درباره عكسهاي جنگ شما و حضور موثرتان در اين زمينه خيلي مطالب نوشته شده و خيلي اظهارنظرهاي كارشناسانه هم داشتهايم اما نكته جالبي كه طي دوسال اخير در«حراجتهران» شاهدش هستيم، فروش عكسهاي جنگ شماست.
بله. براي خودم هم جالب است، خصوصا اينكه خريدار امسال، جواني دههشصتي است.
گالريدار است؟
خير؛ ظاهرا براي نصب در محل كارش خريده.
نكته جالب قضيه همين است. خود شما چه برداشتي از اين موضوع داريد؟
به عنوان يك عكاس كه تقريبا همه سالهاي جنگ را در جبههها بودهام، خوشحالكننده است. خود شما ميدانيد مبلغ فروش يك عكس، آنهم در حراجيتهران، مبلغي نيست كه مشكلي از من حل كند. خوشحالي من بابت اين موضوع است كه آنچه هميشه به عنوان دغدغه در وجود من بوده، حالا نتيجه داده و من خرسندم كه توانستهام سه نسل بعد از نسل جنگ را هم در جهان خودم سهيم كنم.
وقتي جنگ تمام شد شما كه با عكاسي اين حوزه اخت شده بوديد چه كرديد و چطور ادامه داديد؟
كارهاي مختلفي كردم. مدتي رفتم سراغ«پلسازي» و «كارهاي ساختماني» كه كمي سررشته داشتم و بعد هم به عنوان مدير فيلمبرداري كار كردم و تجربه همكاري با فيلمسازاني چون كمال تبريزي، حبيبكاوش، جوزاني، متوسلاني و محمدعلي نجفي دارم. مستند هم ساختهام. مدتي هم با شورجه كار كردم كه اصلا نميخواهم دربارهاش حرف بزنم چون اصلا همديگر را نفهميديم و هنوز هم نميفهميم!
استنباط من در بسياري از عكسهاي شما اين است كه به دنبال لحظههاي خاصي از جنگ بودهايد. يعني دركنار خشونتهاي جنگ مثلا عكسهايي هم از بازي فوتبال و خنده و شادي در پشت جبهه داريد.
درست است. زندگي درجنگ هم نوعي زندگياست ديگر. درست مثل زندگي درحالت عادي، هم به خواب نياز دارد و هم به بيداري و هم تلاش و هم استراحت. من بر خلاف عكاسان ديگر جنگ، كارمند هيچ آژانس خبري نبودم و نميخواستم سريع عكسي مخابره كنم و بساطم را جمع كنم بروم. فرق من با ديگران درجنگ اين بود كه آنها اسلحه داشتند و من دوربين. من درجنگ حضور داشتم و نفس ميكشيدم و خوشحالي يك آدم خسته كه حالا براي استراحت آمده بود خوشحالم ميكرد و فورا ثبتش ميكردم و ثبت اين لحظه برايم هيچ تفاوتي با عكسهايي كه حين عمليات ميگرفتم، نداشت.
درباره عكس «كربلايپنج» و چرايي جذابيتش براي مخاطب امروزي بگوييد. به نظر شما چرا همه اين عكس را دوست دارند؟ چرا عكسهاي جنگ هنوز خريدار دارد؟
اجازه ميخواهم همينجا از دكتر عليرضا سميعآذر و گروه همكارش تشكر كنم چون فروش يك عكس مربوط به دوران جنگ، بيش از هر مورد ديگر به انتخاب دقيق انتخابكنندگان بر ميگردد. من هزاران عكس جنگي دارم اما حال و هواي اين عكس به گونه ديگري است. منظورم اين است كه هم ترس وجود دارد و هم آرامش. هم ايستايي و هم پويايي. عكسي است كه گويي همين ديروز يا پريروز گرفتهام.
يعني نگاهشان فنياست؟
بله، هم فنياست و هم وسيع و عميق. انتخاب اثر هنري خودش نوعي دانش است و من دانش اين دوستان را قبول دارم.
پارسال هم همين خريدار عكس شما را خريد؟
خير، جوان ديگري بود. جالب است بدانيد من به سراغ ايشان رفتم و دليل خريدن عكس را پرسيدم. ايشان با تمام فاصلهاي كه ازجنگ داشت، معتقد بودكه خودش و خانوادهاش نياز دارند كه رنج بچههاي جنگ را با يك عكس حس كنند. شما ببينيد؛ اين آدم در ميان كارهاي بزرگي كه در حراج هست، مانند كارهاي آرامبخش كيارستمي يا بهمن جلالي و تيرافكن و بهشتي و... ميآيد و يك عكس جنگي ميخرد.
دليلش اين است كه شما نگاه صددرصد هنري به عكسها نداريد.
دقيقا، نگاه من به عكس، نگاه صرفا هنري نيست بلكه نوعي سند غير قابل انكار است. سندي كه هرگز نميتوان در هيچ دورهاي منكر وجودش شد. من درعكس به دنبال اين هستم كه ذات حقيقت را به تدريج نمايان كنم به طوري كه توانايي نفوذ در بيننده را داشته باشد. من با جنسي از صداقت پيش آمدهام كه آدمهايي از دوراني خاص يادم دادهاند. آدمهايي كه شرف تاريخ ما هستند. زماني كه كسي از نسلهاي بعد به عكسي از من توجه نشان ميدهد، حس ميكنم كه در توزيع منصفانه تاريخ كمفروشي نكردهام و اين تاريخ در پستوي خانه من زنداني نشده. من از روز دوم جنگ شاهد لحظه به لحظه بودهام. يادم ميآيد تنها ماشيني كه به طرف خرمشهر ميرفت ماشين من به همراه چندتن از دوستان ديگر بود، در حالي كه همه داشتند از اين شهر فرار ميكردند. من سعي كردهام راوي صادق جنگ باشم و دلم ميخواهد تك تك ايرانيها اين حس روايت را درك و دريافت كنند.
ازميان عكاسان مشهور جنگ چند نفر هستند كه سالها پس از مرگشان، هنوز هم به نامشان جايزه داده ميشود و بنيادهاي مختلفي با استفاده ازآثارشان راهاندازي ميشود. مثلا عكاسي مانند«رابرتكاپا» هرروز شناخته شدهتر از ديروز است. چرا اين سازوكار دركشورخودمان وجود ندارد و رويكرد عكاسي جنگ به اين زودي فراموش شد؟ مثلا شما گاهي بيلبوردهاي بزرگي از عكسهاي جنگ در سطح شهر ميبينيد اما نام عكاس در هيچكجا درج نشده. شما اين بيمهري را چگونه تاب ميآوريد؟
ببينيد من بيمهري زياد ديدهام اما زماني كه همه آنها را كنار هم ميگذارم به اين جمعبندي ميرسم كه همه رنجهاي من به اندازه يك ثانيه از رنج بچههاي جنگ هم نيست. همين عكسي كه مورد بحث ماست، فقط يك لحظه از موقعيت طلايي عمليات است كه هرگز با چند ثانيه بعد قابل مقايسه نيست و اتفاقاتي كه بعد از ثبت اين عكس افتاد هنوز اشك من را درميآورد. من تاب آوردهام چون از همان ابتدا، تاب آوردن را سرلوحه كار قرار دادهام. هم شكايت دارم و هم از خيلي چيزها دلچركينم اما هيچگاه حس نبودن نكردهام. من با خودم و كارم صادق بودهام و دلم ميخواهد اين رويه را ادامه بدهم.
خودشما هم ظاهرا علاقه خاصي به اين عكس داريد چون هزينه زيادي كردهايد كه حفظش كنيد و سالم نگهش داريد. ظاهرا اين حس را داشتهايد كه روزي قرار است كسي بخردش.
اين دقت البته فقط به خاطر فروش نبوده. من حتي در فروش يك عكس هم خودم را به درو ديوار نميزنم اما رضايت خريدار امروزي برايم همسنگ با رضايت همان آدمي است كه درجنگ ديدهام. به لحاظ روحي بين من و همان آدم درجنگ و خريدار امروزي، نوعي پل از جنس همدلي وجود دارد كه قطع شدن يكيشان ممكن است به تخريب كل مسيرهاي مرتبط بينجامد. خريدار كسي است كه هزينه كرده تا بخشي ازجهان و تجربه من را درگوشهاي ازخانه يا محل كارش نگهداري كند. پس او همانقدر برگردن من حق دارد كه من بر گردن او. جالب است بدانيد كه بخشي از تاريخ هنر را همين خريداران آثار هنري نجات دادهاند. تعارف ندارم بگويم آن لحظهاي كه عكسم از مونيتور مركزحراج تهران ديده شد و همه برايم دست زدند خوشحال شدم؛ اصلا فكر نميكردم نسل امروزي با همه مشكلات و دغدغههايش اصولا به مقولهاي مانند عكاسي جنگ توجهي داشته باشد. احترام و عزتي كه سه دهه از پايان جنگ نصيب من عكاس ميشود نشان ميدهد كه اين نسل و نسلهاي بعد هرچه كه ازبعضي سياستها دلگير باشند، نوع نگاهشان به جنگ ريشه در عواطف و صداقتي دارد كه از دل تكتك آثار بهجا مانده ازآن دوران بهشان منتقل شده. اين زيباترين لحظه زندگي من بود، بدون هيچ توجهي به مبلغش.
يكي از دلايل ديگرش هم شايد اين باشد كه شما درآن لحظه به قول خودتان به ثبت تاريخي مشغول بودهايد و نه صرفا عكاسي تكنيكي.
بله. البته من هيچگاه عكاس تكنيكي نبودهام. من عكاس محتوايي هستم و آنچه برايم اهميت دارد هم همين موضوع محتوا درعكس است. اصولا من مجال اين را نداشتم كه بنشينم و دوربينم را بكارم و نورپردازي كنم و صحنه مورد نظرم را عكاسي كنم. من اگر نميجنبيدم نابترين فرصت ثبت يك عكس تاريخي از دست ميرفت. من نام خودم را«ولگرد عكاسي جنگ» گذاشتهام چون حتي يك لحظه نميتوانستم جايي بند شوم و روزي 10 الي 15 كيلومتر راه ميرفتم. از سوي ديگر محدوديت نگاتيو درآن دوران را هم نبايد ناديده گرفت. من آنقدر امكانات نداشتم كه مثلا صد فريم عكس بگيرم و بعد با خيال راحت بهترينهايش را جدا كنم. براي من يك فريم يعني يك فريم و وظيفهاي كه احساس ميكردم اين بود كه نه فرصت را بسوزانم و نه امكانات اندكم را.
شما نمايشگاههاي گستردهاي در سطح جهان داشتهايد. نظر مردم ديگر كشورها درباره عكاسي جنگ ما چيست؟
نگاه آنها به جنگ، نگاهي احساسي نيست. جنگ يعني جنگ و آژانس مگنوم كه بسياري از عكاسان بزرگ جهان را درخدمت داشته، به هنر عكاسي در جنگ توجه ويژهاي داشته. آنجا هنر عكاسي است كه حرف اول را ميزند و شما احساساتت را بايد براي خودت نگه داري. در پاسخ به شما بايد بگويم كه در كمال تعجب، ارتباط مخاطبان كشورهاي ديگر، واقعا ارتباطي خوب و قابل لمس است اما درون آدمهاي جنگ كه براي من مهم است در درجه آخر اولويت براي آنها قرار دارد. تجربههاي خوبي كه از برگزاري نمايشگاههاي مختلف در كشورهاي ديگر داشتهام، نشان ميدهد كه عكاسي جنگ ما با تمام محدوديتهايي كه داشته، بازهم از قافله جهاني عقب نمانده و هميشه توانسته ابراز وجود كند.
اشاره
سعيد صادقي در عالم عكاسي، خصوصا عكاسي جنگ، نياز به معرفي ندارد. صادقي عكاسياست كه بيش از چهاردهه در اين حرفه سابقه دارد و حاصل اين همه رنج، انتشار كتابهايي متنوع است. صادقي در اين گفتوگو، هم از غمها گفته و هم ازشاديها. هم از بيمهريهاي ديگران و هم ازمهربانيها. ديدارما با اين عكاس به مناسبت فروش يكي از عكسهاي جنگ در حراج هنري تهران انجام شد.