• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4008 -
  • ۱۳۹۶ دوشنبه ۲ بهمن

خانه ايران كجاست

سيدعلي ميرفتاح

زندگي آميخته‌اي است از اتفاقات تلخ و شيرين. گاهي خبرهاي خوب مي‌شنويم و كام‌مان شيرين مي‌شود، گاهي هم خبرهاي بد روي سرمان آوار مي‌شوند و كام‌مان را تلخ‌تر از زهر مي‌كنند. آتش‌سوزي پلاسكو يكي از همين حوادث ناگوار بود كه حسابي حال‌مان را گرفت و كام‌مان را تلخ كرد. اولش بعيد مي‌دانستيم زورمان به آتش نرسد. صبح كه خبرها و عكس‌ها آمد، ما كه تخصصي نداريم و چيز زيادي از آتش و قدرتش نمي‌دانيم، پيش خود گفتيم احتمالا مهار مي‌شود... اما نشد. زبانه‌هاي آتش با بخت نامساعد و ندانم‌كاري بعضي از سكنه و اهمال و بي‌مبالاتي بعضي مسوولان دست به دست هم دادند و پشت ساختمان را به خاك رساندند و صحنه‌هاي اسفباري را به نمايش گذاشتند. جلوي چشم‌مان و در معرض صدها دوربين، شانزده آتش‌نشان هم، در حين انجام وظيفه، به شهادت رسيدند و نه فقط خانواده‌هاي خود را، كه ملتي را داغدار كردند. حقيقي و مجازي، ملت از قهرمانان آتش‌نشان قدرداني كردند و بازماندگان حادثه را تنها نگذاشتند. كوچك و بزرگ، با عكس و نوشته و حضور در تشييع‌جنازه، با آتش‌نشان‌ها و مصيبت‌ديدگان همدردي كردند و يكي از زيباترين تصاوير رفاقت و مواسات و برادري را پديد آوردند. اصل حادثه بي‌شك تلخ بود اما حضور گسترده مردم نه تنها دل داغديدگان را آرام كرد بلكه مجالي فراهم آورد تا مردم همصدا و همدل شوند و يكديگر را غمخواري كنند. مقامات بلندپايه نيز پاي كار آمدند و دل به دل ملت دادند و قدري از سنگيني اندوه را كاستند. از اين اتفاقات همه جاي دنيا مي‌افتد، اينجا هم. در كشورهاي پيشرفته‌تر از ما هم گاهي زور تكنولوژي و عقل و امكانات مدرن به آتش نمي‌رسدو از پسش برنمي‌آيد. در كشورهاي ديگر هم گاهي آسمانخراش‌ها مي‌سوزند، قطارها به هم مي‌زنند و كشتي‌ها غرق مي‌شوند. چندماه قبل از حادثه ناگوار سانچي، وسط اقيانوس آرام ناو امريكايي با يك كشتي تصادف كرد و تعدادي از خدمه ناو كشته و مفقودالاثر شدند. خبرش را درتلويزيون‌، با لحني آلوده به طعنه و تسخر خواندند كه به نظرم كار خوبي نكردند. منظورم اين است كه در همه‌جاي دنيا زلزله و تصادف و آتش‌سوزي هست و اين‌طور نيست كه در دايره قسمت به ما تلخي داده باشند، به آنها شيريني. گاهي كه در روزنامه‌ها و شبكه‌هاي مجازي چرخ مي‌زنم چيزي كه به‌شدت به چشمم مي‌آيد همين است كه اكثر رفقا در تبيين درد و رنج كلي‌گويي مي‌كنند و چنين مي‌نمايند كه در دايره قسمت، ما علاوه و عليحده رنج مي‌بريم و بقيه دنيا وضع و حال بهتري دارند. زبان ما مانوس با شعر و خيال و استعاره است و خواسته و ناخواسته مبالغه در آن حضوري پررنگ دارد... يك‌سال از حادثه پلاسكو مي‌گذرد. نزديك به سالگرد پلاسكو، سانچي هم گرفتار حادثه شد و همين تقارن، ذهن و زبان خيلي از رفقا را به كار انداخت تا از تقدير محتوم درد و رنج سخن بگويند و از زمين و زمان شكايت كنند كه چرا مصيبت و حادثه، دست از سرمان برنمي‌دارند و ما را به حال خود نمي‌گذارند. اينكه مي‌گويم شعر و اغراق به قلم و زبان ما راه يافته‌اند بي‌ربط نمي‌گويم. انوري شاعر بدبختي نبود. در زندگي‌اش هم نقاط روشن داشت، هم تاريك. هم خوش گذرانده بود و هم بد. اما طفلي در يك برهه بد مي‌آورد و فرزندش را از دست مي‌دهد. غم فرزند البته كه جانكاه است، اما او تنها پسرمرده تاريخ نيست. خيلي‌هاي ديگرهم بندگان خدا چنين غمي را تجربه كرده‌اند. منتهي او شاعرانه مي‌نويسد «هر بلايي كز آسمان‌ آيد، گرچه بر ديگري قضا باشد/ به زمين نارسيده مي‌پرسد خانه انوري كجاست؟» شبيه به همين تعبير را دوستان ما در روزنامه‌ها و شبكه‌هاي مجازي درباره غم و غصه‌هاي فردي و اجتماعي مي‌نويسند و مي‌گويند «خانه ايران كجاست؟» نمي‌خواهم بگويم ناشكريم. نه. اما به نظرم قدري درباره غم و غصه‌هاي‌مان مبالغه مي‌كنيم و از حادثه‌هاي تلخ حكم كلي صادر مي‌كنيم و با آنها به مثابه تقدير محتوم برخورد مي‌كنيم. در سالگرد پلاسكو روزنامه‌ها را ورق زدم و تيترهاي مطالب را خواندم: داغي كه سرد نشد، از عرش به فرش افتاديم، با پلاسكو فروريختيم، آواري كه بر سر ما ريخت... اين تيترها عموما از دل برآمده‌اند و صداقت نويسنده‌ها را بازمي‌گويند، اما آيا واقعا پلاسكو چنين قابليتي را دارد كه نماد غم و اندوه ما باشد؟ اينكه براي مردم دل بسوزانيم موجه است اما آيا براي آهن و سيمان هم بايد دل بسوزانيم؟ آن هم آهن و سيماني كه مطلقا نماد هويتي ما نيستند. يكي نوشته بود پلاسكو هويت ما بود. چرا؟ امريكايي‌ها درباره برج‌هاي دوقلو چنين مبالغه‌اي نكردند كه ما درباره پلاسكو مي‌كنيم... مي‌دانيد چه مي‌گويم؟ عرضم اين است كه گاهي خوب است شاعرانگي‌مان را كنترل كنيم و حكم صادر نكنيم كه هرساله بهار با عزاي دل ما مي‌آيد؛ نمي‌آيد. نيامده، نمي‌آيد و نخواهد آمد. بناي عالم طوري است كه غم و خوشي درهمند و همانطوري كه يك سال بهار با عزاي دل مي‌آيد سال بعدش با شادماني مي‌آيد. اگر جاي سونامي‌زدگان بوديم چه مي‌گفتيم؟ يا اگرجاي توفان‌زدگان... مي‌دانيد گردبادهاي امريكا سالي چند نفر را آواره مي‌كنند و زار و زندگي‌شان را به سرزمين عجايب مي‌فرستند؟ مي‌دانيد وقتي روي سگ اقيانوس بالا مي‌آيد چه بلايي سر نشستگان بر ساحل امن مي‌آورد؟ اشتباه نكنيد. نمي‌گويم وضع ما از بقيه بهتر است بلكه مي‌گويم باور كنيد وضع‌مان از بقيه بدتر نيست. البته در اهمال، در ندانم‌كاري، در بي‌مبالاتي، در بي‌خيالي و تنبلي و فرصت‌سوزي حايز رتبه‌ايم اما در بلا و قضا نه.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون