايگان گشوده شده چيزي بيفزايم، خاصه آنكه شخصا فقط مجلد نخست اين كتاب را خواندهام و آن ساليان مرا تشويق نكرد به خواندن و ادامه آن. اما از برك كتاب فانوس جادويي شايد بتوانم روي دو نكته درنگ كنم، به ياري تجربههاي شخصيام. اجازه ميخواهم بگويم مفهوم عميق اين عبارت «كتابها فرزندان انزوا و سكوتند» را عميقا درك ميكنم. چهارده سال انزواي پروست فراهم آوردن مصالح كار پيش از آغاز، نوشتن گرتهبرداري و تقليد از گذشتگان و معاصرين، يادداشتها و آزمودنهاي خود، در زيستن و كار نوشتن، آرايههاي پيش از شروع و نظم و سامان دادن به تكههاي بسا مجرد، كاري بسيار فرساينده است و به راستي ميتوان فهميد و پذيرفت كه بر پايان كار، بر پايان عمر آقاي پروست بگويد: اثرم مانند فرزندم شده است و مادر محتضرش عمرش را صرف نگهداري فرزندش ميكند. شايد باقيمانده عمرش را.
نويسندگان نور جهانند
نويسنده كليدر گفت: پايان سير و سلوكي كه به گواهي اين كتاب هدفش نويسنده شدن بوده است يا به عبارتي ديگر دست يافتن به حقيقت هنر از ديد مارسل پروست، انساني كه با وجود بيماريها و دشواريهايش توفيق يافته است به تعبير كارلايل برسد كه نوشته بود، نويسندگان نور جهانند. با امتياز خاصي كه ميتوان پذيرفت در پروست كه او موفق شده بود گذشته را در اثرش بيدار و زنده و اكنوني كند. نكاتي كه غالبا ديده و خوانده ميشود، يكي مفهوم زمان است كه زمان پروستي ناميده ميشود و ديگر زنده شدن خاطرات است كه دكتر شايگان اصطلاح زيبايي رستاخيز خاطرات ناميده است. درباره مفهوم زمان كه از اصطلاح زمان مسطح ياد شده، لابد در مقابل زمان واجد ابعاد نظرم اين است كه در طبيعتي كه هر كدام جزيي از آن هستيم، زمان واقع همين ورق خوردن شب و روز تقويمي است. پس چطور است كه دريافته شده پروست از زمان واقع فراتر رفته است؟ پاسخ مرا به اين معما اگر بپذيريد يا نه، چنين است كه تجربه زمان واجد بعد يا حتي احساس بيزماني از جانب نويسنده، در روند بسي رنجبار خلاقيت ممكن ميشود. رنج نه در معناي اندوه، بلكه همچون كار بيامان و پيوسته خلاقيت. وي گفت: وقتي انساني كه پروست است خود را در كارش حبس ميكند، باور ميكنم كه او 14 سال عمر خود را نه فقط در زمانهاي متفاوت سپري كرده باشد كه در مكانهاي متفاوت و ناشناخته هم ميتواند سيري داشته باشد. آنجا كه مينويسد: «آن سه درخت را ميشناختم و نميشناختم». ذهن، قابليتهاي غريبي دارد. حد فاصل 27 تا 30 سالگي دو بار شخصا به مكانهايي وارد شدهام كه به نظرم رسيد در آن مكانها هرگز نبودهام، در حالي كه اين مكانها بودند و من تصور ميكردم اين مكان با من آشناست. پروست در جايي ياد ميكند كه گذشته به صورت چيزي جادويي به نظرش آمده كه از گذشتههاي دور نشان دارد و نميگويد كه پيشتر ديده بوده است. شخصا در تجربه هايم بعد از رهايي از كاري سنگين از خود پرسيدم اين همه اجزا و چيزها و نشانهها و آدمها و روابط نيازموده كه نميشناختهام از كجا پديد آمدهاند و چندي دچار چنين پرسشي بودهام تا به اين نتيجه رسيدهام كه ژن ميتواند داراي حافظه باشد و آنچه پديد آمده، پديداري محتواي ژن، محفوظات ژني است كه ميتواند سفري در قرون داشته باشد. به اين ترتيب من زمان واجد بعد پروستي را اين گونه ميفهمم.
رستاخيز خاطرات
دولت آبادي سپس به رستاخيز خاطرات پرداخت و گفت: اگر گذشته و فهم آن ضروري باشد كه به گمان من ضروري است، پس اين عبارت دقيق منسوب به كارلايل آموختني است كه روح زمان گذشته به تمامي در كتابها نهفته است و چنان كه پيداست آقاي مارسل پروست توفيق يافته است، با كندوكاو در گذشته خود و جامعه متناسب با خود، روح آن را در كتابي بزرگ فراهم بياورد. به گواهي همين كتاب مارسل پروست بسيار آموخته است پيش از رسيدن به آغاز جستوجو. هم از آثار و انديشهها و روشهاي ديگران و هم از مشاهدات و تجربيات و زندگيهاي ممكني كه داشته است. اما در كتاب جستوجو يك دوگانگي وجود دارد و نيازي هم ديده نشده كه پنهان بماند. يك وجه خاطره نويسي و يك جنبه داستاني. وقتي كتاب طرف خانه سوان را ميخواندم از خود پرسيدم آيا نميشد بيتكيه بر يادداشتهايي كه نياز به تنظيم و سامان بخشي كتاب را الزامي ميكند، رمان به صورت تداعي نوشته نميشد. نميشد، چون چشم غره آن يادداشتها چه ميشدند.
وي در پايان گفت: نكته ديگر كه همچون كليدي براي گشودن قفل جستوجو از آن ياد ميشود، طعم و حس و عطر آن شيريني و چاي است كه با آن رستاخيز كلمات آغاز ميشود. كلمات و تداعيها كه فقط نميخواهند گذشته را احيا كنند، بلكه ندانسته-دانسته ميخواهد كاشف وجودي پروست باشد.اي بسا در مقابله با زمان كه پروست به خورندگي آن واقف است، يك راه بيشتر ندارد و آن غرق شدن در زمان است و به نحوي فراموشي در كاري كه بدان همت كرده است و اين يكي از جنبههاي آگاهانه نوشتن است. اراده به جدال با مانعي كه بايد از سر راه برداشته شود، يعني بر آمدن شارستاني در اكنون با مصالح و معماري سالها. در اينبارآوري و برآوري، چرا آن چاي و كلوچه اهميت يافته است. مگر كلمات و يادداشتها پيشتر وجود نداشتند؟ مگر پروست نويسنده، پيش از آن مارسل پروست نبوده است؟ قطعا چرا. اما در آن كلاف در هم انباشته در ذهن و بر صفحات كاغذ هنوز وعده وصل نرسيده بوده است. در گمان من نكته ظريف اين است: آغازي براي رستاخيز خيزابهاي ذهن و تخيل، در يك لحظه رخ نشان ميدهد، در يك تصوير، يك ياد و يك جمله. همان جمله، همان عبارت نخستين: و جهان، به راستي كه جهان آغاز ميشود. اتفاق، آري، اتفاق مهم و در عين حال مهيب و نيز وجدآور آغاز ميشود. ما به آن ميگوييم اشراق و به تدريج غرق شدن. همان كه به درستي در همين كتاب از قول والتر بنيامين نقل شده است «استغراق عارفانه» و اين عميقا درست است و در چنان استغراقي كجا ميتوان به زمان متوالي فكر كرد، چه رسد به در قيد آن ماندن. پيشتر كلمات در دسترس پروست بودند و بودهاند. ولي كلمه آغاز نشده بوده است. رستاخيز آن لحظه است كه كلمه آغاز ميشود و اثر ادبي از آن نقطهاي آغاز ميشود كه نخستين تصوير با نخستين كلمه آغاز ميشود و چون آفتاب خود دليل آفتاب است، چنين كتابي درست در همان لحظه بايد آغاز ميشده و نه ديرتر و نه زودتر و درست در پايان عمر تقويمي مارسل پروست به پايان ميرسيده است. اثري كه به امر واقع ميگويد: اين همان نيست، اما از آن هست. يعني من توي واقع نيستم، ولي من از توي واقع بر آمدهام. مساله اين است. شايد من نتوانم چنان كه كارلايل آورده است بگويم نويسندگان نور جهانند. اما ميتوانم بگويم هر اثر مهم ادبي مثل جستوجو، چراغي در جهان است.
شايگان: عيانسازي رمان
داريوش شايگان بحث خود را با اشاره به سخنان و نقدهاي ساير سخنرانان آغاز كرد و گفت: در سالهاي 1950 كه در ژنو دانشجو بودم، دانشگاه ادبيات ژنو به حضور استادان بزرگي در ادبيات مشهور بود، بهطوري كه آن را «اكول دو ژنو» (مكتب ژنو) ميخواندند. به همين خاطر شخصا بهرغم علاقهام به فلسفه و حكمت شرق دور و سانسكريت و... در كلاس اين استادان حاضر ميشدم، زيرا رمان خيلي مهم است. هوسرل در كتاب بحران علوم اروپايي و پديدارشناسي استعلايي، نوشته كه فلسفه جديد هم عيان ساز است و هم نهان ساز. عيان ساز است زيرا براي اولينبار مساله رياضي را با گاليله و دكارت مطرح ميكند، اما نهان ساز است زيرا بخش بزرگي از هستي يعني دنياي زندگي (Lebenswelt) را به كلي از گردونه خارج ميكند. جالب است كه رمان اين امانت را به عهده ميگيرد. يعني بخشي كه علم پس ميزند را رمان آشكار ميسازد. از سروانتس، خالق دن كيشوت در قرن 16 تا پروست نويسنده جستوجو در قرن 20 شاهد اين امر هستيم. يعني رمان تمام آن بخشي را كه علم دفع كرده بود، به عهده ميگيرد و لايه به لايه آن را ميشكافد و عيان ميسازد. وي گفت: متاسفانه در ايران رمان را زياد جدي نميگيرند. در حالي كه در طول اين 5 قرن تمام اتفاقات مهم در رمان بازتاب يافته است. رمان زماني شروع ميشود كه ناميرايان گريخته باشند و قهرمان داستان نداند كجاست. چنان كه لوكاچ در كتابش نوشته، اگر حماسه مربوط به دوران كودكي انسان است كه در آن همه ميدانند از كجا ميآيند و به كجا بر ميگردند، در تراژدي با مرگ مواجه هستيم و در رمان با بلوغ انسان.
استمرار متحرك
شايگان در ادامه به نگاه منحصر به فرد پروست در قبال سيلان زمان و تغييرات پياپي انسان و شخصيت انسان در گذر زمان پرداخت و گفت: پروست اين مبحث را روانشناسي در فضا در برابر روانشناسي مسطح ميخواند، يعني نوعي از روانشناسي كه در آن حلقه من و زمان و مكان دايم در حركت هستند. البته اصل اين تعبير از برگسن آمده كه مفهوم استمرار متحرك يا سيال را مطرح ميكند. پروست اگرچه با برگسن اختلاف نظر دارد، اما اين مفهوم را قبول دارد. وي سپس به شباهت مفهوم استمرار متحرك با آيين بودا اشاره كرد و گفت: بودا تنها راه طريقتي است كه در آن هستي نيست، يعني نه امر مقدس دارد، نه وجود. تنها چيزي كه در آن هست، سامسارا به معناي جريان زندگي است، لحظات پي در پياي كه مدام تكرار ميشود. مثال پروست از آن شمع است كه به نظر ثابت است اما هر لحظه در حال زنده شدن و مردن است، بنابراين جوهري سيال دارد، مثل آتشگردان. البته تفاوت پروست و بودا در اين است كه پروست در جستوجوي جوهر است، اما بودا به جوهر اعتقاد ندارد بلكه فقط به اين ميپردازد كه چگونه ميتوان جريان پي در پي هستي را منقطع كرد. موتور محركه به باور تريشنا يا تشنگي و خواستن است و اگر آن را قطع كنيم، وارد نيروانا شدهايم. نيروانا خلأ عظيم است. اما پروست در جستوجوي جوهر است. شايگان گفت: اين جوهر در صفحات نخست رمان در قاب خواب بنيادين ظاهر ميشود. دلوز به خوبي اشاره كرده اين خواب بنيادين را با تعبير complication ميتوان فهميد كه از ريشه complico لاتيني به معناي درهم پيچيدن ميآيد. مثل قرقرهاي كه در هم پيچيده شده و نه زمان دارد و نه مكان. به همين خاطر است كه به محض بيداري از خواب ميپرسيم من كي هستم؟ آن موقعي است كه قرقره باز ميشود. اين ريسمان تا آخر رمان ادامه مييابد و از مقاطع و خانههاي مختلف ميگذرد. نقش سه گانه در آن مهم است. سه مرشد دارد كه يكي نويسنده و دومي هنرمند نقاش و سومي موسيقي دان است، سه بار عاشق ميشود. بيداري از اين خوابي كه جوهر ادبيت يا بيزماني را در خود نهفته دارد، سرآغاز جريان زمان است. زمان موقعي شروع ميشود كه جهاني خلق ميشود. اسطوره همزماني پديد ميآيد كه دنيا خلق ميشود. اين بيداري از خواب موقعي است كه پروست وارد زمان ميشود. وي گفت: جالب است كه شش هفتم كتاب درباره اندوه و يأس است. نويسنده دايم شكست ميخورد و فكر ميكند استعداد ندارد و نويسنده نخواهد شد. گاهي جرقههايي از زمان بازيافته به صورت تذكارها ميآيند، اما اين تذكارها فقط سايه ابديت هستند نه خود آن يا داستان سه درخت و... پايان رمان به تعبير نويسندهاي، يك آپوكاليپس يا آخرالزمان است و همه چيز تغيير ميكند. تذكارها مسلسل وار حمله ميكنند گويي هشداري هستند براي اتفاقي كه در حال وقوع است. به يكباره در ضيافتها نقابهاي اين هنرمند زمان ميبيند كه عجب پيكرتراشي است و عجب صورتهايي ساخته است. چهرهها تغيير داده و براي شناخت آدمها بايد صورتكها را برداشت. اينجاست كه ميفهميم همين زماني كه تا حالا همراه او بوده، ميتواند خصمانه دشمن و مرگ باشد، اگر نجنبد. جالب است كه خود پروست همين الگو را برگزيد. 8-7 سال پاياني عمر خلوت گزيد و زندگي مرتاضانه كرد. سلست آلباره، خدمتكار و مونس وفادارش در كتاب «موسيو پروست» كه 40-30 سال بعد از مرگ پروست نوشته ميگويد او غذا نميخورد و روزي يك كراسان ميخورد. برادرش پزشك بود اما دارو هم نميخورد در حالي كه اگر گوش ميداد، قطعا بيشتر عمر ميكرد. او ميخواست هستياش را فداي كار كند. تمام هستياش را به پاي اثرش ريخت و رماني نوشت كه بزرگترين رمان قرن بيستم و از بزرگترين رمانهاي تمام قرون است. شايگان گفت: هيچ اثري به اندازه در جستوجوي زمان از دست رفته از عصاره هستي خالقش تغذيه نكرده است و موجب نابودي نشده است. ميتوان گفت رمان جستوجو قربانگاه پروست است كه در آن خالق خود را قرباني مخلوق ميكند و همين امر وجه اساطيري به اين رمان ميدهد. بيسبب نيست كه اين اثر از هر لحاظ استثنايي است و حتي براي برخي به نوعي مسلك و طريقت بدل شده و برخي به صورت روزانه پروست ميخوانند، مثل خانم عسكري. به همين خاطر مطالعه اثر او را براي نويسندگان جوان خطرناك دانستهاند و درباره عمق نفوذ وي هشدار دادهاند. سخنم را با اين جمله والتر بنيامين به پايان ميرسانم كه مترجم بخشي از رمان جستوجو به زبان آلماني بود كه خطاب به آدورنو فيلسوف مينويسد: «ديگر يك كلام بيش از آنچه براي كار ترجمهام ضرورت دارد، از پروست نخواهم خواند، از بيم آنكه سخت معتادش شوم و اين اعتياد سرچشمه خلاقيتم را بخشكاند».
شايگان: فلسفه و رمان
فلسفه جديد هم عيان ساز است و هم نهان ساز؛ عيان ساز است زيرا براي اولينبار مساله رياضي را با گاليله و دكارت مطرح ميكند، اما نهان ساز است زيرا بخش بزرگي از هستي يعني دنياي زندگي را به كلي از گردونه خارج ميكند. جالب است كه رمان اين امانت را به عهده ميگيرد. يعني بخشي كه علم پس ميزند را رمان آشكار ميسازد.
متاسفانه در ايران رمان را زياد جدي نميگيرند. در حالي كه در طول اين 5 قرن تمام اتفاقات مهم در رمان بازتاب يافته است. رمان زماني شروع ميشود كه ناميرايان گريخته باشند و قهرمان داستان نداند كجاست. چنان كه لوكاچ در كتابش نوشته، اگر حماسه مربوط به دوران كودكي انسان است كه در آن همه ميدانند از كجا ميآيند و به كجا بر ميگردند، در تراژدي با مرگ مواجه هستيم و در رمان با بلوغ انسان.
بودا تنها راه طريقتي است كه در آن هستي نيست. تنها چيزي كه در آن هست، سامسارا به معناي جريان زندگي است، لحظات پي در پياي كه مدام تكرار ميشود.