• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4018 -
  • ۱۳۹۶ شنبه ۱۴ بهمن

هشتاد سنگ قبر

غلامرضا طريقي

شايد باور نكنيد اما بخش مهمي از شعرهاي من رباعي و تك‌بيتي و دوبيتي‌هايي است كه قرار است روي سنگ منتشر شود. شعرهايي پر از سوز و گداز كه خواندنش بعضي وقت‌ها دل خودم را هم كباب مي‌كند. حتي بعضي وقت‌ها موقع نوشتن هم خودم گريه مي‌كردم.
به گمانم شما هم اگر جاي من بوديد موقع نوشتن اين شعرها گريه مي‌كرديد. فرض كنيد در نوجواني و در اوج احساساتي بودن مادربزرگ‌تان شما را صدا مي‌كند. اول چندبار قربان صدقه تان مي‌رود و بعد مي‌گويد: پسرم تو كه شاعري براي سنگ قبر من يك شعر بنويس.  اگر نپذيريد مادربزرگ‌تان را دلخور كرده‌ايد و اگر بپذيريد خودتان را. من هيچ‌وقت نتوانسته‌ام در زندگي «نه» بگويم. به همين دليل تقريبا هميشه پذيرفته‌ام كه شعر سنگ قبر اقوام و همسايه‌ها را به سفارش خودشان و در زمان حيات‌شان بنويسم. اگر درست يادم مانده باشد تا به حال حدود هشتاد سنگ قبر نوشته‌ام كه فقط ده- دوازده تا از آنها تاكنون منتشر شده است و بقيه هم در نوبت انتشار روي سنگ است.  راستش اوايل وقتي كسي بلافاصله بعد از اينكه مي‌شنيد من شاعرم سفارش نوشتن شعر سنگ قبر مي‌داد عصباني مي‌شدم. به رويم نمي‌آوردم اما در دلم از اينكه اين همه تصور و توقع ديگران از شعر نازل است ناراحت مي‌شدم. اما كم كم عصبانيتم در چنين مواقعي كمتر شد. مصيبت اصلي وقتي بود كه صاحب سنگ قبر از عزيزان و نزديكانم بود. مثلا وقتي سنگ قبر مادربزرگم را مي‌نوشتم داشتم مثل ابر بهار گريه مي‌كردم. گريه مي‌كردم از تصور روزي كه قرار است او نباشد و شعر مي‌گفتم برايش. وقتي هم كه براي همسايه يا فاميل دوري شعر مي‌نوشتم چنين حس و حالي داشتم اما تا اين حد اذيت نمي‌شدم.  گفتم كه اوايل خيلي دلخور مي‌شدم از شنيدن چنين سفارش‌هايي اما به مرور ميزان دلخوري‌ام كمتر شد. چون ته دلم مي‌گفتم اين طفلكي‌ها تصور درست و دقيقي از شعر ندارند. تا بوده شعرهايي كه شنيده‌اند همان‌هايي بوده كه در مجلس ترحيم و روي سنگ قبر شنيده و خوانده‌اند.  چند سال بعد وقتي سفارش‌هاي بعدي از راه رسيد به كلي اطرافيانم را بخشيدم. تازه كمي شناخته شده بودم كه سروكله سفارش‌هاي مديران روابط عمومي و معاونان و استقبال‌كنندگان از مديران پيدا شد. با اين خواسته كه: آقا شما كه شاعري درباره فلان كس دوبيت شعر بگو تا برايش بنر درست كنيم و آن را روي بنر بنويسيم. يا مثلا در تبليغات انتخابات از آنها استفاده كنيم.  آخرينش همين چند روز قبل بود. شماره ناشناسي زنگ زد كه: فلان وزير دارد مي‌آيد به شهر ما. چند بيت شعر بنويسيد كه بدهيم دختر مديركل جلوي ايشان دكلمه كند. نتوانستم چيزي بگويم. گوشي را قطع كردم و چند دقيقه گريه كردم.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون