• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4020 -
  • ۱۳۹۶ دوشنبه ۱۶ بهمن

چهار دهه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در گفت‌وگو با علي رضا ملايي تواني

انقلابي در افق مدرنيته

مرتضي ويسي

 

 

ملايي تواني، پژوهشگر تاريخ معاصر ايران معتقد است تحولات منتهي به انقلاب اسلامي، سال و آرمان‌هاي آن را نمي‌توان در چارچوب يك مفهوم ليبرال دموكراسي سنجيد. كاري كه بسياري از مورخان سعي مي‌كنند با توجه به تاريخ حال، اتفاقات آن زمان را مورد بازخواني قرار دهند.

ملايي تواني در بخشي از اين گفت‌وگو با اشاره به شيوه حكمراني پهلوي دوم مي‌گويد: شكي در اين نيست كه ما در دوران پهلوي با رژيمي مواجه بوديم به‌شدت سركوبگر و تحت حمايت قدرت‌هاي بزرگ، رژيمي كه تمام جريان‌هاي دموكراسي‌خواه را شديدا سركوب مي‌كرد. متن اين گفت‌وگو را مي‌توانيد در ادامه بخوانيد.

 

با توجه به اينكه هر انقلابي با يك آرماني شكل مي‌گيرد اساس شكل‌گيري آرمان‌هاي انقلاب اسلامي ايران را بايد در چه فضا و گفتماني جست‌وجو كنيم؟

اگر ما بخواهيم آرمان تحول‌خواهي در ايران را بازخواني كنيم بايد به نخستين جنبش سياسي اجتماعي به معناي مدرن آن در ايران يعني جنبش مشروطه بازگرديم. در واقع مشروطه بود كه چشمان ايرانيان را به دنياي جديد باز كرد. به همين جهت مي‌توان اين جنبش را در قالب انقلاب مشروطه فهميد. چرا كه به واقع يك انقلاب عميق در پهنه سياسي و اجتماعي ايران بود و كاملا در افق مدرنيته حركت مي‌كرد. وقتي كه كارنامه مشروطه‌خواهان را بازنگري مي‌كنيم متوجه مي‌شويم مشروطه‌خواهان فهم نسبتا روشني از شعارها و آرمان‌هاي مدرن داشتند. مسائلي مانند محدود و مشروط كردن قدرت، تفكيك قوا، ايجاد نهادهاي دموكراتيك، پارلمان مستقل، احزاب سياسي، آزادي بيان و خيلي موضوعات ديگر بودند كه در افق همين نگاه و آرمان‌هاي مدرن به واسطه جنبش مشروطه در ايران شكل گرفت. شعارها و آرمان‌هايي كه مختص به تمام ملت‌هاي تحت حاكميت ديكتاتوري بود. اين آرمان‌ها هرچند در ادامه دچار چالش‌ها و بحراني‌هايي مانند استبداد صغير و حاكميت رضاشاهي شدند اما بعد از شهريور 1320 مجددا در غياب دستگاه خشن و سركوبگر رضاشاهي به عرصه سياست بازگشتند و دوباره فرصت پيدا كردند تا آرمان‌هاي فروخفته مشروطه را مورد بازخواني قرار دهند. مهم‌ترين جرياني كه طي اين سال‌ها در عرصه سياست ظهور كرد جبهه ملي بود كه در تمام سطوح و شاخه‌هاي خود تاكيد بر احياء جنبش مشروطه داشت. دكتر مصدق نيز در حكومت خود تحت همين آرمان حركت مي‌كرد و زماني كه از او پرسيدند هدف شما از ملي شدن صنعت نفت چيست، گفت كه ملي شدن صنعت نفت بهانه‌اي است براي تحقق آرمان‌هاي مشروطه‌خواهي در ايران.

كودتاي 28 مرداد تاريخ ايران را وارد مسير جديدي كرد. اين كودتا حركتي براي بازگرداندن قدرتمندانه سلطنت خاندان پهلوي بود و مي‌خواست همان نقش و كاركرد رضاشاه را مجددا تكرار كند. وقتي كه به مجموعه تحولات بعد از كودتاي 28 مرداد تا انقلاب 57 نگاه مي‌كنيم در اين 25 سال شاهد يك تغيير گفتماني در سطح آرمان‌هاي سياسي هستيم. در واقع مي‌بينيم شعارها و آرمان‌هاي سياسي دستخوش نوعي دگرگوني شده‌اند و آرمان مشروطه‌خواهي به نوعي در محاق قرار مي‌گيرد. اينكه چرا جنبشي با عقبه يكصد سال در تاريخ ايران به فراموشي سپرده مي‌شود يكي از مهم‌ترين مسائل تاريخ معاصر ما است. در اين زمان جبهه ملي و تمام گروه‌هاي دموكراسي خواه كاملا به حاشيه رانده شدند و ديگر صداي مردم نبودند. مشخص بود كه تاريخ ايران وارد عصر جديدي شده است. اين مساله‌اي است كه كمتر كسي بدان توجه كرده است.

با توجه به اينكه شما بر گسست گفتماني در تاريخ ايران تاكيد مي‌كنيد اگر اين گسست را بپذيريم دقيقا چه گفتماني را بايد جايگزين آرمان مشروطه‌خواهي بدانيم؟

اسلام سياسي مهم‌ترين مفهوم يا گفتماني است كه بعد از كودتاي 28 مرداد شكل گرفت و اين اتفاقي نو نه‌تنها در ايران بلكه حتي در منطقه و شايد هم در دنيا بود. اينكه تمام احزاب و جريان‌هاي سكولار به حاشيه روند و جريان مذهبي يكه‌تاز عرصه سياست در يك كشور باشد. در واقع اسلام سياسي كه در اين دوران شكل گرفت تقريبا رويكردي متفاوت از آرمان‌هاي مشروطه را هدف گرفته بود.

البته از اين جهت كه انقلاب اسلامي هم درصدد نفي استبداد بود مي‌توان نوعي قرابت را بين آن با آرمان مشروطه مشاهده كرد. اينطور نيست؟

لزوما اينگونه نيست چرا كه بايد توجه داشت در انقلاب‌ها، پرداختن به مفهوم دموكراسي به معناي كاملا اخص آن كار مشكلي است. اين مساله مختص به انقلاب ما نيست بلكه در تمامي انقلاب‌هاي تاريخ جهان مي‌توان مشاهده كرد. براي فهم بيشتر اين موضوع بايد به روزهاي بعد از كودتاي 28 مرداد بازگرديم. نهضت مقاومت ملي از بازماندگان جبهه ملي، نخستين گروهي بود كه براي ادامه جنبش مشروطه‌خواهي بلافاصله بعد از كودتاي 28 مرداد وارد عرصه مبارزات سياسي شد. اما زماني كه عميق‌تر به اين جنبش نگاه مي‌كنيم به تدريج اين تغيير گفتماني را مشاهده مي‌كنيم. درميان اين بازماندگان نهضت مقاومت ملي شعارهاي مذهبي جبهه ملي بيشتر از جريان‌هاي سكولار و دموكراسي‌خواه مشاهده مي‌شود. چنانچه طي فعاليت‌ها و جلساتي كه باهم داشتند يك جريان مذهبي غير ايدئولوژيك اساس و قدرت جريان را به دست گرفت. اين را مي‌توان در كتاب «مرجعيت و روحانيت» كه پس از درگذشت آيت‌الله بروجردي منتشر مي‌شود كاملا مشاهده كنيم كه اين جريان شكل گرفته است و همينطور درباره جبهه ملي دوم كه جريان نهضت آزادي و ديگر جريان‌هاي مذهبي با به جبهه ملي دچار زاويه مي‌شوند و حتي مصدق كه از دور راهبري مي‌كرد هم موفق به ايجاد اتحاد در بين اين گروه‌ها نمي‌شود.

استدلال و دليل جبهه ملي براي اينكه جريان‌هاي مذهبي را در ميان خود نمي‌پذيرفت چه بود؟

جبهه ملي اعتقاد داشت ورود مذهب به عرصه مبارزات سياسي، نوعي انحراف از مشروطه‌خواهي محسوب مي‌شود و بر جنبه سكولاريسم مبارزات بيشتر تاكيد مي‌كردند در مقابل نيز جريان نهضت آزادي و نيروهاي مذهبي اعتقاد داشتند كه جبهه ملي قادر به جريان‌سازي نيست و اساسا به بن‌بست تئوريك برخورده است و با اين شيوه مبارزاتي نمي‌تواند رهبري مردم ايران را بر عهده بگيرد.

چرا در ادامه جريان‌هاي مذهبي مثل نهضت آزادي پيشي گرفتند و نفوذ بيشتري پيدا كردند؟

دو عامل بود كه باعث شد جريان‌هاي مذهبي پيشي بگيرند يكي ظهور آيت‌الله خميني (ره) كه در واكنش به جريان اصلاحات ارضي و انقلاب سفيد وارد صحنه شدند و يك چالش جدي براي حكومت ايجاد كردند. اين براي نخستين‌بار بود كه يك روحاني وارد منازعات جدي با حاكميت مي‌شود. جبهه ملي و ديگر گروه‌هاي سكولار رهبري به اين تراز ندارند. نكته دوم بحث اصلاحات ارضي است كه يك تغيير اجتماعي بزرگ را در پي دارد و به دنبال آن موج عظيمي از مهاجرت در ايران شكل مي‌گيرد به طبع آن نظام ارباب- رعيتي شكسته مي‌شود. اين موضوع به همراه اصلاحات عمده‌اي كه در حوزه آموزش، سبك زندگي، بهداشت، مسائل حقوقي و... صورت گرفته بود به طور كامل چهره و حيات اجتماعي ايران را دگرگون كرد. با همراه شكل‌گيري طبقه متوسط جديد در ايران يك طبقه حاشيه‌اي در اطراف شهرهاي ايران به وجود آمده بود كه بيش از هر چيز به مساله بحران هويت دامن زده بود. در اين شرايط جبهه ملي و جريان دموكراسي‌خواه قادر به پاسخگويي به اين مساله مهم نيست. اينجاست كه پاي مفهوم اسلام سياسي مدرن به ميدان آمده و پرچمدار پاسخگويي به سوالات نسل جديد مي‌شود. حسينيه ارشاد به عنوان يكي از نمادهاي اين جريان ماواي امني بود كه متفكراني مانند شريعتي مباحث خود را در آن طرح كنند و بخش وسيعي از جوانان ايران را با خود همراه كند. در فضايي كه چپ‌هاي ماركسيست با تمام قوا فعاليت مي‌كردند دكتر علي شريعتي با سخنراني‌هاي خود در حسينيه ارشاد چنان فضايي ايجاد كرد كه معادلات اپوزيسيون در ايران را طي يك دهه توانست به طور كامل تغيير دهد. اما نكته مهم اين است كه از انديشه شريعتي نمي‌توانست دموكراسي بيرون‌ آيد.

اما برخي معتقدند به دليل اينكه شريعتي متفكري مدرن و داراي نگاهي مترقي بوده است در نگاه او دموكراسي نيز به شكلي نهفته حضور داشته است و اساسا نمي‌توان شريعتي را متفكري ضد دموكراسي ناميد. به نظر شما اين طور نيست؟

اين بستگي دارد چگونه آثار شريعتي را بازخواني كنيم. چه بسا اگر دكتر شريعتي زنده مي‌ماند به همين سمت پيش مي‌رفت. اما آنچه او در آن فضاي محدود توليد كرد جهت‌گيري و برآيند كامل آن سمت يك ايدئولوژي سياسي - مذهبي قرار داشت. شما اگر به كتاب «امت و امامت» مراجعه كنيد كاملا اين نگاه را مشاهده خواهيد كرد.

اما «امت و امامت» را نمي‌توان يك نظريه مبتني به نگاه تاسيسي دانست كه به طور كامل در پي نسخه‌اي براي ايجاد يك حاكميت تاسيسي و نظام سياسي است.

اما من فكر مي‌كنم بر خلاف نظر شما تنها جايي كه در آثار شريعتي مي‌توان نگاه تاسيسي مشاهده كرد همين كتاب «امت و امامت» است. من قبول دارم كه در انديشه شريعتي شايد بتوان مفهوم دموكراسي را هم پيدا كرد اما اين در برابر كاري پروژه‌اي كه او در «امت و امامت» دنبال مي‌كرد خيلي ضعيف است. اما به هر حال فعلا در اين فضا دموكراسي‌خواهان ما فعال نيستند و توانايي اينكه نگاه نقادي به انديشه‌هاي شريعتي داشته باشند را ندارند. اين را هم اضافه كنم كه در شرايطي كه شريعتي يكه تاز ميدان بود جريان‌هاي دموكراسي‌خواه مانند جبهه ملي منفعل و نظاره‌گر بودند.

در اين نگاه كاركرد سركوبگرانه دولت ناديده گرفته مي‌شود و به حاشيه راندن و منفعل شدن اين جريانات به دست دولت بيان نمي‌شود. شما در اين باره چه نظري داريد؟

شكي در اين نيست كه ما در دوران پهلوي با رژيمي مواجه بوديم به‌شدت سركوب‌گر و تحت حمايت قدرت‌هاي بزرگ؛ رژيمي كه تمام جريان‌هاي دموكراسي‌خواه را شديدا سركوب مي‌كرد. همين رژيم تا زماني به شريعتي ميدان مي‌داد كه باعث دوري جوانان از انديشه‌هاي چپ مي‌شد وگرنه هر زمان كه از سوي او احساس خطر مي‌كرد بلافاصله دست به دستگيري شريعتي و اطرافيان او مي‌زد و مانع از شكل‌گيري بحث‌هاي آنها مي‌شد. فضاي سياسي و دولت نيرومند با ابزارهاي سركوب مدرن از يك سو و فعاليت جريان‌هاي سياسي اسلام نوانديش از سوي ديگر فضايي را فراهم كردند كه در آن آرمان دموكراسي‌خواهي ادبيات زيادي را توليد نكرد.

نقش امريكا و ساير قدرت‌هاي بزرگ را در اين ميان چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ آيا مي‌توان گفت بر خلاف شعارهايي كه امريكا مي‌داد هميشه عليه نيروهاي دموكراسي خواهي حركت مي‌كرد؟

اين كاملا موضوع درستي است كه امريكا به عنوان يك نيروي سوم در كنار انگليس و شوروي سعي داشت منافع خود را پيش ببرد و خيلي اوقات منافع در تضاد با نيروهاي دموكراسي‌خواه قرار داشت و به راحتي مانع فعاليت آنها مي‌شد. اين اتفاقي بود كه براي مصدق هم افتاد و اين مساله موضوع را براي مبارزان آن دوران روشن كرده بود. امريكا نمي‌توانست حامي‌اي براي ايجاد دموكراسي در ايران باشد. اين تجربه تلخ مداخله امريكا در ايران از يك سو و ادبيات نيرومند جريان چپ به عنوان گفتمان رقيب نظام سرمايه‌داري كه در ميان بخشي از طبقه متوسط جديد پايگاهي كسب كرده بود مجموعا باعث شد بدبيني به امريكا كامل شود و آرمان‌هاي مورد حمايت او هم يك شعار تو خالي و تهي قلمداد شود.

 

 

     زماني كه از مصدق پرسيدند هدف شما از ملي شدن صنعت نفت چيست، گفت كه ملي شدن صنعت نفت بهانه‌اي است براي تحقق آرمان‌هاي مشروطه‌خواهي در ايران.
   كودتاي 28 مرداد تاريخ ايران را وارد مسير جديدي كرد. اين كودتا حركتي براي بازگرداندن قدرتمندانه سلطنت خاندان پهلوي بود و مي‌خواست همان نقش و كاركرد رضاشاه را مجددا تكرار كند.
   اسلام سياسي مهم‌ترين مفهوم يا گفتماني است كه بعد از كودتاي 28 مرداد شكل گرفت و اين اتفاقي نو نه‌تنها در ايران بلكه حتي در منطقه و شايد هم در دنيا بود.
   جريان نهضت آزادي و نيروهاي مذهبي اعتقاد داشتند كه جبهه ملي قادر به جريان‌سازي نيست و اساسا به بن بست تئوريك برخورده است و با اين شيوه مبارزاتي نمي‌تواند رهبري مردم ايران را بر عهده بگيرد.
    حسينيه ارشاد ماواي امني بود كه متفكراني مانند شريعتي مباحث خود را در آن طرح كنند و بخش وسيعي از جوانان ايران را با خود همراه كند. در فضايي كه چپ‌هاي ماركسيست با تمام قوا فعاليت مي‌كردند دكتر علي شريعتي با سخنراني‌هاي خود در حسينيه ارشاد چنان فضايي ايجاد كرد كه معادلات اپوزيسيون در ايران را طي يك دهه توانست به طور كامل تغيير دهد. اما نكته مهم اين است كه از انديشه شريعتي نمي‌توانست دموكراسي بيرون‌ آيد.
   امريكا به عنوان يك نيروي سوم در كنار انگليس و شوروي سعي داشت منافع خود را پيش ببرد و خيلي اوقات منافع در تضاد با نيروهاي دموكراسي‌خواه قرار داشت و به راحتي مانع فعاليت آنها مي‌شد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون