«هرمز» و آمبولانسي كه براي نجات جان آدم ندارد
نيوشا طبيبي
هرمز، جزيره بيمانند خليج فارس كه خاكش به راستي جواهرآساست، مركز درمانياي كه بتواند نيازهاي جدي و ضروري مردم ساكنش را پاسخ دهد، ندارد! هرمز درمانگاه شبانهروزي و جايي كه بتواند بيمار را بيست و چهار ساعت نگاهداري كند، ندارد. هرمز حتي آمبولانس دريايي هم ندارد تا بيماران و آسيبديدگان را به ساحل و به شهري ديگر برساند كه درمان شوند. در اين شرايط حال خانوادهاي را كه عزيز آسيب ديده يا بيماري دارند، تصور كنيد. اگر شب باشد و دريا هم خراب باشد، ديگر هيچ چارهاي ندارند. بايد نظارهگر درد و رنج و گاه فقدان جگرگوشهشان باشند و اين سخت غمانگيز است…
هرمز جزيره بيهمتايي است، خاك و چشماندازهايش بينظيرند، اما هرمز مردم محرومي هم دارد كه جان و نفس و زندگي اين خاك هستند و بيآنها هرمز، هرمز نيست.
گزارشهاي پي در پي وزارت بهداشت از گسترش شبكه بهداشت در نقاط محروم به راستي تا چه حد به واقعيت نزديك است؟ آيا گزارش و آمارهاي روي كاغذ، مشكلات مردم را حل ميكند؟ به راستي آقاي وزير محترم- كه در نيكنفسي و عملگرايي او ترديدي نيست- ميدانند كه گاه جان انساني در هرمز به دليل نداشتن امكان حمل بيمار يا مركز مجهز درماني از دست ميرود؟ تازه اين همه محروميت در جزيره هرمزي است كه رفت و آمد در آنجا جريان دارد، حال و روز روستاها و مناطق دورافتادهاي كه گذر كسي به آنجا نميافتد چگونه است؟
بيترديد تهيه يك دستگاه آمبولانس دريايي و برپايي يك درمانگاه مجهز در هرمز از وظايف دولت است، اگر دولت براي تامين اين امكانات دچار سختي و تنگي است، از مردم بخواهد به داد هموطنانشان در هرمز برسند. تقاضا ميكنم در آستانه روز خليج فارس كه پرداختن به آن از اهم موضوعات ملي است به ساكنان جزاير آن توجه ويژهاي كنيم. بياييم و به بهانه اين روز ملي اينبار مردمان عزيز ساكن جزاير خليجفارس را بزرگ بداريم، از آنها بپرسيم چه كم دارند، زخمهايشان را مرهم بگذاريم، از اينكه آنها نسل به نسل پاسدار خاك وطن در جنوبيترين بخش آن بودهاند، سپاسگزارشان باشيم. بايد از آنها عذر بخواهيم اگر در رسيدگي، از آنها غافل ماندهايم و فقط هروقت هوس گشت و گذار داشتهايم از سر تفنن به جزيرهشان رفتهايم. پاس داشتن نام بلند خليج فارس و گرامي داشتن روز ملي آن اگرچه بسيار خوب است اما روا نيست كه عدهاي از ساكنين جزاير ايراني همين آبراهه عزيز در رنج باشند و بودجههاي قابلتوجهي صرف برگزاري سمينار و تبليغات روز ملي خليجفارس بشوند.
در بسياري از نقاط شهر تهران و احتمالا در همه شهرهاي ايران و گوشه و كنار كشور پروژههاي فراوان دولتي را ميتوان ديد كه ساليان دراز است نيمهكاره ماندهاند و تكليفشان روشن نيست. آن روزي كه كلنگ اين پروژه به دست مدير محترمي بر زمين خورده، لابد براساس مطالعه و احساس نيازي بوده، حتما بودجه آن پيشبيني شده بوده. قطعا وقتي يك سازمان دولتي تصميم به برپاداشتن يك ساختمان يا يك پروژه عظيم دارد، دهها كارشناس روي آن نظر ميدهند و زمانبندي اجراي آن را تعيين ميكنند و دست آخر بودجه آن را با كمي بالا و پايين تعيين و منابعش را تامين ميكنند و بعد كار آغاز ميشود تا با افتتاح آن ساختمان و تاسيسات دردي از مملكت درمان شود و نقصاني رفع شود. حال كجاي اين مسير منطقي احساس نياز- تامين منابع- طراحي و برنامهريزي ساخت- و دست آخر راهاندازي پروژه، درست انجام نميشود كه پروژههاي نيمهكاره فراوان روي زمين ماندهاند.
من ميتوانم دو نمونه آن را در يك منطقه و محله مثال بزنم حتما هركدام از شما خوانندگان محترم هم دستكم يكي سراغ داريد. يكي پروژه ساخت دفتر مركزي يكي از بانكها در اواخر خيابان اسدآبادي، نرسيده به بزرگراه همت، دست راست نبش خيابان شصت و چهارم شرقي؛ پروژهاي عظيم كه هزاران تن بتنريزي در آن انجام شد و سالها نيمهكاره ماند و در نهايت تخريب شد! ضرر هنگفت مالي به كنار، ضربه به محيط زيست با اين حجم بتنريزي چه ميشود؟ سالها منظره زشت و نامطبوعي كه براي اهل محل ايجاد شد چه ميشود؟
ديگري سازهاي است در خيابان توانير، خيابان رستگاران. اسكلتبندي عظيم فلزي بر زميني مرغوب در نقطهاي از تهران كه همچنان كموبيش مسكوني باقي مانده است. سالها پيش شهرداري تهران، كلنگ ساخت اين پروژه را به عنوان يك مركز ورزشي بر زمين زده است. اسكلت را ساختهاند و بعد رهايش كردهاند! لابد چندين ميليارد تومان بودجه صرف شده است كه كار به همين جا برسد و بعد … هيچ! چند سال بعد از احداث اسكلت، پارچهاي بر در اين سايت نيمهكاره آويزان ميكنند كه اين محل به شركت فلان واگذار شده و تبديل به مجتمع تجاري خواهد شد! از باشگاه فرهنگي ورزشي محله به مجتمع تجاري، آنهم در قلب يك منطقه مسكوني رسيده بودند! در نهايت با واكنش اهالي محل شهرداري عقب نشست و كار مجتمع تجاري به سامان نرسيد، اما پروژه همچنان زشت و نازيبا زنگزده و نيمهمخروبه، نمونهاي از بيتدبيري مديريت و حيف شدن سرمايههاي ملي، بلاتكليف برپا ايستاده.
اما وجه اميدبخش و نيكوي پديده مديريت ايراني را هم بايد ديد و از مديريت خلاقانه و مهرآميز ايراني هم بايد گفت، من چندين بار تجربه گرفتن هتل از معروفترين سايتهاي هتليابي جهان را دارم، بياغراق بگويم هر بار نيز متوجه شدهام كه سايت معروف و معتبر كلاهم را برداشته، اتاق گرانتر از نرخ هتل به من داده و اطلاعاتم را دزديده و دست آخر هم پاسخگو نيست. اما امروز از يك سايت ايراني هتلي در شيراز رزرو كردم، در حال تكميل فرم بودم كه پيامي روي تلگرام دريافت كردم، مسوول مربوطه گام به گام مرا تا پايان روند رزرو همراهي كرد و اطلاعات مفيدي در اختيارم گذاشت. در تماس من با هتل معلومم شد كه قيمت ارايهشده منطبق با قيمت هتل است و تخفيفي هم به آن تعلق گرفته، چيزي كه در نمونه خارجي آن غالبا برخلاف آن ثابت ميشد؛ نمونهاي خوب در كيفيت ارايه خدمات.