خيره به واقعيت
هادي آذري
كاوه كاظمي را بايد در كنار چهرههايي چون آلفرد يعقوبزاده، رضا دقتي، عباس عطار، كاوه گلستان و بهمن جلالي در زمره نسلي از عكاسان خبري يا همان به اصطلاح فتوژورناليستهايي به حساب آورد كه در كوران رخدادهايي چون انقلاب و جنگ تحميلي، پخته و آبديده شدند. با اين حال برخلاف بسياري از فتوژورناليستها كه عكاسي خبريشان با پايان جنگ به اتمام رسيد، او از اين شكل از عكاسي دست نكشيد. به عنوان نمونه كاوه گلستان به ساخت فيلمهاي مستند و بهمن جلالي به عكاسي ابداعي روي آوردند. هرچند كاظمي و ديگراني چون او تا سالهاي ابتدايي دهه شصت كوشيدند تا به عكاسي خبري خود ادامه دهند اما برخي اختلاف نظرها در پوشش حوادث جنگ به نظر باعث شد تا آنها در نهايت جلاي وطن كنند. همين مساله باعث شد تا كاظمي همكاري خود با آژانسهاي عكس معتبري چون سيگما و مگنوم را گسترش دهد. او در همان سالها براي عكاسي از رويدادهاي مختلف راهي ايرلندشمالي، نيكاراگوئه و لبنان شد. با اين حال به نظر كاظمي در ايران همچنان به واسطه تصاويرش از همان سالهاي پرالتهاب پايان دهه پنجاه و دهه شصت شناخته ميشود. انتشار كتاب «انقلابيون» به خوبي بر اين مساله صحه ميگذارد.
كاوه كاظمي در بخشي از آثار خود از اين دو رخداد مهم تاريخ معاصر ايران، به نظر به مانند ديگر عكاسان مقهور عظمت اين رويدادهاست و عامليت چنداني از خود بروز نميدهد اما نگاهي دقيقتر به آثار كاوه كاظمي نشان ميدهد كه در برخي موارد توانسته از زير بار آن كليشههاي تصويري خود را خارج كند؛ آن جايي كه به سراغ حاشيهها ميرود. در واقع او جايي خود را از يك عكاس معمولي متمايز ميكند كه با به حداقل رساندن نگاه ايدئولوژيك به واقعيت، قادر ميشود تا سر دوربين خود را از متن به حاشيهها بچرخاند. خود كاظمي در جايي اينچنين ميگويد: «ما نميخواهيم با عكس دنيا را عوض كنيم، ميتوانيم در يك برهه يك چيز را منعكس كنيم.» عكس او از مردي كه در ميان شلوغيهاي انقلاب، از يك مغازه با شتاب بستهاي را خارج ميكند، يا رزمندهاي كه در كنار جسد بيجان همرزمش گريه سر داده است، به نظر يك نمونه از اين وضعيت است.
در واقع در شرايطي كه در آثار بسياري از عكاسان ايراني جنگ كوشيده ميشد تا بر رشادتها و پيروزيهاي نيروهاي ايراني تاكيد شود، او در اين عكس به نظر به يك وضعيت انساني خيره شده است.
يكي ديگر از ويژگيهاي آثار كاظمي كه بيشتر خود را در مجموعههاي متاخرتر همچون «زندگي روزمره» نمود ميبخشد، توجه به تصوير شدن يك تصوير است؛ خواه اين تصوير پوستري در دست يك انقلابي باشد يا خواه يك نقاشي ديواري بزرگ از چهره رهبران انقلاب اسلامي. با اين حال در مجموعههاي اخير كاظمي آنچه از دست رفته، رابطه عميق و ارگانيگ او با جامعه ايراني است. بخش قابل توجهي از تصاوير او را روحانيون، زنان چادري و تصاويري كليشهاي از ايران متجدد تشكيل ميدهد كه از پوسته و ظاهر جامعه ايران فراتر نميروند. شايد به همين خاطر باشد كه او را همچنان به شكلي نوستالژيك با همان تصاوير انقلاب و جنگ به ياد ميآوريم. برخي تصاوير او به خوبي و فارغ از جهتگيريهاي ايدئولوژيك، يك وضعيت انقلابي-انساني را براي هميشه در خود منجمد كردهاند.