• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4053 -
  • ۱۳۹۶ يکشنبه ۲۷ اسفند

تجربه همچنان جذاب داعش!

علي موجاني

وقتي پرسيده مي‌شود كه با توجه به سرنوشت پايان‏يافته داعش، چه ارزيابي از اين پديده داريد؟ ناگهان در تصور و ذهن نگارنده سوالي تازه خود را مطرح مي‏سازد: «آيا انديشه‏اي كه منتهي به ظهور دولت اسلامي شام و عراق و تجديد حيات الگوي خلافت اسلامي در دنياي اسلام شد را پايان يافته بايد انگاشت؟» از ساليان نه چندان دور كه انگيزه و علاقه‏اي براي مطالعه در رابطه با مسائل عراق حاصل شد، سفرهاي متعددي به اين سرزمين انجام شده بود كه طي آنها پديده قابل ملاحظه‏اي در رويكرد اجتماعي جامعه متنوع مخاطبان عراقي و سپس سوريه خود را آشكار مي‌كرد: احساسي نوستالوژيك نسبت به گذشته‏اي دور كه بخشي از هويت دنياي اسلامي خاصّه با رويكرد فرهنگي، جوامع عرب را به خود مشغول داشته بود. در گفت‌وگو با افراد مختلف در فاصله سال‌هاي 2005 تا 2011 بياني بغض‏آلود از سرنوشتي كه براي كشور و جامعه عراق طي قرون متمادي رقم خورده را شاهد بودم. بغضي كه گاه جنبه سرخوردگي و گاه در شكلي كينه‌توزانه‏ خود را نشان مي‏داد. عراق پس از سقوط خلافت عباسيان از تاثير عميق تمدن‌‏ساز خود فاصله گرفته و بغداد پايتخت تاريخي اين گستره از دنياي اسلام ديگر هيچگاه نتوانست نقشي مهم و موثر را در تنظيم مناسبات دنياي مسلمان و حتي جهان عرب ايفا كند. تاريخ عراق بعد از سقوط خلافت عباسي حكايت از تلاش‏ها و تحركات فراوان براي تجديد ساختار دولتي قوي و داراي موقعيت منطقه‏اي در دنياي اسلام يا جهان عرب بوده است اما هيچ كدام از اينگونه اقدامات كه با تحول و تغيير زمان اشكال سياسي و اقليمي مختلفي را به خود مي‌گرفت نتوانسته بود پاسخگوي آن تصور از ميان رفته عصر پرشكوه دولت عباسي باشد. اگرچه خلافت بني عباس در عراق در تمام سال‌هاي حيات 500 ساله خود شكلي متوازن را نداشت و خلفا نيز با روحيه‌ها و رفتارهايي متفاوت و گاه متناقض تصويري يكپارچه را از نهاد خلافت ارايه نداده بودند اما يك نكته همواره در ذهن افكار عمومي دنياي عرب و به ويژه مردمان اين قلمرو وجود داشت كه خلافت عباسي را پاسخي مي‌ديدند به آنچه «مصادره خلافت اسلامي پس از پيامبر(ص)» نام مي‌نهادند. ميراثي كه از ناحيه بني اميه به گروگان گرفته شده بود و بني‌عباس آن را ستانده بودند. اين خلافت بني‌عباس علي‏الظاهر و لااقل در آغاز اينگونه عنوان مي‌شد كه رجعتي دوباره است به خلافت آن دوره نخست اسلامي. اين تصور رايج اهل سنت در شام و عراق و بعد حتي ساير نواحي دنياي اسلام، طي ساليان بسيار زمينه بقاي خلافت ناپايدار و كم ثبات عباسيان را فراهم ساخته بود. اينجا يك جلوه ديگر نيز در رابطه با مشروعيت ظاهري خانواده بني‌عباس نزد اعراب و شعباتي از مسلمانان آن روزگار معني داشت و آن چيزي نبود جز انتساب ايشان به خاندان پيامبر(ص). سقوط بغداد و پيچيده شدن طومار خلافت عباسي تاثيري عميق و مستمر را بر ذهن و تفكر بخشي از دنياي اسلام يعني بيشتر جهان عرب برجاي نهاد. نوعي سرخوردگي و تحقير، در پس از ميان رفتن ميراثي كه دنياي عرب ‏زبان آن را صرفا متعلق به خود مي‏دانستند در تمام اين قرون بر تفكر و روحيه بسياري از شخصيت‌هاي فكري و جريان‏هاي سياسي و فرهنگي اين بخش از گستره اسلامي سنگيني داشت. حتي دولت عثماني كه ‏كوشيد با جعل نسب‏نامه و تصويرسازي و شمايل‏گرداني از خاندان پيامبر(ص) و خلفاي سه‏گانه، خود را متصل به بني‏عباس نشان داده و برآن شود براي سلاطين عثماني نوعي مشروعيت برساخته ايجاد كند، هم در استمرار اين هويت ‏سازي ناكام ماند و ديگر دنياي اهل سنت و شعب عرب زبان آن نتوانستند مجدي كه خاص عهد عبابسه مي‌دانستند را شاهد باشند. دومين ضربه بزرگ پس از سقوط بغداد به تيغ ايلخانان مغول، پايان دردناك جنگ جهاني اول براي دنياي عرب بود. اعرابي كه برخاسته بودند تا با نهضت عربيسم به رهبري شريف مكه، از دامنه همان منتسبان به خاندان پيامبر اسلام(ص) دولت تجديد حيات يافته عربي را در قلمرو گسترده‏اي از عثماني با مواعيد بريتانيا برپا كنند، ناگهان دريافتند كه در بازي بزرگ قدرت‌هاي پيروز در جنگ قرباني‏اي بيش نبوده و شرف و آرزوي خود را به ثمن بخس وانهاده‏اند.

بيان اين مقدمه طولاني صرفا به جهت اخذ اين نتيجه است كه در آستانه يكصد سالگي جنگ جهاني اول و همزمان با پديده بيداري در دنياي عرب يا به روايتي بهار عربي ما شاهد جوشش احساسي فراگير در جغرافيايي وسيع از منطقه شديم كه جمعي اندك از ميان آنها براي پاسخ به سرخوردگي و تحقير تاريخي قرن‏هاي متمادي مجددا به ايده خلافت توجه نشان مي‏دادند. اينجا زمينه‌هاي ديگري نيز بايد مورد توجه قرار گيرد كه به افزايش قوت اين انديشه براي آنچه پس از سقوط موصل در شكل دولت اسلامي شام و عراق خود را تثبيت كرد، كمك كرد: ساختارهاي فرتوت و درهم ريخته اداري دو كشور سوريه و عراق، تنوع و كثرت اقليت‏ها توأم با نابرابري در عدالت اجتماعي، دخالت قدرت‌هاي فرامنطقه‏اي كه با اقدامات ايالات متحده امريكا در جنگ عليه عراق آغاز شد و با تهديد و ضربات هوايي ائتلاف نسبت به سوريه وسپس عراق شدت پيدا كرد، مشاركت ساير قدرت‌هاي فرامنطقه‏اي و در نهايت مجال يافتن قدرت‌هاي منطقه‏اي براي بازتعريف نقش منطقه‏اي خود در تناسب قواي تازه پس از خروج نيروهاي امريكايي از عراق. بخش ديگري از سلك اين مسائل به گمراهي يا غفلت و حتي عدم درك و شناخت واقعي از پديده‌هاي اجتماعي توسط كشورها و جريان‌هاي منطقه (تركيه، عربستان، قطر، كردها و...) نيز بازمي‌گردد كه مي‏پنداشتند آنچه به عنوان يك جنبش خود را به معرض نمايش نهاده است يا ريشه در باورهاي ايدئولوژيك يا تمايل براي تشكيل الگويي تازه از سنجاق‏‌هاي عثماني در شكل پساعثماني دارد، يا مجالي است براي احياي انديشه وهابيت و سلفي خشن و حتي گاه به مصداق برخي از دولتمردان اقليم كردستان فرصتي است براي ايجاد دولتي تازه و برهم زدن نقشه منطقه. در حقيقت مجموعه‌اي خيال واهي و تصوراتي نابجا كه خساراتي بس سنگين را بر منطقه وارد آورد، بروز يافت و كنار هم نشست.

اينجاست كه براي نگارنده دولت اسلامي شام و عراق پاسخ روشن و آشكاري بود به اين نياز ذهني و اجتماعي فراگير در بخشي از منطقه كه در گذشته خود اسير مانده و به آرزوي احياي امارت و خلافتي نشسته بودند. وقتي خلافتي با ساختاري مدرن به بيان ابوبكر بغدادي متولد شد، با كمال تاسف شاهد بوديم به آن نياز نوستالوژيك، پاسخي در شكلي عملگرايانه با تشكيل ساختار دولتي داده شد. اين درست است كه با اقدامات به عمل آمده از سوي بسياري از طرف‏هاي درگير، امروز اين دولت مستعجل فرو ريخته اما نبايد از نظر دور داشت كه ريشه‌هاي فرهنگي و هويتي كم‌پيداي آن هنوز در اذهان جا مانده است. اينجا يك خطر بزرگ ديگر نيز براي آينده پس از اين مرحله از سركوب دواعش وجود دارد. خطري كه صرف فعاليت‌هاي تخريبي آنها را براي ميان مدت شامل نمي‌شود، اين خطر چيزي نيست جز تجربه نسبتا موفق خلافت اسلامي ابوبكر بغدادي بر زمين. در واقع خليفه خودخوانده دواعش، كه هنوز بنابر گزارش‌هاي رسانه‌اي در قيد حيات است، توانست براي بازه زماني موقتي قلمرويي توأم با ساختاري اداري، شريعت و قانوني كه مجري داشته بود را روي همان جغرافياي مورد اشاره به نمايش بگذارد. حتي اگر نپذيريم كه آنچه به نمايش درآمده يك تجربه بوده است و آن را به همين سطح نازل «نمايش» تنزل دهيم باز هم نمي‌توان از تاثير اين اقدام طي دهه ‏هاي آتي تصور و انديشه‏اي را در نظر نداشت.

با رويدادهاي ماه‌هاي اخير و تلاش فراوان براي مقابله با اين پديده شوم كه موجب وهن اسلام شده بود، ساختار كنوني دولت اسلامي و مرزهاي آن از ميان رفته است، شهرهاي آن آزاد شده‏اند. با اين همه هنوز نمي‌توان چشم‏انداز روشني را براي حل مسائل آينده پس از داعش در نگاه روي همان قطعه زمين شام و عراق داشت. نشست‌هاي متعدد ژنو و آستانه و... هنوز تفاهم «بيرونيان» را رقم نزده كه اميد داشت تاثير آن بر «درونيان» اين بحران منطقه‌اي اثري برجاي گذارد. از اين رو لازم است پس از داعش به واقعيت‏هاي موجود، آينده ناروشن و سرنوشت انسان‏هايي توجه داشته باشيم كه تجربه كوتاه حاكميت خلافت را داشتند.

تاريخ نشان داده است هويت مردمان را نمي‌توان تنها با جابه‏جايي جمعيتي، تغيير زيرساخت‏ها و از ميان بردن نهادهاي قدرت و شكل دولت متحول ساخت كه اگر چنين بود امروز آلمان‌ها نبايد به زبان و فرهنگ خود برقرار مانده بودند، از سوي ديگر خوي و ذات انساني نيز هر آن مي‌تواند از مسير منحرف شده و دگر بار تجارب تلخ ويراني و كشتارهاي گذشته را رقم زند. سرنوشت بشر حكايتي درس آموز براي همه ما مي‌تواند باشد. لذا بي‌جهت نيست گفته‌اند كه براي بخشي از دنياي اسلام، به ويژه جهان عرب، «خلافت» كماكان هويتي واقعي و معنايي فراتر از تصور مندرج در آثار مكتوب دارد. اين همان نكته‌اي است كه اگر از نگاه جامعه جهاني ناديده انگاشته شود و بدون پاسخ از كنار آن عبور شود، با موجي بلندتر و ضربه‏اي سخت‏تر بر ساحل توسط اين نيروها، آرامش خويش را از ميان رفته خواهند يافت. تصادفا سرزمين خلافت در همين همسايگي ما نيز قرار گرفته است و ريشه بسياري از جنبش‏ها و حركت‌هاي اجتماعي و سياسي، گاه نظامي و فرهنگي از همين جغرافيا بوده كه ما و ساير كشورهاي دنياي اسلام را مورد تهديد قرار داده است، لذا هشياري و منطقه‌شناسي ساكنان منطقه بايد بيشتر از بيرونيان باشد.

با تاسف بايد اشاره كرد كه تجربه داعش با وجود همه كژي‏ها و پليدي‏هاي انعكاس يافته از آن در رسانه‌ها و گزارش‌ها و افكار عمومي هنوز براي جامعه‏اي كه طي مدتي ولو كوتاه با آن زندگي كرده يا جذب آن شده‏اند، تاثيرگذار مي‌تواند باشد. اينجا آنچه بيشتر به جذابيت آن افزود رويه دولت‌هاي غربي و برخي از كشورهاي منطقه در برخورد سخت با كليت واقعيات منطقه و جهان اسلام بود. به يقين يافتن پاسخ براي تصورات كودكاني كه در دوران حكومت داعش با آن فرهنگ و هويت تربيت و پرورش يافته‏اند، نمي‌تواند امري باشد كه از نظر به دور ماند. اينجا يك ويژگي مهم ديگر داعش را نيز نبايد از نظر دور داشت و آن مدرن بودن بازتعريف انديشه خلافت از سوي اين جنبش است. اگر مطالعه ميراث تمدن و خلافت اسلامي عهد عباسي و افسانه‌هاي هزار و يك شب شكل خود را در ميراث ادبي يا مطالعه متون و آثار كلاسيك قرون مياني عرضه داشته بود براي دواعش آنچه طي اين سال‌ها در صحنه رسانه‏اي توليد شد و ترويج و ماندگاري يافت، ادبياتي است مهم كه نبايد به اثر آن در آينده كم‌‏توجهي نشان داد و لازم است سال‌ها اصحاب رسانه و فرهنگ بكوشند تا با پاسخ مقتضي و بجا اين تبعات را خنثي سازند.

نويسنده كتاب ريشه‌هاي تجديد حيات خلافت اسلامي داعش و تاثيرات ژئوپلتيك آن

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون