• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3995 -
  • ۱۳۹۶ يکشنبه ۱۷ دي

يادي از صوراسرافيل

از سردي دي فسرده ياد آر!

محسن آزموده

آنها سه تن بودند: ميرزا قاسم‌خان تبريزي، ميرزا علي اكبر خان قزويني و ميرزا جهانگير‌خان شيرازي. اولي سرمايه‌گذار بود، دومي نويسنده اصلي و سومي مدير روزنامه. نمي‌دانيم كه چگونه يكديگر را پيدا كردند، اما سرنوشت‌شان معلوم است: «اولي به كرسي وزارت بالا رفت، دومي عزلت نشين شد و سومي به خاك خونين افتاد.» صور اسرافيل، مشهورترين و راديكال‌ترين روزنامه دوران مشروطيت صغير را منتشر كردند. «اسرافيل يكي از فرشتگان پر ارج خداست و بنا به روايات ديني، در روز رستاخيز، در صور مي‌دمد تا مردگان را بيدار كند.» اين سه تن نيز همين آرمان را داشتند، مي‌خواستند جامعه به خواب رفته ايران را از پس قرن‌ها ركود و انجماد، بيدار كنند. بي‌دليل نبود كه در سرلوحه روزنامه، تصويري نمادين از اسرافيل نقش بسته بود كه در صور مي‌دمد و صلاي «حريت، مساوات و اخوت» سر مي‌دهد، تا به خواب‌شدگان وطن را بيدار كند. 10 ماه پس از انتشار فرمان مشروطيت در 14 جمادي‌الثاني 1323 نخستين شماره با سرلوحه‌اي رنگين منتشر شد. در سرمقاله هدف روزنامه را «تكميل مشروطيت»، «حمايت مجلس شوراي ملي» و «معاونت روستاييان و ضعفا و فقرا و مظلومين» مي‌خواند و در اين راستا به استبداد و ارتجاع مي‌تازد، از اصلاحات ارضي و تقسيم زمين ميان رعايا سخن مي‌راند و «دادخواهي مظلومين سراسر ايران را به گوش همگان  مي‌رساند.»
در 8 صفحه (گاهي نيز 10 يا 12 يا 16) صفحه به قيمت «چهار شاهي در طهران» و «5 شاهي در ساير بلاد» در دو دوره به چاپ مي‌رسد. قرار است هفتگي منتشر شود، اگرچه «بسيار اتفاق افتاد كه فاصله انتشار دو شماره بيش از يك هفته باشد.» عمده مطالب سياسي است، اگرچه در سرلوحه آمده است: «سياسي، تاريخي، اخلاقي». به سرعت مخاطبان گسترده‌اي مي‌يابد، شرايط زمانه، تند و تيزي مطالب و حضور نويسندگان سرشناس و خوش قلمي چون علي اكبر دهخدا را از علل و عوامل اقبال به آن خوانده‌اند. دهخدا در صوراسرافيل، با نام مستعار دخو، ستون چرند و پرند را مي‌نويسد: «محتواي مقالات چرند و پرند كه به شيوه‌اي استادانه تلفيقي از فرهنگ بومي با نگرش‌هاي پيشرو بود، مايه اصلي توجه مردم به روزنامه صوراسرافيل شد. نويسنده كه بهره‌اي وافر از ادب قديم داشت و در ادب عاميانه از لغت و ضرب‌المثل غوري تمام كرده بود، با ديدن كشورهاي غربي و دقت در نظام‌هاي حكومتي موجود نگرش‌هاي تازه و برداشت‌هاي واقع‌‌بينانه‌اي داشت و توانست تلفيقي درست از فرهنگ‌هاي زنده و پويا را در قالب مقالاتي ساده، صادقانه و هيجان‌انگيز بگنجاند.»
سلطنت استبدادي و نظام ملوك الطوايفي دو آماج اصلي صور‌اسرافيل بود. اگرچه در شرايط آن روزگار ناگزير بود كه در مبارزه با اين دو عنصر «به بندبازي توسل جويد و گاه به ميخ و گاه به نعل بزند» نماد استبداد ملوك‌الطوايفي، دربار محمد عليشاه است «كه مشتي عمله ستم از ايراني و روسي تشكيل دهنده آنند و روزنامه مي‌كوشد تا در حمله به اين دژ، حساب شاه را از بقيه جدا سازد و او را وادارد تا شايد به دنبال آن نرود، ولي خود مي‌داند و مي‌بيند كه اين شاه و آن كاخ، پيوندي جنيني با يكديگر دارند و ناگزير گاهي به هر دو يكجا مي‌تازد و زماني از يكي اعراض مي‌كند و به ديگري مي‌پردازد». به تعبير دقيق‌تر صور اسرافيل نماينده انديشه متجدد در مشروطه ايراني بود. يكي از پژوهشگران تاريخ در اين زمينه مي‌گويد: «در نشرياتي كه همزمان با صور اسرافيل منتشر مي‌شدند، همسنگ آن سراغ نداريم. جانمايه تجدد، فردانيت وخودمختاري فردي است از يكسو و خرد نقادانه از سوي ديگر. وقتي به نشريات مشروطه مي‌رسيم در مي‌يابيم كه تنها نشريه صور اسرافيل است كه درك بسيار درستي از جان مايه تجدد داشت.»
سرنوشت صوراسرافيل اما همچون بسياري از روزنامه‌ها در تاريخ مطبوعات ايران است و چه بسا بارها تلخ‌تر و دردناك‌تر. با كودتاي محمد عليشاه در 23 جمادي الاول 1326 و به توپ بستن مجلس، صوراسرافيل هم پس از 32 شماره يعني يك سال و يك ماه، خاموش مي‌شود و نويسندگان و گردانندگان آن يا مي‌گريزند يا گرفتار عمال استبداد صغير مي‌شوند. در اين ميان سرنوشت ميرزا جهانگيرخان شيرازي از ديگران جانگدازتر است. او كه از خانواده‌اي فقير در شيراز بر آمده بود و در دارالفنون درس خوانده بود، در جريان مشروطه با فرقه اجتماعيون عاميون ارتباط مي‌يابد و به سرعت از فعالان اين جريان مي‌شود. همزمان مديريت صوراسرافيل را به عهده مي‌گيرد. خودش در آن زياد نمي‌نويسد، اگرچه در همان مطالب اندك «شور ميهن دوستي، روحيه پيكارجويي، شناخت ارزش آزادي و دانش او نسبت به سازمان‌هاي جديد» موج مي‌زند. 4 جمادي الاول 1326 محمد عليشاه در نخستين گام كودتا به باغ‌شاه مي‌رود. يك هفته بعد 8 تن از رهبران آزادي را مي‌خواهد كه يكي از آنها ميرزا جهانگير‌خان است. بعد از يك تعقيب و گريز و درگيري، او را به همراه يارانش در پناهگاه دستگير مي‌كنند. كسروي در اين باره مي‌نويسد: «در جلوي سفارت يكدسته قزاقان ارمني و اروپايي ايستاده بودند، ميرزا جهانگير‌خان ايشان را ديده خواست گفتاري راند ولي همين كه آوا برداشت «ما آزاديخواهانيم» قزاقي از پشت سر شوشكه بر پشت سر او فرود آورد كه خون به تندي روان گرديد گفتار ناانجام ماند. چند روز بعد نيز بي‌محاكمه، «ايشان (ميرزا جهانگير خان و ملك المتكلمين) را به باغ بردند و پهلوي فواره نگاه داشتند. دو دژخيم طناب به گردن ايشان انداخته از دو سو كشيدند. خون از دهان ايشان آمد و اين زمان دژخيم سومي خنجر به دل‌هاي ايشان فرو‌كرد.»
منابع در دفتر روزنامه موجود است.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون