• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4007 -
  • ۱۳۹۶ يکشنبه ۱ بهمن

درباره نمايشگاه آثار هونيا عباسي

انگاره زن در پرتره‌هاي زنان

شوكا حسيني

 

هونيا عباسي اگر چه عنوان «سايلنت» را بر نمايشگاه آثار خود گذاشته است، اما آنچه در نگاه اول به مخاطب منتقل مي‌كند، پرتره‌هايي از زنان است؛ زناني كه بارزترين ويژگي آنها در «نگريستن» و گفتمان نگاه، متمركز شده است.
در اين مجال به تعريف و تبيين چند مفهوم پرداخته مي‌شود تا از دريچه آن بتوان در اين آثار تدقيق كرد. «نگريستن» اساسا كنشي تخاطبي است يعني عملي است كه بين حداقل دو شخص اتفاق مي‌افتد كه به صورت رفت و برگشت بين آن دو عمل مي‌كند. در اين حركت هر كدام از طرفين دايما بين جايگاه «گيرنده» و «فرستنده» تغيير موقعيت مي‌دهند؛ ‌گيرنده يا نگاه‌كننده، هماني ا‌ست كه همزمان نگاه‌شونده نيز مي‌شود.
پرواضح است كه اين كنش فقط در ساحت هم‌سطح بودن اين دو، اتفاق مي‌افتد نه در ساحت تفاوت طبقاتي چراكه همزمان با عمل نگريستن، فرامتن‌هاي اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي در حال عمل كردن است. با فرض اينكه دو طرف در موقعيت نسبتا يكساني قرار داشته باشند، آنگاه مي‌توانيم به توازن عمل نگريستن بپردازيم؛ توازني كه در لايه‌هاي خود، سرانجام به گفت‌وگو مي‌انجامد. در اينجا بايد اشاره‌ا‌ي به مقوله «ارتباط» و تاثير نگاه كردن در آن كرد كه در نشانه‌شناسي گفت‌وگو، از آن با عنوان «زبان بدن» نام مي‌برند. فرامتن گفت‌وگوهاي رودررويي، استفاده از زبان بدن است كه «نگاه كردن» جزيي از اين زبان به حساب مي‌آيد كه همزمان با عمل زبان، در انتقال و عدم انتقال زبان و پيام، دخالت مي‌كند. در اين نمايشگاه، عمل نگريستن بين شش نفر يا گروه اتفاق مي‌افتد: 1- بين سوژه‌ و مخاطب سوژه در قاب كه ما نمي‌دانيم كيست. 2- بين نقاش و سوژه 3- سوژه و مردهاي پشت سرش 4- سوژه و مخاطب زن 5- سوژه و مخاطب مرد 6- سوژه و گفتمان‌هاي غالب.
 در گروه اول سوژه همان زني است كه پرتره‌اش نقاشي شده و با مخاطباني در عمل نگريستن قرار دارد كه مخاطب بيرون از نقاشي، نمي‌داند كه آنها كيستند اما از طرز نگاه و عمل دست‌هاي پرتره مي‌تواند متوجه شود كه با آنها در يك موقعيت هم‌سطح قرار نگرفته و نگاهش در حقيقت بازتاباننده نگاه سركوب شده است و به ديگر زبان بايد گفت كه عمل نگاه كردن در اينجا به سمت همراهي گفتمان «سكوت» پيش مي‌رود.
در گروه دوم كه بين سوژه و نقاش اتفاق مي‌افتد عمل نگريستن، به بازتوليد كليشه‌هاي رايج از انگاره‌هاي زن بودن انجاميده است چرا كه در اين آثار نقاش هيچ مداخله‌اي در فرودستي زن از نگاه رايج جامعه‌ به زن نمي‌كند. در اولين مورد از اين بازتوليد بايد به انتخاب «زن‌هايي» كه عباسي براي كشيدن پرتره‌شان دست يازيده، اشاره كرد.
 او تمامي پرتره‌هاي خود را بر مبناي «زن زيبا» يعني همان انتظار سنتي و كليشه‌اي كه گفتمان غالب مردسالار ترويج مي‌كند، برگزيده است. در نقاشي‌هاي او زنان با چهره‌هاي متوسط راه نمي‌يابند. او چهره‌هايي را انتخاب مي‌كند كه بتوانند الگويي براي زن‌هاي ديگر براي به دست آوردن مقبوليت، باشند. از اين رو، عباسي از منظر نقد فمينيستي به فربه كردن نگاه مردها به زن‌ها ياري مي‌رساند. به هر حال اين تمركز بر انگاره‌هاي زنانه كه از طريق ساخت‌هاي سرمايه‌داري بيشترين نفوذ را در زنان داشته، به طور بالقوه مخرب است چرا كه انگاره‌هاي ايده‌آلي را به وجود مي‌آورد كه غالبا مطابق با واقعيت نيستند؛ انگاره‌هايي كه درون ابزارهاي ايدئولوژيك نيرومند به وجود مي‌آيد كه اگر «خوش» قيافگي نداشته باشند كم‌ارزش هستند و اگر بسيار وابسته به اين انگاره و تصوير نيز باشند، باز كم‌ارزش هستند و به عنوان ظاهربين، بي‌مغز اما دلفريب و نادان‌هاي خودبين شناخته مي‌شوند. به عبارت ديگر، تصوير و انگاره يكي از جايگاه‌هايي است كه در آن مي‌توان قيد مضاعف زنانگي مناسب را در اين آثار به‌شدت ديد. در نظر ماري وولستون كرافت، شيوع عرضه‌هاي نادرست از زنان به عنوان نجيب، فرمانبردار، كنش‌پذير و زيبا، عرضه‌اي شريرانه است زيرا چنان ارايه‌هايي تاثيرات واقعي در ساختن زندگي‌هاي زنان واقعي دارند. در گروه سوم كه نگريستن، بين سوژه و مردهاي پشت سرش عمل مي‌كند، مي‌توان به دو مساله اشاره كرد؛ اول اينكه آيا عمل نگريستن در جهت گفت‌وگو با آنها صورت مي‌گيرد و اگرچه ظاهرا به آنها نگاه نمي‌كند آيا عملا در امتداد عمل گفت‌وگو با آنهاست و ديگر اينكه آيا عمل گفت‌وگو با آنها و شخص و موضوع ثالث ديگري در حال عمل است؟پاسخ به اين پرسش‌ها دشوار است چرا كه نشانه‌هايي در تابلو تعبيه نشده كه بتوان از طريق اين نشانه‌ها به تحليل بهتر وضعيت سوژه از اين منظر پرداخت.
در گروه چهارم نگريستن بين سوژه و مخاطب زن صورت مي‌گيرد كه يكي از عرصه‌هاي مهم در رويارويي با اين آثار است چراكه انگاره‌ها و تصويرها پيام‌هاي ساده‌اي نيستند كه بين پرده نقاشي يا متن و بيننده يا خواننده منتقل مي‌شوند بلكه پيام‌هايي چند ساحتي هستند كه در افرادي به گفت‌وگو و در افرادي نيز به انفعال و خيرگي مي‌انجامد. از آنجايي كه تجربه مردها و زن‌ها بسيار با هم متفاوت است، مخاطب را از اين منظر به دو گروه جنسي تقسيم كرده‌ايم. زن‌ها در تاريخ مردسالار و جنسيت‌زده به صورت انفعالي ظاهر شده‌اند. آنها به خاطر تسلط و سركوب گفتمان مردسالار جامعه فرادستي، انگاره‌هايي از خود را پرورش داده‌اند كه به آنها تجويز و تحميل شده است.
 لورا والوي در كتاب لذت «بصري و سينماي روايي» مي‌نويسد در جهاني كه بر اساس عدم تعادل جنسي سازمان يافته است، لذت در نگريستن بين كنشگر / نرينه و كنش‌پذير / مادينه به دو نيم شده است. حكم خيره نگريستن مردانه، ذهنيت و نيروي مخيله‌اش را بر شكل زنانه به طور معمول باز مي‌تاباند. زنان همواره در نقش خودنماي سنتي نگريسته شده‌اند و با ظهورشان رمزي براي تماس شهواني و ديداري نيرومند شده‌اند؛ چنان كه مي‌توان گفت آنان بر «نگريسته‌شدگي» دلالت دارند. از منظر تاريخي، زن پرتره تحريف‌شده‌اي از خود را در حافظه خود داشته است كه از گفتمان مردانه آب مي‌خورده و تبعيت از اين انگاره و بازتوليد اين پرتره به اقتدار و تسلط گفتمان مردانه انجاميده است. اگر زن‌ها بتوانند از فراموشي «انگاره» خود خلاص شوند، مي‌توانند به چهره واقعي خويش نزديك شوند. با كمي اغراق مي‌توان گفت كه زن‌ها دچار اختلال تاريخي ادراك‌پريشي چهره‌اي هستند يعني به دليل تسلط و تجويزي كه گفته شد، آنها نمي‌توانند به راحتي چهره خود و زن‌هاي ديگر را به ياد آورند. آنها ياد گرفته‌اند نشانه‌هايي از چهره‌هاي زن‌ها را به ياد آورند كه با علامت «داشتن» يا «نداشتن» در جهت تامين گفتمان مردانه باشد. از سويي، همين تجربه‌هاي تاريخي خطاي پارالكسي را نيز به وجود آورده يعني آنچه زن‌ها در واقعيت هستند با آنچه در ذهن خود از خود متصور مي‌شوند، تفاوت دارد. اين خطاي پارالكسي به مرور موجب عدم انطباق امر واقعي با امر خيالي مي‌شود و انگاره‌ها و به تبع آن پرتره‌هاي زن‌ها از خود را، مخدوش مي‌كند. از ديگر سو، طريقه‌اي كه زن نگاه مي‌كند ممكن است به معناي توصيفي از سيماي خودش باشد يا توصيفي از عمل نگاه كردنش به ديگران؛ اين دو نوع نگاه كردن حتي ممكن است به‌ وسيله يكديگر اصلاح شوند. در واقع، تصاويري كه كسي به آنها نگاه مي‌كند، همزمان هم مي‌توانند دعوتي به سوي يا اخطاري در برابر طريقه خاصي از نگاه كردن باشند و هم مجالي براي نگاهي متفاوت، نقد يا رد كردن آن در ترويج و گسترش از طريقه ديگري از
نگاه كردن.
گروه چهارم سوژه و مخاطب مرد را تشكيل مي‌دهد كه عباسي در اين مورد دست و دلبازي به خرج داده و پرتره‌ها را در جهت خواست و ميل مردانه انتخاب كرده است و «زيبايي» آشكار سوژه‌ها به مردها مجال خيره شدن را مي‌دهد.  
و اما وضعيت آخر كه شامل گروه سوژه و گفتمان‌هاي غالب مي‌شود. در اين بخش بايد به تاثير گفتمان‌هاي غالب و طبيعي‌سازي‌شده اشاره كرد كه چگونه سوژه، نقاش، مخاطب زن و مرد را محاط كرده و به شكلي طبيعي در حال عمل است. گفتمان مردسالار، در بستر گفتمان فرهنگي، تاريخي، مذهبي، عرفي به تحريف واقعي چهره ‌زنان و خودانگاره‌هاي‌شان دست مي‌زند و اين عمل طوري انجام مي‌شود كه تا زماني كه اين گروه‌ها از آن بيرون نيايند نمي‌توانند آن را مشاهده و مطالعه كنند. البته نبايد اين طور پنداشت كه تنها قرباني‌هاي اين گفتمان‌هاي غالب زن‌ها هستند بلكه مردها نيز به واسطه تحميلي كه در طول تاريخ اين گفتمان‌ها، در برخوردشان با زن انجام داده‌اند مورد ستم قرار گرفته‌اند چراكه در وضعيتي كه كنش‌ها آزادانه و بدون تجويز ديگري‌هاي بزرگ صورت نگيرد، تفاوت چنداني بين گروه مورد ستم قرار گرفته و ستم‌كننده نخواهد بود چون در نهايت هر دو گروه قرباني قدرت گفتمان‌ها خواهند بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون