گزارشي از بازديد نمايشگاه منوچهر صفرزاده
شكلكهاي ساده در قاب شيشهاي
ساره بهروزي
يكي از علاقههاي من در گردشهاي فرهنگي و بازديد از مكانهاي تاريخي، موزه، گالريهاي هنري، جمعآوري عكس و كاتالوگ و مشخصات از مكانها و اثرهاست. گاهي پيشآمده كه بليت مكانهاي بازديد را نيز نگهداري كردهام. البته براي خودم دلايلي دارم. يكي از دلايلم اين است كه بتوانم در هجوم مشكلات و مرارتهاي بيپايان زندگي، به سراغ مجموعهام روم تا دوباره همان حال و هوا و حس خوب را تجربه كنم. از بازگويي دلايل ديگر، چون شخصياند خودداري ميكنم. در اين ميان گاهي ناخواسته و خواسته براي اين علاقه هزينههايي كردهام كه لذتبخش بودهاند. اين نكته بماند تا بهموقع دربارهاش توضيح دهم.
هرگاه وارد گالري ميشوم بر طبق عادت از مدير گالري يا هنرمند، هركدام كه زودتر ببينم پرسش ميكنم آيا اجازه عكاسي دارم يا خير؟ اينبار هم از آقاي جواني كه به هنگام ورود به بازديدكنندگان خوشامد ميگفت، پرسيدم؛ اما ايشان با لبخند و لحني مودبانه گفت: «متاسفانه خير، نميتوانيد از اثرها عكس بگيريد.»
در واقع دوست نداشتم به حافظه بسنده كنم؛ اما چارهاي نبود. در همين زمان نگاه ابتدايي من متمركز هنرمند پيشكسوت شد. آقاي «منوچهر صفرزاده» با موها و محاسن سپيدش در نيمكت مياني سالن پسربچهاي كه گويا نوه عزيزش بود را در آغوش گرفته بود. او در ضمن نوازش برايش سخن ميگفت. مانند همان طرحهاي نشسته روي ديوار ساده و صميمي. آنقدر كه پس از گذشت دقايقي و ديدن بخشي از تابلوها از آقاي صفرزاده تقاضا كردم باهم عكسي داشته باشيم. ايشان با همان سادگي و مهرباني گفت: «چطور؟ مگر من آدم مهم يا معروفي هستم؟» پاسخ دادم كه شما باارزش هستيد.
نمايشگاه تشكيلشده است از طراحيهاي صفرزاده يا همان «مش صفر» و تعدادي تابلوي نقاشي بارنگهاي جذاب. «مش صفر» امضاي هميشگي آقاي صفرزاده در كنار اثرهايش است.
طراحيها شكلكهايي ساده در قاب شيشهاي هستند كه براي مخاطب، احساس يكي بودن ايجاد ميكنند. نه در صورت و سيماي ظاهري، بلكه در نوع حركات و حالتهاي به وجود آمده از موقعيتهاي انساني. گويا زندگي سوژه طراحي است. طرحها از آدمهاي روزمره هستند. شكلكهايي كه در موقعيت با ما غريبه نيستند. براي مثال بارها و بارها در خيابان، صف اتوبوس، خريد شهري و ديگر مكانها شاهد بغل كردن بچهاي توسط مادرش بودهايم. حالا همين حس را در طراحي ميبينيم. به نظرم علاوه بر توانايي و ذهن پوياي هنرمند، همين سادگي روايت در طرحها با حالتهاي انساني هستند كه جذاب و ديدني شدهاند. نوشته كوتاهي در كنار بعضي از طرحها نيز، نشان ميدهد كه هر يك از آنها ميتوانند روايتي هم داشته باشند. سايهروشني در كار نيست، طراحيها، تشكيلشده از خطوط هستند؛ اما چنان قدرتي دارند كه دوست داشتم ساعتها خيره بمانم تا هر كدامشان را شناسايي كنم. شايد بتوانيم خودمان را در اين قابهاي شيشهاي بيشتر و بهتر بيابيم. جالب است بدانيم كه تمامي طراحيها روي ورقهاي سالنامه كشيده شدهاند. ورقهاي خطدار تقويم و تبليغات روي اين برگهها درواقع جزيي از كار اين هنرمند پيشكسوت است. آنچه ميدانم استفاده هميشگي صفرزاده از برگههاي تقويم است، اما اينبار احساس ديگري هم بر من غلبه كرد. احساسي زلال و يكدست، مانند رودي كه جريان دارد و اجازه ميدهد ما نظارهگرش باشيم، بدون نقابهاي ظاهري و فاصلههاي موجود انساني. جالبتوجه است كه همين طرحها روي تابلوي نقاشي هم چسبانده شده بودند. درمجموع طراحيها و نقاشيها كه شكلكگونهاند، همگي برخاسته از روايت و قصههاي انسانهايي مانند خود ما هستند.
و اما حكايت هزينه، در پايان و هنگام خروجم از گالري نظرم به كاتالوگ كارها جلب شد. اثرها باكيفيتي مطلوب در كاتالوگي به فروش ميرسيدند. اين هزينه براي شخص علاقهمندي چون من ارزشي بسيار دارد. راستش را بخواهيد مانند كسي هستم كه مجموعهاي نفيس را خريداري كرده و از خريدش همچنان شاد و ذوقزده است.
گالري هور تا روز 29 ديماه، ميزبان آثار منوچهر صفرزاده است.