بررسي آثار تكچهره صابر سليماني
در جستوجوي راههاي متفاوتي از بيان چهره
در پرترهسازي، همانند تئاتر، حدفاصل ميان شادينامه و غمنامه خط باريكي بيش نيست.
اهميت هنرمندي چون صابر سليماني در اين است كه ضمن تلاش دايمي خود در پرترهسازي، در جستوجوي راههاي متفاوتي از بيان تصويري نيز تلاش ميكند.
گاه با افزودن لبخندي ناپيدا نوعي شعر پنهاني را در پس صورتهاي سنگياش به جريان درميآورد. تمام اهميت اين پرترهها در آن چيزي است كه قبل از ديده شدن به احساس درميآيد؛ به بيان روشنتر، صابر سليماني، ميتواند هم تشويش را در تكچهرههايش توصيف كند و هم شادماني را به شرح درآورد.
مخاطرهجويي با عنصر «سطح»، «برجستگي» و از همه مهمتر با عنصر «بافت» آنها بر مساحت چهره آدمي، كاري است كه صابر سليماني در پرترههايش به آن دستزده است. در مشاهده اين آثار، بيننده در نوسان ميان نوعي سكون و حجم سنگواره از سويي و حركت مخاطرهجويانه كه بامهارت و با دستهاي ماهر سليماني درآمده است، از سوي ديگر؛ تجربه متفاوتي را در خيره شدن به تصوير چهره انسان دريافت ميكند.
چنانچه با ديدگاهي وسيعتر به پرترهسازي نگاه كنيم، بايد گفت تكچهرهسازي سنتي است كه سابقهاي طولاني در تاريخ هنر دارد. در بسياري از فرهنگها، از يونان و روم و هند و چين ميتوان ريشه تكچهرهسازي را مشاهده كرد. آنجا كه نقش چهره فرمانروايان خود را بر سكههايشان ضرب ميكردند؛ نقاشان پرترهساز، مجد قدرت و عظمت فتوحات فرمانروايان را بازنمايي ميكردند. چنين پرترههايي معمولا سفارشي بودند.
اما، نوعي ديگر از پرترهسازي هم وجود دارد كه به «پرترهسازي غيررسمي» مشهورند كه اغلب حاوي اطلاعاتي روانشناسانه از يك دوست يا خويشاوند يا خود هنرمند هستند.
پرترههايي كه مونه از همسر در حال مرگش كشيده، پرترههاي رامبرانت از خودش، آثار آلبرخت دورر، وان آيك، ونگوگ، سزان، پيكاسو، مارك شاگال، فريدا كاهلو، ... كه يا از چهره خود يا از اطرافيانشان كشيدهاند، نمونههايي از اين گونه غني پرترهسازي هستند.
اما، برخي تكچهرهسازان، آثاري تخيلي يا چهرههايي تغيير حالت يافته ساختهاند كه شباهت چنداني با چهره واقعي شخص موضوع پرتره ندارند. مثلا فرانسيس بيكن، طي مراحل پيچيده نقاشانهاي، چهره مدل را چنان تغيير ميداد كه به يك اثر هنري ممتاز و پرترهپردازي چشمگير ارتقا پيدا ميكرد. شايد چنين آثاري همان اندازه كه يك پرتره شخصي هستند، سيمايي از دوران خود را نيز منعكس ميسازند.
پرترهسازي يك هنر جهاني است، اكنون در دنياي هنر، سنتي ريشهدار در ژانر پرترهسازي در اغلب كشورها وجود دارد؛ سنتي كه متكي و مستند است به آثار بسياري از نقاشان بيشمار در هر جاي دنيا. صابر سليماني در ايران با جديت به اين هنر مشغول است.
اصلا اگر كسي بتواند يك پرترهساز ماهر باشد، در هيچ جا كارش لنگ نميماند. ميتواني با كشيدن چهره كسي، نان آن روزت را حاصل كني، شايد پس از تمام شدن پرتره، طرف تو را به شهر بعدي برساند. درواقع، پرترهسازان كوليان هنرمندياند كه چنانچه بتوانند انديشه نوگرايانه و توانايي هنرمندانهاي را در كار كنند، قادرند جملههاي كوتاه و موثري درباره اهميت اين هنر در ذهن مردم براي هميشه حك كنند و اين درست همان كار خلاقي است كه صابر سليماني با توانايي از پس آن برآمده است.
پرترهسازي فعاليتي خلاق است و هر بار كه هنرمندي با پرهيز از تكرار مكررات تجربه نويني از نمايش چهره آدمي عرضه ميكند، به اهميت اين هنر چيزي ميافزايد. صابر سليماني با آثار اخيرش، چنين كرده است.
نكته مهم درست اينجاست كه حجم سر، يكي از احساسيترين اشكال متقارن در طبيعت است؛ شايد به همين سبب است كه تماشاي يك چهره با شيوه و سياق صابر سليماني، اينهمه شگفتآور است.