• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4048 -
  • ۱۳۹۶ دوشنبه ۲۱ اسفند

گفت‌وگو با آهنگساز سريال «پدرسالار» به بهانه انتشار نخستين آلبوم مستقل بعد از سه دهه

30 سال در خلوت فكر كرده‌ام

نيوشا مزيدآبادي

 

 

شايد بي‌انصافي باشد كه بهرام دهقانيار را تنها به واسطه قطعاتي كه براي نسل ما سرشار از بار نوستالژيك است، به خاطر آوريم. اما انگاري در روزگار سلبريتي‌پرور امروز كه نه فقط مختص ما است، مجبوريم اسامي‌ آشناتري را دستاويز كنيم تا اندكي مخاطب براي خواندن آنچه در ذهن و ضمير يك آهنگساز مي‌گذرد، ترغيب شود.

بهرام دهقانيار ساخت موسيقي مجموعه‌هايي مثل «خونه مادربزرگه»، «خانه سبز»، «همسران»، «باغ مظفر»، «پدر سالار»، «قصه‌هاي تا‌ ب تا» و... را در كارنامه كاري خود دارد؛ آثاري كه هر يك به تنهايي مي‌تواند دليلي بر لزوم انجام اين گفت‌وگو باشد. اين آهنگساز حالا پس از 30 سال فكر كردن، خواندن و تامل به گفته خودش به بيان شخصي‌اي رسيده كه مي‌تواند آلبوم مستقل منتشر كند.

«بشنو از نو» نخستين آلبومي است كه از دهقانيار منتشر شده و شامل قطعات بزرگان موسيقي ايران است با تنظيم تازه و نويي كه جاني دوباره به آنها بخشيده است. گفت‌وگوي پيش رو به اين بهانه، سيري است اجمالي بر سال‌هاي فعاليت‌ او و نيز جريان موسيقي حاكم بر موسيقي امروز ايران كه دستخوش مخاطب و نگاه بازاري شده است.

 

در خبري كه به بهانه انتشار آلبوم‌تان در رسانه‌ها آمده بود ديدم گفته بوديد كه بعد از 30 سال تازه به نقطه‌اي رسيده‌ايد كه مي‌توانيد آلبوم موسيقي منتشر كنيد. اين در صورتي است كه اولين اثر شما (خونه مادر بزرگه) در بيست و چند سالگي با استقبال زيادي روبه‌رو شد كه هنوز هم رد آن وجود دارد. دليل اين همه تعلل در انتشار يك اثر مستقل چيست؟

چون آن آثاري كه مطرح شد و مورد اقبال عمومي قرار گرفت، اكثرا كارهايي بود كه من براي تلويزيون ساخته بودم و اگر قرار بر انتشار بود چنان كه آثار ديگران را منتشر كردند بايد همان‌ها اقدام مي‌كردند. درباره ديگر آثارم نيز بايد بگويم من يك وسواس كاري ويژه دارم كه ترجيح داده‌ام تا قالب شخصي خودم را در آهنگسازي پيدا نكرده‌ام به انتشار آلبوم فكر نكنم. مضاف براينكه در اين دوران سفرهاي خارج از كشور، تدريس مداوم شاگردان و كارهايي از اين قبيل به من اجازه و فرصت انتشار آلبوم مستقل را نمي‌داد. اما در شرايط امروز به خصوص با اين شيوه‌اي كه مُد شده و هر كس، هر كار متوسط رو به ضعيفي را توليد و بلافاصله منتشر مي‌كند، من هم ترغيب شدم كه كار كنم. چون مطمئن هستم آثاري دارم كه مخاطبان خاص خودشان را دارند و مي‌توانند موفق باشند. در حال حاضر هم بعد از انتشار اين آلبوم طرح‌هايي دارم كه براي اجرايي شدن يك‌يك آنها نياز به تهيه‌كننده يا حامي مالي است تا بتوانم با آرامش كارم را انجام دهم. اين مهم است چون به من احساس امنيتي مي‌دهد كه مي‌توانم كارهايم را سريع‌تر به سرانجام برسانم. در غير اين صورت اگر بخواهم به صورت شخصي آثارم را توليد و منتشر كنم شايد سالانه بيشتر از يك يا دو اثر منتشر نشود.

اين نكته را هم بايد يادآوري كنم كسي كه 30 سال آلبوم منتشر نكرده اگر در طول سال 2 آلبوم منتشر كند، زياده كاري نكرده است. اما جوانان امروز موسيقي ايران پشت سر هم كار توليد مي‌كنند. به همين دليل هم كارهاي‌شان شبيه به هم است چون به خودشان اين فرصت را نمي‌دهند كه تغيير دروني داشته باشند تا با بهره‌گيري از آن ايده‌اي متفاوت خلق كنند. من در اين 30 سال روي ايده‌ها و تم‌هاي متفاوتي كار كردم كه رفته‌رفته آنها را منتشر خواهم كرد. من مسير هنري‌ام را به شيوه خودم طي كرده‌ام. اين همه الگوي رفتاري در موسيقي داريم و اين هم الگوي رفتاري من است؛ من 30 سال در غار تنهايي‌ام فكر كرده‌ام، مطالعه داشته‌ام و نوشته‌ام. طبيعي است كه حالا بخواهم در يك دوره چند ساله ايده‌هايم را منتشر كنم.

اما در شرايط امروز موسيقي ايران و با در نظر گرفتن مخاطبي كه مصرف‌گرا شده و به موسيقي يا هر هنر ديگري به شكل يك كالاي مصرفي نگاه مي‌كند به نظر مي‌رسد وارد بازار موسيقي شدن كار پر ريسكي باشد.

بدون شك. نيازهاي جوامع امروزي تحت تاثير رسانه، اينترنت و جهاني شدن، سليقه مردم را به سوي سطحي‌گرايي سوق داده است چون عنصر وقت (زمان) به عنوان عنصري مهم در روزگار امروز ما كمياب شده است. برخلاف قديم‌الايام كه مردم نهايتا چند صفحه موسيقي مي‌خريدند تا در يك دوره زماني طولاني آنها را گوش كنند، در دنياي امروز روزانه هزاران قطعه موسيقي دانلود يا آلبوم صوتي فروخته مي‌شود. در آن دوران موبايل، اينترنت و ماهواره‌اي در كار نبود كه تمام وقت شما را بگيرد، به يك صفحه ميخكوب‌تان كند و كاري كند كه از حداقل زمان مطالعه‌ براي يك انسان در طول روز بكاهيد. از طرفي همه‌چيز به شكل لعابدار، پردرخشش و در عين حال ساده‌اي ارايه مي‌شود‌ كه گوش شنونده از پيچيدگي‌ها خلاصي يابد و بتواند همه‌چيز را در لحظه مصرف كند. مضاف بر اين تعداد كساني كه در رشته موسيقي بايد سراغ مشاغل ديگري مي‌رفتند، به شكل فزاينده‌اي رو به افزايش است و توليدات هنري به توليدات خانگي در استوديو‌هاي خانگي تقليل يافته‌اند. من با اين شرايط مشكلي ندارم بلكه مساله‌ام كثرت كساني است كه به هر دليلي صبر ندارند تا هنرشان به پختگي لازم برسد و مي‌خواهند در همان ابتداي راه از خود آلبومي منتشر كنند. در چنين وضعيتي بايد تهيه‌كنندگان و حاميان اين افراد را هم مورد بررسي قرار داد.

امروزه تهيه‌كنندگان موسيقي ترجيح مي‌دهند روي كارهايي سرمايه‌گذاري كنند كه سريع‌تر فروخته مي‌شوند و به محض اينكه سودشان حاصل شد روي نفر (گزينه) بعدي هزينه مي‌كنند. اين روش نه فقط در كشور ما بلكه در تمام دنيا رواج يافته است اما در اين بين، ما موزيسين‌هاي مستقل، بيش از هر فرد ديگري ضربه مي‌خوريم چراكه در خارج از ايران هر چقدر هم يك موسيقيدان يا يك شركت توليد موسيقي كم ‌كار باشد باز هم چند صد هزار مخاطب دارد كه با فروش آلبوم مي‌تواند تمام هزينه‌هاي اوليه‌ شكل‌گيري كارش را تامين و از منافع آن روي آلبوم بعدي سرمايه‌گذاري كند. در صورتي كه در ايران اگر گروه‌ها و هنرمندان مستقل روي موسيقي‌اي كار كنند كه بار هنري‌اش زياد باشد و در مقايسه با كارهاي سطحي‌ به درك و تفسير بيشتري نياز داشته باشد، مخاطب چنداني نخواهند داشت. استفاده‌ من از صفت سطحي به معني تحقيرآميز آن نيست و به هيچ‌وجه قصد تخريب سبك خاصي از موسيقي را ندارم بلكه مي‌خواهم از روشي دفاع ‌كنم كه باور من است. من فكر مي‌كنم تعداد زيادي از موزيسين‌هايي كه براي موسيقي اين سرزمين زحمت كشيده‌اند و دانش و تجربه كاري مشخص دارند، مي‌توانند با استفاده از اندوخته‌هاي علمي‌شان آثاري منتشر كنند كه براي كشور اعتبار آفرين باشد. در جهان امروز كه مصرف‌گرايي فرهنگي تبديل به امري عادي شده، كساني كه آثار هنري سنگين‌تر -كه نياز به تفكر، دقت و تكرار در شنيدن دارند- توليد ‌كنند بيش از همه مورد كوتاهي و كم‌توجهي قرار مي‌گيرند. اين آثار اگر از طرف ارگان‌هاي دلسوز فرهنگ و هنر حمايت نشوند، در تيراژ بسيار كمي توليد مي‌شوند كه واقعا تاسف‌بار است و غفلت مسوولان ما را مي‌رساند.

فكر مي‌كنيد در مواجهه با اين مخاطب و بازار كالا محور فرهنگ امروز ايران به عنوان يك آهنگساز چطور مي‌توانيد هم نگاه مردم عوام را به كارتان جلب كنيد و هم نگاه خواص را؟

در اين شرايط من از تجربياتم در ساخت موسيقي فيلم و دريافتم از عكس‌العمل‌هاي شنوندگان كمك مي‌گيرم تا اثري بسازم كه هم روي مخاطب با ديدگاه عام تاثير بگذارد و هم روي مخاطب با ديدگاه خاص. تلاش من در آلبوم «بشنو از نو» اين بوده كه به بسياري از موزيسين‌هاي جديد يادآوري كنم ما منبع لايزال و بيكراني از موسيقي ايراني داريم كه با استفاده از تكنيك‌هاي موسيقي غربي و اروپايي مي‌توانند در روزگار امروز به شكل نو و تازه‌اي ارايه شوند. اما در تنظيم اين قطعات از موسيقي «جز»، از هارموني‌ و شيوه‌اي متفاوت از آنچه در اينگونه كارها متداول بوده، استفاده كرده‌ام. ما ايراني هستيم و تم‌هاي ايراني و شرقي بايد در موسيقي‌هاي‌مان نسبت به هر چيز ديگر برتري داشته باشند.

در اين آلبوم هم غير از ويلن و پيانو، ني، تار و كلارينت هم وجود دارند اما از درامز استفاده نكرده‌ام و پركاشن‌هايي كه وظيفه اجراي ريتم را برعهده دارند يا تمبك و كوزه‌اند يا سازهاي مربوط به امريكاي لاتين. تمام تلاش من در اين آلبوم اين بوده كه اين تم‌هاي قديمي را به سمتي هدايت كنم كه منتقدان و متعصبين موسيقي ايراني نتوانند كوچك‌ترين انگي مبني بر «پاپ بودن» به آن بزنند يا بگويند فلان موتيفش پاپ صدا مي‌داد. حتي در اجراي قطعاتي مثل«آيريليق» و «ساري‌گلين» كه نزديك‌ترين حالت را به موسيقي پاپ دارند هم - ضمن احترام به موسيقي پاپ- تلاش كرده‌ام كمتر پاپ صدا بدهند. مضاف بر اين در تنظيم اين قطعات به جاي كنترباس از گيتار بيس استفاده كرده‌ام تا گوش‌هايي كه به موسيقي پاپ و راك عادت دارند جلب اين ملودي‌ها شوند. ولي از طرف ديگر از درامز استفاده نكرده‌ام تا در ذهن مخاطب موسيقي پاپ را تداعي نكند. در اين آلبوم كوبه‌اي‌ها نرم و مخملين صدا مي‌دهند كه حاصل مشورت طولاني من با همايون نصيري است. نكته مهم اين آلبوم اين است كه من سعي كردم با همه نوازندگان آن ساعت‌ها ديالوگ داشته باشم.

و حقيقتا همه نوازنده‌هايي هم كه در اين اثر حضور دارند، چه به لحاظ تكنيكي و چه از منظر كيفيت اجرا، شاخص‌ترين نوازنده‌هاي حوزه خودشان هستند.

من كوشش كردم كساني را انتخاب كنم كه قابليت ديالوگ داشته باشند. شايد يكي از دلايلي كه باعث مي‌شود اين اثر به دل بنشيند نيز همين است. كسي براي انجام وظيفه در اين آلبوم ساز نزده و همه با اين قطعات زندگي كرده‌اند. اين موضوعي است كه در خيلي از اجراهاي امروزي فقدانش حس مي‌شود. موزيسين‌هاي امروز ساز نمي‌نوازند، انجام وظيفه مي‌كنند. در صورتي كه براي ضبط درست چنين كارهايي لازم است نوازنده‌ها با هم زندگي كنند. يكي از دلايل اثرگذاري و ماندگاري آثار دهه 50 در ايران هم همين است. رد و بدل كردن امواج انرژي در نهايت به موسيقي تبديل مي‌شود و همين دليل است كه من ترجيح داده‌ام از كساني در اين كار بهره گيرم كه مرا دوست دارند. اين نكته بسيار مهم است و روانشناسي كار ما محسوب مي‌شود. در موسيقي دوران «گلها» يا پاپ‌هاي دهه 50 هم همين جريان بين موزيسين‌ها رواج داشت و جز اين هم نبايد باشد. وقتي هنرمندان و موسيقيدانان براي انجام يك پروژه وقت نگذارند و با آن زندگي نكنند، نمي‌توانند معني آن را درك كنند. موسيقي فقط يكسري نت‌ نيست. اين نت‌ها نمادهاي موسيقي هستند در حالي كه پيوند بين نوازنده‌ها به يك اثر معنا مي‌بخشد. براي رسيدن به اين معنا موزيسين‌ها بايد با هم تبادل و تعامل چشمي، حسي و كلامي داشته باشند. بايد همديگر را درك كنند و تا به آن نقطه نرسند، اثر در خوري شكل نمي‌گيرد. در آثار باكلام اين مسووليت را خواننده بر عهده دارد و به همين دليل است كه همه حواس مخاطب به خواننده معطوف مي‌شود اما در آلبوم‌هاي‌سازي اين نقش بين سازها و نوازنده‌هاي آنها تقسيم مي‌شود.

در آلبوم «بشنو از نو» ديالوگ اصلي بين من و علي جعفري پويان جريان دارد؛ ديالوگ بين دو موجود زنده كه شما مي‌توانيد چشم‌هاي‌تان را ببنديد و صرف نظر از موسيقي، آن را تصور كنيد. انگار دو نقطه در كنار هم و در تعامل با هم حركت مي‌كنند بدون آنكه هيچ دعوا و تنشي بين‌شان باشد. هر كس با صبر و عشق جمله خودش را بيان مي‌كند و در بعضي بخش‌ها به صورت موازي به حركت خود ادامه مي‌دهد تا سازهاي ديگر هم به آنها بپيوندند. اين كلاف ديالوگ‌محور در تمام قطعه جريان دارد و پيش مي‌رود.

ضبط اين آلبوم چگونه بود؟ آنسامبل ضبط كرديد يا خط هر ساز را بطور جداگانه گرفتيد؟

در برداشت اول «ساقي نامه» را با علي جعفري‌پويان به شكل دونوازي ويلن و پيانو ضبط كرديم كه بعدا وقتي ديگر نوازنده‌ها آن را شنيدند، تصميم گرفتيم دوباره ضبط كنيم تا آنها هم تمرين كنند و هر كس بخش خودش را اجرا كند. تمام كار همين طور مرحله به مرحله ضبط شد اما چون آرين كشيشي (نوازنده گيتار بيس) قصد داشت براي ادامه تحصيل به خارج از كشور سفر كند، من نوازندگي پيانوي تمام اين قطعات را اجرا كردم و آرين كشيشي روي آن اجراها بيس نواخت. قسمت مربوط به پيانو و بيس را پيش از سايرين ضبط كرديم. آرين در اين آلبوم كولاك كرده است. من اصلا نمي‌خواستم در «بشنو از نو» گيتار بيس داشته باشم و قرار بر اين بود كه از كنترباس استفاده كنم. جالب است بدانيد وقتي خواستم اين تصميم را عملي كنم يكي از دوستانم به من گفت پسر بااستعدادي هست كه كنترباس الكتريكي مي‌نوازد. بنابراين از او دعوت كردم و شرح كار را برايش گفتم و برخي قسمت‌ها را شنيد و گفت اگر اجازه بدهيد به جاي كنترباس الكتريك از گيتار بيس استفاده كنم. همين يعني تعامل و گفت‌وگو آرين در طول ضبط اين آلبوم به مدت 10 شبانه‌روز در محل استوديو حاضر بود، آثار را گوش ‌كرد و برخي قسمت‌ها را با تعامل هم پيش برديم. حالا هم يكي از تاسف‌هايم اين است كه براي اجراي زنده اين اثر در سال آينده او در ايران نيست. به هر حال بعد از گيتار بيس، بخش‌هاي مربوط به ويلن‌ها را ضبط كرديم. من و علي جعفري پويان، جدا از قرار‌هاي هفتگي‌مان دايما در استوديو بوديم و حتي او به عنوان ناظر ضبط در اجراي برخي قسمت‌ها حضور داشت. به هر حال كار همين‌طور مرحله به مرحله و با وسواس زياد پيش رفت تا به سرانجام رسيد. مثلا در قطعه «مرغ شب» ميكس انتهايي به شكلي صورت گرفته كه انگار سازها يك به يك از قطعه حذف مي‌شوند. براي رسيدن به اين منطق من 5 بار اين قطعه را ميكس كردم. نمي‌گويم هيچ كس جز من اين كار را نمي‌كند ولي واقعا در شرايط امروزي با هزينه‌هاي استوديو و... چه كسي حاضر است با چنين حساسيتي كار كند؟ اين وسواس در نهايت من را پيش خودم راضي نگه مي‌دارد كه براي اثرم كم نگذاشته‌ام.

طبيعي هم هست وقتي بعد از 30 سال تصميم به انتشار آلبوم مي‌گيريد حساسيت‌تان نسبت به كاري كه ارايه مي‌دهيد بيشتر باشد.

ممكن است برخي از متعصبين موسيقي سنتي بگويند اين آكوردهاي ديزونانس بدصدا چيست؟ اما من به موسيقي به اين چشم نگاه نمي‌كنم. من هم مي‌توانم موسيقي رديف دستگاهي بنوازم و پنجه استادان مرتضي‌خان محجوبي و جواد معروفي را عين خودشان اجرا كنم اما اگر همان‌ها را تكرار كنم، هنري نكرده‌ام. خودِ اين موزيسين‌ها كارشان را در دهه 30، 40 و 50 به بهترين نحو انجام داده‌اند و اگر كسي بخواهد با همان ادبيات پيانوي ايراني اجرا كند، موسيقي ما را جلو نمي‌برد. موسيقي ما زماني پيش مي‌رود كه با پيشينه علمي، تكنيك‌ها و آكوردهاي كمتر شنيده شده يا استفاده نشده را به آن اضافه كنيم. اين چيزي است كه بعد از 30 سال فكر كردن و ساز زدن حاصل مي‌شود. موسيقي براي به كمال رسيدن نيازمند رياضت است. جوانان نبايد عجله داشته باشند تا به محض اينكه از هنرستان فارغ‌التحصيل شدند، كار منتشر كنند.

من 30 سال ايستادم تا كاري كه انجام مي‌دهم آن قدر دليل و برهان پشتش باشد تا اگر كسي آن را نقد كرد جوابي درخور برايش داشته باشم. نبايد جوابم احساسي باشد و بگويم چون دلم خواست اين كار را كردم. آدم آكادميك كه اين طور جواب نمي‌دهد. كساني كه مثل من فكر مي‌كنند، ممكن است توليد هنري كمتري داشته باشند اما اثري كه به وجود مي‌آورند فرهنگ موسيقي اين مملكت را تحت تاثير قرار مي‌دهد. در غير اين صورت ساده است كه يك روز در اوج باشي و روز ديگر از بين بروي. من معتقدم بايد آلبومي توليد كرد كه اگر يك اروپايي هم به عنوان يك كالاي فرهنگي ايراني آن را شنيد، دركش كند.

شايد يكي از دلايلي كه كمتر به موتيف‌ها و آكوردهاي موسيقي جز توجه شده اين است كه موزيسين‌هاي ايراني كمتر آثار غير ايراني خصوصا در اين ژانرها گوش مي‌دهند. در صورتي كه موسيقي «جز» به سبب فرم آزادي كه دارد به بداهه‌نوازي در موسيقي ايراني شبيه است و تجربه‌هايي هم كه تا امروز روي تم‌هاي ايراني در تلفيق با اين موسيقي صورت گرفته كم اقبال نبوده‌اند.

موسيقي جز در سراسر دنيا آن قدر تاثير داشته كه حتي بزرگ‌ترين موسيقيدانان معاصر جهان مثل شوستاكوويچ، برنشتاين و... از آن استفاده كردند. وقتي اين بزرگان، هارموني موسيقي جز را تا اين حد مناسب مي‌بينند كه تفكرت هنري‌شان را بر مبناي آن پياده كنند. نتيجه مي‌گيريم هارموني مدرن كه هارموني جز نمونه‌اي از آن الگو است مي‌تواند بستري مناسب براي تم‌هاي شرقي، محلي و حتي ايراني باشد. همان طور كه در كشور آذربايجان و ارمنستان بسياري از آهنگسازان بزرگ به اين شيوه عمل كرده‌اند. از سوي ديگر قرار نيست همه آلبوم‌ها همين باشد. اگر اين طور باشد كه باز دچار همان تكرار شده‌ايم ولي به نظر من اين سيستم صوتي و كارخانه فرهنگي، تا حدي غني است كه مي‌توان براساس آن - با تركيب مناسب، علمي و كارآزموده- روي تم‌هاي ايراني و شرقي كار كرد.

سعي من بر حفظ تعادل بين نگاه مدرن به موسيقي ايراني و تطبيق آن با ملودي‌هاي قديمي پيش‌تر شنيده شده بوده، اصل فلسفه من در برخورد با آنها اين بوده كه يك خط مياني را در پيش بگيرم.

شما با اينكه در تنظيم موسيقي همواره نگاه غربي داشته‌ايد اما به واسطه آموزش موسيقايي‌تان و نيز تسلطي كه بر موسيقي رديف دستگاهي داريد، كارهايي كه ساخته‌ايد بسيار ملودي‌محور هستند؛ ملودي‌هايي كه هر كدام در خاطره شنيداري نسل ما نقش بسته‌اند؛ آثاري مثل «خونه مادر بزرگه»، «زير گنبد كبود» يا موسيقي سريال‌هايي مثل «همسران»، «خانه سبز» و «پدرسالار». اين ملودي‌ها موقع ساخت موسيقي بر چه اساس و مبنايي شكل مي‌گيرند؟

با توجه به اينكه براي توليد هر اثر موسيقي نيازمند زمان كافي هستم ولي غالبا ساخت ملودي خيلي سريع‌تر به اتمام مي‌رسد و بيشتر زمان توليد موسيقي را شخصا در تنظيم و اجرا صرف مي‌كنم. اين تنظيم قطعات است كه خيلي وقت من را مي‌گيرد. ملودي‌ها خيلي ساده و سريع در ذهن من جاري مي‌شوند و مي‌توانم بگويم يك موهبت الهي است. اما تنظيم قطعات براي اركستر و كنترپوانتيك كردن آن بيش از هر چيز زمان مي‌برد. جالب است بدانيد زماني كه اكبر خواجويي براي ساخت موسيقي سريال «پدرسالار» سراغ من آمد مختصري درباره شخصيت اصلي داستان برايم توضيح داد و گفت كه ديكتاتور است. تا اين را گفت فكر كردم بايد موسيقي در چهارگاه ساخته شود اما وقتي يك سكانس از آن را ديدم همان لحظه ملودي‌اش به ذهنم رسيد. يا موقع ساخت موسيقي «خونه‌ مادربزرگه» خانم مرضيه برومند شعر را به من داد، با وجود اينكه ساختار شعر يك ميزان 6 ضربي را مي‌طلبيد، ترجيح دادم در دو ضربي كار شود. آن زمان در بخش كارشناسي تلويزيون اين كار اشتباه تلقي مي‌شد.

پس چطور با كارگرداني مثل مرضيه برومند در اين باره به تعامل رسيديد؟

به خانم برومند گفتم دوست دارم قطعات كودك در دو‌ضربي يا سه ضربي والس ساخته شوند. طبيعتا موسيقي فيلم براساس تصوير شكل مي‌گيرد و همفكري و مشورت با كارگردان و تاثيرگذاري متقابل اجتناب‌ ناپذير است. من از ابتداي همكاري‌ام با خانم برومند همواره در توليد آثار موسيقي تمام تلاش خود را كرده‌ام كه موسيقي با تصوير و محتواي كار هماهنگي كامل داشته باشد.

موقع ساخت موسيقي متن فيلم براساس كاراكترها و شخصيت‌هاي داستان، سازها و شيوه اركستراسيون را تعيين مي‌كنيد؟ چون بسياري از اين موسيقي‌ها با كاراكترهاي سريال در ذهن ما تداعي مي‌شوند؛ مثل آقاي حكايتي.

بدون شك. جريان ساخت موسيقي متن «زير گنبد كبود» كه به آقاي حكايتي معروف شده اين بود كه من بهرام شاه محمدلو را زماني كه براي ضبط بخش كُر «خونه مادربزرگه» به استوديو ضبط 110 تلويزيون آمده بود، ديدم و بارقه‌هاي اين كار از همانجا شكل گرفت. در آن دوران چون اين موسيقي كاملا با سينتي‌سايزر ساخته شده بود، به نظر همه بامزه مي‌آمد. چون آن سيستم و استفاده از اصوات آن به نوبه خود در آن زمان مدرن و تازه بودند. من با بدبختي اين سينتي سايزرها را به تلويزيون مي‌بردم چون كسي تا به حال آنها را نديده بود و جلوي درب ايراد مي‌گرفتند و مي‌ترسيدند بمب باشد!

حقيقتا نمي‌توانم بگويم چرا اين كارها گرفت چون همان زمان كارهاي ديگري هم وجود داشت كه شنيده مي‌شدند؛ كارهايي كه مربوط به شرايط سياسي- اجتماعي آن دوران بود.

جالب است در دهه 60 با وجود فضاي پرتنش و اضطرابي كه در كشور حاكم بود موسيقي‌هايي ساخته مي‌شد كه محتوايي شاد داشتند. اما در روزگار امروز اكثر موسيقي‌هايي كه توليد مي‌شوند (چه در زمينه موسيقي كودك و چه در حوزه موسيقي فيلم) همه محتوايي غم‌زده و سطحي دارند. فكر مي‌كنيد دليل اين نگاه غالب در جريان موسيقي امروز ايران چيست؟

خروجي آهنگسازان تحت تاثير فضايي است كه در آن زندگي مي‌كنند. من نبايد جواب اين سوال را بدهم. جواب سوال شما را بايد آن روان‌شناسي بدهد كه تك‌تك آهنگسازان در طول اين دوران دردهاي روزمره‌شان را با او تقسيم كرده‌اند. واضح است كه هر هنرمندي به طور ناخودآگاه عكس‌العمل دروني خودش را در كارش انتقال مي‌دهد اما فقط همين يك دليل نيست. امروزه همه آثار موسيقايي شبيه به هم شده‌اند چون وقتي كاري مي‌گيرد همه تهيه‌كنندگان مي‌خواهند همان را تكرار كنند؛ در صورتي كه اين اشتباه محض است. اين طوري دست موسيقيدان براي خلق ايده‌هاي جديد و فضاهاي متنوع بسته مي‌شود. وقتي كاري مي‌گيرد و همه توليدات شبيه به آن مي‌شوند هم آثار بعدي زود حذف مي‌شوند و هم ارزش اثر اوليه از بين مي‌رود. اين بخش جداناشدني بيزينس هنري در كشور ما است. اين نشان مي‌دهد كه قدرت ريسك تهيه‌كنندگان ما بالا نيست چون بيش از هر چيز به بازگشت سرمايه‌شان اهميت مي‌دهند و سعي مي‌كنند كارهايي توليد كنند كه شبيه به نمونه موفق روز باشد. وقتي يك موسيقي غمگين گل مي‌كند همه مي‌خواهند همان فضا را ارايه كنند. از طرف ديگر تاثير كانال‌هاي ماهواره‌اي روي توليدات هنري بسيار زياد شده است. وقتي آهنگ‌هاي تركيه‌اي و حتي عربي همه جا پخش مي‌شود به شكلي نهادينه در گوش ايراني‌ها جا باز مي‌كند. طبيعي است جواني كه تجربه زيادي در آهنگسازي ندارد و موسيقي‌هاي زيادي نشنيده، موقع ساخت موسيقي سراغ همان كالايي مي‌رود كه از اين طريق شنيده است.

بنابراين يك جواب مطلق وجود ندارد. بايد شرايط اجتماعي را سنجيد و براساس آن داوري كرد. اما با اطمينان مي‌گويم كه هيچ‌يك از موسيقيدانان ما خوشحال نيستند چون در كشوري زندگي مي‌كنند كه هنوز تكليف موسيقي معلوم نيست. موسيقي هست ولي وقتي اجازه نمايش ساز و نوازنده‌اش را در تلويزيون نمي‌دهند. اين چه معنايي مي‌دهد؟ كسي كه سخنراني مي‌كند و دستور مي‌دهد كه ساز در تلويزيون ديده نشود اگر به خودش بگويند تو را در تلويزيون نشان نمي‌دهيم با چه انگيزه‌اي به كارش ادامه مي‌دهد؟

علاوه بر همه اينها پشتوانه‌هاي مادي به سمت كارهايي رفته است كه نزديك به سليقه روز مردم است؛ مردمي كه دايما سريال‌هاي شبكه «جِم» را تماشا مي‌كنند. در صورتي كه بايد براي آثار متنوع موسيقايي جا باشد تا آثار هنري با حمايت‌هاي دولتي و غيردولتي جايگاه خودشان را در فرهنگ شنيداري مردم ما پيدا كنند. اگر جواب درستي براي تكليف موسيقي مشخص شود تمام اين مسائل يكي پس از ديگري مي‌توان با استناد به آن حل خواهد شد. نكته‌اي كه من را ناراحت مي‌كند اين است كه بسياري از خوانندگان و آهنگسازاني كه روزگاري مي‌توانستيم به خروجي كارهاي‌شان اتكا كنيم، امروزه دچار تكرار شده‌اند چون در نهايت مسيري را طي مي‌كنند كه به درآمد و پول بيشتر ختم مي‌شود. اين مساله به سبب فشار تورمي است كه امروزه در كشور حاكم است، قابل پيش‌بيني‌ است. به جرات مي‌توانم بگويم 99 درصد مسائل به تورم و فشار مالي‌اي برمي‌گردد كه روي دوش مردم است و در اين ميان موزيسين‌ها سهم عمده‌تري دارند. چون يك فروشگاه مواد غذايي كالايش را مي‌فروشد و پزشكان هميشه مراجعه‌كننده دارند اما هنرمندان گروهي هستند كه اگر مردم در مضيقه باشند كمتر سراغ آنها مي‌روند. اين امري بديهي است كه مردم زماني به خريد يك اثر موسيقايي ترغيب مي‌شوند كه كالاهاي ديگرشان تامين شده باشد.

البته اين در صورتي است كه اصل سي‌دي را خريداري كنند. با اين اوضاع دانلود غيرمجاز كه قابل كنترل هم نيست به نظر مي‌رسد ديگر نمي‌شود اميدي به اصلاح شرايط هنرمندان داشت.

اين به شرافت هر ايراني برمي‌گردد كه بداند هر ثانيه از يك اثر موسيقي كه در ايران توليد و منتشر مي‌شود ساعت‌ها كار مي‌برد و افراد درگير در آن بايد به ازاي كاري كه مي‌كنند مبالغي را دريافت كنند. آلبومي كه من توليد كردم از درآمد تدريس به هنرجويانم بود. يعني آن هزينه‌اي كه بايد خرج خانواده‌ام مي‌كردم صرف اين آلبوم شد. پس اگر كسي آن را به رايگان دانلود كند يا در‌اختيار شخص ديگري قرار دهد، عملا تمام زحمات ما را زير سوال برده است. مضاف بر اينكه قيمت يك سي‌دي در كشور ما اصلا زياد نيست.

همين جا از كساني كه دغدغه حمايت از موسيقي و موسيقيدانان مستقل را دارند، خواهش مي‌كنم با خريد آلبوم و پخش و اشاعه اين فرهنگ در جامعه به ادامه اين چرخه هنري كمك كنند. در ايران قوانين حقوق مولفين و مصنفين مثل اروپا و امريكا نيست اما اين بر گردن همه مردم ما است تا با خريد سي‌دي از هنرمندان و موسيقيداناني كه با عشق تلاش كرده‌اند تا كاري را ارايه دهند، حمايت كنند.

دهه 60 وقتي كارتان را شروع كرديد خيلي زود در بين فيلمسازان شناخته شديد و آثار زيادي ساختيد. اما سال 73 تهران را به مقصد آلمان براي ادامه تحصيل ترك كرديد. آيا واقعا براي ادامه تحصيل از ايران رفتيد يا ايران دهه 70 را براي ادامه كار مساعد نمي‌دانستيد؟ چون خيلي از همكاران شما در آن برهه زماني از ايران مهاجرت كردند...

من فقط و فقط براي ادامه تحصيل به آلمان رفتم و حدودا بعد از 4 سال دوباره برگشتم چون هميشه كار موسيقي فيلم را دوست داشتم و دلم مي‌خواست آن را در وطنم ادامه دهم. ضمن اينكه فراموش نكنيد من كاري غير از آهنگسازي، تدريس و نواختن بلد نيستم و همان زمان هم به ايرانيان ساكن آلمان پيانو ياد مي‌دادم. ذهنيت‌ من هميشه با شيوه زندگي در اروپا و امريكا فاصله بسيار داشته است و ترجيح مي‌دادم كنار خانواده‌ام باشم. در حال حاضر هم چندين بار در مقاطع مختلف به خارج از ايران سفر كرده‌ام اما هميشه اين سفرها موقتي بوده است.

چرا با وجود اينكه در دهه 60 و 70 و البته 80 پر‌كار بوديد و اكثر موسيقي متن‌هاي سريال‌هاي خاطره‌انگيز را ساختيد اما در دهه 90 تا اين حد كم كار شديد؟

به اين دليل كه اغلب كارهايي كه به من پيشنهاد مي‌شود يا ضعيف است يا با شرايط مالي‌اي كه من براي ساخت موسيقي فيلم در نظر دارم، تطبيق نمي‌كند. البته گاهي هم اصلا هيچ پيشنهادي نمي‌شود چون آنقدر دست زياد شده و برخي‌ها با يك صدم اين هزينه‌ها كار مي‌كنند كه همه سراغ آنها مي‌روند. براي تهيه‌كنندگان هم فرقي نمي‌كند كه چه كسي موسيقي فيلم‌شان را مي‌سازد چون فقط مي‌خواهند فيلم‌شان يك صدايي بدهد و البته ترجيح‌شان اين است كه آن صدا تم عربي يا تركي داشته باشد. ذهنيت امروز فيلمسازان ما اين گونه است اما در حال حاضر دارم روي موسيقي متن سريال تازه مازيار ميري با عنوان «هيات‌مديره» كار مي‌كنم كه به نوعي نقد جامعه امروز ما است. از طرفي دارم روي آلبوم‌هاي بشنو از نو 2 و 3 نيز كار مي‌كنم. دلم مي‌خواهد اين كارها در طول زمان توسط مردم شنيده شوند چون حقيقتا حيف هستند. برخي آثار مثل تخت جمشيد يا سي‌وسه‌پل بايد مدام جلوي چشم ما باشند تا فراموش‌شان نكنيم. تم‌هاي دوران طلايي موسيقي ما (از اوايل 1300 تا 1355) كه توسط موزيسين‌هاي پرتعدادي ساخته شده‌اند كه دانش موسيقايي‌شان بالا بود نيز از اين قاعده مستثني نيست. بالاخص موسيقي رديف دستگاهي كه بهترين منبع براي الهام و كار كردن است. من هم چون به هنر تنظيم علاقه بسياري دارم، روي اين تم‌ها بيشتر كار كرده‌ام. براي من ساخت موسيقي فقط در ملودي‌سازي خلاصه نمي‌شود. در «بشنو از نو 2» قطعه دخترك ژوليده اثر كلنل وزيري را تنظيم كرده‌ام كه به نظرم حيف است فقط با تار شنيده شود. اصلا چه اشكالي دارد آن را براي پيانو تنظيم كنيم؟

به هر حال از ديرباز در موسيقي ايراني ديدگاه نسبتا منفي‌اي به آثاري كه با سازهاي غربي اجرا مي‌شده وجود داشته است.

اجازه دهيد موسيقي روند خود را طي كند. من آدم متعصبي نيستم و دنياي من، موسيقي را به قدري جهاني مي‌بيند كه (با احترام به تك‌تك موسيقيداناني كه در ايران كار مي‌كنند) بايد بگويم بگذاريد من هم كار خودم را انجام دهم. نبايد مانعي بر حركت جريان موسيقي ايجاد كرد به ويژه وقتي برمبناي تعقل و استدلال علمي- فرهنگي و تجربه چندين ساله حاصل مي‌شود. موسيقي ما غير از آنكه قابليت آن را دارد كه در سطح جهاني با سازهاي ايراني مطرح شود، اين قابليت را هم دارد كه با سازهاي غربي اجرا و شنيده شود.

در زمينه آهنگسازي فيلم و سريال الان موسيقيداناني روي كار آمده‌اند كه شيوه فكري‌شان با شما بسيار متمايز است. براي شما ملودي در ارجحيت بود در حالي كه آثار امروز كمتر ملودي محور هستند. دليل جايگزيني اين نگاه را در ساخت موسيقي فيلم‌ها چه مي‌بينيد؟

افرادي شبيه به من همين كه در جريان ارتباطات هنري نيستند يا كمرنگ مي‌شوند يا حذف. تداوم كار در كشور ما ايجاب مي‌كند كه يك موسيقيدان با منابع و افرادي كه موسيقي را حمايت مي‌كنند، در ارتباط باشد. اما من از روزي كه كارم را شروع كردم تا همين امروز به هيچ كانال ارتباطي يا هيچ شخصيت سياسي و دولتي وصل نبوده‌ام. روزي مريم سعادت كه آن زمان هنرجوي پيانوي من بود، گفت خانم مرضيه برومند دارد يك كار عروسكي مي‌سازد، تو مي‌تواني موسيقي آن را كار كني؟ همه‌چيز از همان يك كار (خونه مادر بزرگه) شروع شد و تا به امروز رسيد. از طرف ديگر طبيعتا وقتي موجي از تهيه‌كنندگان و كارگردانان به صورت بالقوه حذف مي‌شوند، موج ديگري شروع به فعاليت مي‌كنند كه تيم خودشان را دارند اما من نه اهل سفارشي كار كردن بودم و نه اينكه به كسي امتياز ويژه‌اي مي‌دادم.

چرا برخلاف ساير آهنگسازان اين حوزه كه سعي كردند با خوانندگان مطرح كار كنند تا بين مردم شناخته شوند و كارشان طرفدار پيدا كند، شما سراغ خواننده‌اي خاص نرفتيد؟

در آثار موسيقي فيلم و سريال شخصا در انتخاب خواننده دخالت زيادي ندارم و ترجيح مي‌دهم با هماهنگي كارگردان و تهيه‌كننده به انتخاب خواننده مورد نظر برسيم. حوزه فعاليت من موسيقي فيلم، ادبيات پيانو و موسيقي اينسترومنتال است. در اين مسير اگر شرايط به گونه‌اي رقم خورد كه همكاري با يك خواننده را مي‌طلبيد با خوشحالي استقبال كرده‌ام ولي شخصا به ساخت موسيقي فيلم، آمبيانس و موسيقي‌سازي گرايش دارم تا مردم صداي ساز درست را بشنوند. ما در اين زمينه دچار يك غفلت تاريخي هستيم و مثل هنرپيشه‌سالاري يا كارگردان‌سالاري در سينما، خواننده‌سالاري هم به موسيقي كشور ما ضربه زيادي وارد كرده است. در صورتي كه مثل ساير كشورها بايد شرايطي هم براي موسيقي‌سازي مهيا باشد كه مجال شنيده شدن پيدا كند. امروزه تركيب‌هاي صوتي در گوش افراد غير‌حرفه‌اي پنهان مي‌شوند چون موسيقي خالص و ناب كمتر شنيده است. هدف «بشنو از نو» هم اين است كه از تم‌هاي ايراني و فولكلور با روايت جديدي براي گوش امروزي استفاده كند.

گفتيد قرار است به زودي اجراي زنده هم داشته باشيد. برنامه مدون و دقيقي براي اين اجراها درنظر گرفته‌ايد؟

برنامه‌ريزي‌هايي براي اجراي «بشنو از نو» در تهران و ساير شهرستان‌ها در نظر گرفته شده و نيز قرار است قطعاتي از «بشنو از نو 2 » را هم روي صحنه اجرا كنيم.

 

 

در دنياي امروز روزانه هزاران قطعه موسيقي دانلود يا آلبوم صوتي فروخته مي‌شود. از طرفي همه‌چيز به شكل لعابدار، پردرخشش و در عين حال ساده‌اي ارايه مي‌شود‌ كه گوش شنونده از پيچيدگي‌ها خلاصي يابد و بتواند همه‌چيز را در لحظه مصرف كند. مضاف بر اين تعداد كساني كه در رشته موسيقي بايد سراغ مشاغل ديگري مي‌رفتند، به شكل فزاينده‌اي رو به افزايش است.

زماني كه اكبر خواجويي براي ساخت موسيقي سريال «پدرسالار» سراغ من آمد مختصري درباره شخصيت اصلي داستان برايم توضيح داد و گفت كه ديكتاتور است. تا اين را گفت فكر كردم بايد موسيقي در چهارگاه ساخته شود اما وقتي يك سكانس از آن را ديدم همان لحظه ملودي‌اش به ذهنم رسيد.

قدرت ريسك تهيه‌كنندگان ما بالا نيست چون بيش از هر چيز به بازگشت سرمايه‌شان اهميت مي‌دهند. از طرف ديگر تاثير كانال‌هاي ماهواره‌اي روي توليدات هنري بسيار زياد شده است. وقتي يك موسيقي غمگين گل مي‌كند همه مي‌خواهند همان فضا را ارايه كنند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون