حسن دادشكر:
تربيت كودكان از ساخت پالايشگاه مهمتر است
عرصه كار فرهنگي براي كودكان از هنرمندان متخصص تهي شده است
ندا آلطيب
حسن دادشكر معتقد است كه شرايط ساخت اثر هنري در دهه شصت با وجود همه مشكلاتي كه بعد از وقوع جنگ ايجاد شده بود، با امروز قابل مقايسه نبود.
اين هنرمند كه در آن دوره در تئاتر و تلويزيون فعال بوده و در سالهايي هم مديريت مركز توليد تئاتر كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان را برعهده داشته است، با يادآوري وضعيت توليد آثار هنري در آن سالها به «اعتماد» ميگويد: «از طرح اين سوژه بسيار ممنونم. متاسفانه با وجود اينكه بسياري از مسوولان فعلي كشور آثاري را كه در آن دوره براي كودكان و نوجوانان در تلويزيون و تئاتر توليد شده، به ياد دارند، به نظرم شرايط ساخت توليد هنري در آن دوره با امروز قابل مقايسه نيست.»او يادآوري ميكند: «با اينكه آن زمان تازه از انقلاب گذشته بود و مملكت بلاتكليف بود و هنوز به ثبات نرسيده بود و با وجود جنگ و پيامدهاي آن، شرايط بسيار بهتر بود زيرا در آن سالها مردم و هنرمندان به نوعي حامي يكديگر بودند و مخاطب تشنه شنيدن حرفي بود كه آثار هنري مطرح ميكردند. در آن دوره براي مخاطبان به ويژه پدر و مادران روابط علت و معلولي مهم بود به همين دليل آثار هنري كه آن زمان براي كودكان و نوجوانان ساخته ميشد، هنوز هم شاخص هستند.»
دادشكر در توضيح بيشتر اين مطلب ميگويد: «در آن دوره هنرمندان آنچه را خود دوست ميداشتند و به آن اعتقاد داشتند، به راحتي با مخاطبان در ميان ميگذاشتند و جالب اينكه اصلا مميزيهاي آن دوره مانند امروز عجيب و غريب و غيرعادي نبود. از سوي ديگر كساني كه در شوراهاي بازبيني حضور داشتند خود بنيه ادبي داشتند، شاعر يا نويسنده بودند يا دستكم تحصيلات مرتبط داشتند و جالبتر اينكه آنان هم علاقهمند بودند اتفاقات خوبي در زمينه توليد اثر هنري براي كودكان و نوجوانان بيفتد. همين دغدغهها و دلسوزيها سبب شد جشنواره تئاتر عروسكي شكل بگيرد.»او در ادامه سالهاي طلايي كانون پرورش فكري را نيز يادآوري ميكند: «با وجود تغيير و تحولات كانون تغيير مديريت، ثابت نبودن ميزان بودجه و... آثار شاخصي در مركز تئاتر كانون اجرا شد. در آن زمان آثار دراماتيك بار فرهنگ و عقلاني داشتند و جنبههاي سرگرمكنندهشان هم خيلي منطقي و در خور بود نه اينكه سرگرمكنندگي بر كليت كار سوار شود. اتفاقي كه امروزه در تئاتر و تلويزيون ما رخ داده است.»دادشكر به موضوع ديگري هم اشاره ميكند: «شما ببينيد در آن دوره چه هنرمنداني در تئاتر و تلويزيون براي كودكان و نوجوانان كار ميكردند؛ مرضيه برومند، ايرج طهماسب، بهروز غريبپور، جواد ذوالفقاري، اردشير كشاورزي و... بنابراين وقتي اثري توليد ميشد، همه اعضاي آن گروه هنرمندان شاخصي بودند كه محتواي آثارشان كاملا آموزشي بود و براي مخاطب ايجاد انديشه ميكردند. آنان همه با جان و دل كار ميكردند و انگيزه بسيار بالايي داشتند و مخاطب هم تشنه آثار ايشان بود. هنرمندان ما با اعتقاد كامل و با احساس مسووليت به حرفه خود كار ميكردند. آنان مخاطب سهلالوصول نميخواستند بلكه ميخواستند مخاطب كودك و نوجوان خود را پرورش بدهند و فرهنگسازي كنند. هر كس هر كاري را قبول نميكرد و با هر چهره كمتجربهاي كار نميكرد. حساب و كتابي وجود داشت و هركسي حق ورود نداشت. ما مدام متنها را اصلاح ميكرديم و حتي در پروژههاي تلويزيوني هم كارشناسان سازمان پا به پاي هنرمندان حضور داشتند و اينگونه بود كه تلويزيون هم آثار بسيار درخشاني را توليد كرد. به هر روي در و تخته خوب جور ميشد. نتيجه اينكه تئاتر، هماني بود كه بايد باشد. تماشاگر در هواي برفي يا در موشكباران جلوي سالن تئاتر كانون در پارك لاله صف ميكشيد تا نمايش كودك ببيند چون اين نمايشها چيزي به او ميافزود. تئاترهاي آن دوره با عرض معذرت مانند برخي از آثار امروزي جنگولكبازي نبود. اين روزها بسياري از تئاترهاي كودك ما ملغمهاي از موسيقي و رنگ و دست و هورا هستند. متاسفانه درام در نمايشهاي كودك رخ نميدهد.»
دادشكر گريزي هم به شرايط ساخت اثر هنري در دوره كنوني ميزند: «متاسفانه در تمام اين سالها سياستهاي فرهنگي دولت نه روند مشخصي داشته و نه برنامهريزي درستي براي آن داشتهايم به همين دليل توليدكنندگان آثار هم سردرگم شدهاند و اين در حالي است كه سالانه فارغالتحصيلان هنري بسياري داريم كه هرگز نتوانستهايم به خوبي از حضور و انرژي آنان بهرهمند شويم. بايد به سياستگذاران فرهنگي كشور يادآوري كنيم كه آرشيو آثار هنري درخشان گذشته وجود دارد. كافي است كمي به خود زحمت بدهند و دستكم يكي دو تا از آن آثار را دوباره ببينند. قطعا متوجه تفاوتها خواهند شد.»
او كه دل پردردي از وضعيت فعلي آثار هنري كودكان و نوجوانان دارد، اضافه ميكند: «در دهه شصت توانمندترين هنرمندان براي كودكان و نوجوانان كار ميكردند اما متاسفانه آرامآرام عرصه كار كودك از بودجه، فرهنگ و تعهد تهي شد و بسياري از هنرمندان شاخص اين رشته از سينما سردر آوردند. سليقههاي شخصي كمكم به ميان آمد و نوعي جوانگرايي غيرمنطقي رخ داد. مسلما هيچ انسان سالم و عاقلي با جوانگرايي درست و بجا مشكلي ندارد اما مساله اين است كه نميتوان عرصه مهمي مانند فرهنگ آن هم مربوط به دوره سني كودك و نوجوان را به مديري بيتجربه سپرد يا چنين جوانان بيتجربهاي را عضو شوراهاي مهم تصميمگيري كرد. اينها به ما لطمه زد به ويژه اينكه بعد از مدتي هم بحث انگزني پيش آمد و آرامآرام تلويزيون ما از چهرههاي شاخص و باتجربه تهي شد.» اهميت سرمايهگذاري بر توليد آثار هنري براي مخاطب كودك و نوجوان، موضوعي ديگري است كه دادشكر بر آن تاكيد دارد: «در همه دنيا دولتها بيشترين سرمايهگذاري را براي تربيت نسل در حال رشد خود انجام ميدهند تا براي آينده كشورشان افرادي مدير و دانا و خوشفكر پرورش دهند و اينچنين است كه در كشورهاي پيشرفته آموزش و پرورش اهميتي بسيار دارد و معتقدند معلمان بايد انگيزه بسيار بالايي داشته باشند. ما هم در دهه شصت مانند همان معلمهاي با انگيزه كار ميكرديم و از جان و دل مايه ميگذاشتيم و مسائل مالي برايمان مهم نبود چون اعتقاد وجود داشت. اما اين روزها كدام كار شاخص را در تلويزيون ميبينيد؟ تا كي عمو پورنگ؟ بس است ديگر! در برنامههاي ديگر هم هيچ انديشهاي در كار نيست و مدام نصيحتگويي است. اگر اين همه اخلاقيات با سخنراني و خطبه و موعظه تاثيرگذار بود كه امروز وضعيت اقتصادي ما اين نبود. اين همه ناكاميهاي سياسي و اجتماعي نشاندهنده اين است كه نصيحتها تاثيرگذار نبوده است. متاسفانه دولت ما نتوانسته قيمت مرغ را كنترل كند و حال چگونه ميخواهد سرمايهگذاري فرهنگي انجام بدهد؟ سياستگذاري ما شده هر روز براي همان روز كار كردن كه نتيجهاش كاملا روشن است. بهتر است به گذشته خود نگاهي بيندازيم و براي آيندهمان برنامهريزي كنيم. فرهنگ در ساختار هر كشوري حرف اول را ميزند. تربيت كودكان مهمتر از ساخت پالايشگاه است چون نسلي كه درست تربيت شده باشد، حتما ميتواند پالايشگاه هم راهاندازي كند. وظيفه ما امر به معروف است. ديگراني هستند براي نهي از منكر.»