راه سخت سياستگذار
حميد آذرمند
دورهاي كه از اواسط دهه پنجاه آغاز شد و تا اواسط دهه شصت ادامه يافت به لحاظ تغييرات جمعيتي، دهه خاصي بود. در اوايل اين دوره، تحت تاثير عواملي مانند افزايش درآمد سرانه و در نيمه دوم اين دوره تحت تاثير سياستهاي حمايتي و تشويقي، نرخ رشد جمعيت به ميزان قابلتوجهي افزايش يافت. اين پديده، منجر به شكلگيري يك موج جمعيتي در ساختار هرم جمعيتي كشور شد. در ابتدا، با رسيدن اين موج جمعيتي به سن تحصيل، كشور با كمبود ظرفيت آموزش ابتدايي و متوسطه و در مراحل بعد آموزش عالي مواجه شد. با رسيدن اين موج به سن اشتغال، جهشي در نرخ مشاركت اقتصادي ايجاد و بر جمعيت جوانان بيكار افزوده شد. مساله خاص ديگري كه اين گروه جمعيتي با آن مواجه شد، افزايش بيسابقه تقاضا براي ورود به دانشگاه و تحصيل در مقاطع تكميلي يا ادامه تحصيل مجدد در رشتههاي جديد بعد از فراغت از تحصيل بود كه يكي از علل توضيحدهنده اين پديده، به تعويق انداختن ورود به بازار كار از طريق طولانيتر كردن دوره تحصيلات تكميلي بود.
فشار اين موج جمعيتي بر نظام آموزشي كشور، منجر به افزايش كميت نظام آموزش عالي بدون توجه به كيفيت آن بود. اين مساله خود بر كارايي نيروي كار و موفقيت آنها در ميزان جذب در بازار كار موثر بوده است. در سالهاي بعد، با عبور اين موج جمعيتي از نظام آموزشي، كشور از يك سو با افت كيفيت آموزشي و از سوي ديگر با مازاد ظرفيت آموزشي مواجه شد.
اين گروه سني، حال جمعيتي حدودا بين سن ۳۰ تا ۴۰ سال را شامل ميشود كه بخش عمدهاي از آن جمعيت، داراي تحصيلات تكميلي و در جستوجوي كار است. اقتصاد كشور به سادگي توان ايجاد اشتغال براي اين موج جمعيت تحصيلكرده بيكار را ندارد. تداوم وضعيت بيكاري اين گروه جمعيتي يا اشتغال ناقص آنها، تبعات و عوارض اجتماعي خاصي خواهد داشت. حال در كنار انبوهي از مشكلات و چالشهاي پيش روي كشور، حل اين معضل نيز دغدغهاي براي سياستگذار است و تدابير خاص خود را طلب ميكند.
پژوهشگر اقتصادي