• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3749 -
  • ۱۳۹۵ شنبه ۳۰ بهمن

فلسفه را به زندگينامه تقليل ندهيم

محسن آزموده

چهارشنبه هفته پيش رو سالروز تولد آرتور شوپنهاور است، فيلسوف بزرگ آلماني كه به دليل برخي انديشه‌هايش يا به عبارت درست‌تر برخي تعابيري كه به او منسوب مي‌كنند، از سويي و اخلاق و رفتارش و نشيب و فراز زندگي‌اش از سوي ديگر شهرتي فراسوي عالم فلسفه دارد. مشهور است كه شوپنهاور فيلسوفي بدبين است، به جهان و محتوياتش كه عبارت از ما انسان‌ها و ساير چيزها باشيم، نگرشي منفي دارد، به طور مشخص زن‌ستيز است و البته كساني كه اين تعابير را به او منسوب مي‌دارند، مي‌كوشند براي هر يك از اين تعابير رد پا يا علتي در زندگي شخصي‌اش نيز بيابند. مثلا براي نشان دادن اينكه چرا شوپنهاور بدبين است، غير از خودكشي پدرش در 17 سالگي شوپنهاور، به ناكامي او در زندگي حرفه‌اي‌اش اشاره مي‌كنند. مي‌دانيم كه فلسفه شوپنهاور در زمان حياتش كه مصادف بود با ديگر متفكر برجسته آلماني يعني هگل، چندان رونقي نداشت و اتفاقا فضاي انديشه‌ورزي آلمان در تسخير تفكرات هگلي و به طور كلي آن نوع از انديشه‌اي بود كه امروز آن را ايده‌آليسم آلماني مي‌خوانيم و طبيعي است كه در چنين شرايطي كسي چون شوپنهاور كه ساز مخالف مي‌زند، چندان محل توجه قرار نمي‌گيرد و آثارش خوانده نمي‌شود. در مورد زن‌ستيز بودن شوپنهاور نيز معمولا به رابطه تلخ و ناكام او با مادرش اشاره مي‌شود. اينكه شوپنهاور با مادر مقتدرش رابطه خوبي نداشته و همواره با هم در جنگ و دعوا به سر مي‌بردند و حتي گفته شده يك بار مادرش او را به‌شدت مورد ضرب و شتم قرار داده يا از پله‌ها پايين انداخته. اين را هم مي‌دانيم كه شوپنهاور هيچگاه ازدواج نكرد و همواره تنها زيست.
تقليل انديشه‌هاي يك فيلسوف بزرگ به چند تعبير ساده‌لوحانه از يك سو و احاله همين تعابير سطحي به زندگي واقعي او اما نه فقط از نظر اخلاقي درست نيست، بلكه از منظر فلسفي نيز هيچ كمكي به فهم فلسفه او نمي‌كند. اينكه ميان انديشه‌هاي يك فيلسوف و زندگي واقعي او چه مناسبتي مي‌توان برقرار كرد، بحث مفصل و پيچيده‌اي است. هيچ كس منكر اين نيست كه رابطه‌اي وثيق ميان انديشه‌هاي يك متفكر و تجربه‌هاي زيسته او هست، اما اينكه بتوان اين رابطه را به طور خطي و با ارايه چند واقعيت «مشهور» مشخص كرد، ترديدبرانگيز است. مثلا اگر بخواهيم به همان زندگي واقعي شوپنهاور استناد كنيم، مي‌توانيم اين واقعيت‌ها را نيز در نظر آوريم كه اتفاقا شوپنهاور به لحاظ تجربه زيسته زندگي سالمي داشت. او در خانواده‌اي متمول‌ زاده شد، در جواني مردي خوش سيما و محل توجه بود و عمري نسبتا طولاني نيز داشت (72 سال) . باز مشهور است در سال‌هاي پاياني عمرش برنامه‌اي دقيق و منظم براي زندگي‌اش داشت: «هر روز ساعت هفت بيدار مي‌شد، حمام مي‌كرد و بدون اينكه صبحانه بخورد بي‌وقفه تا ظهر مي‌نوشت. سپس فلوت مي‌زد – او اين كار را خيلي خوب انجام مي‌داد اما تنها براي لذت بردن خودش مي‌نواخت- و خود را به يك نهار گران‌قيمت در بهترين هتل فرانكفورت كه انگليشر هوف نام داشت مهمان مي‌كرد. نهار خوردن او خيلي طول مي‌كشيد و اغلب تنها نهار مي‌خورد اما گاهي هم با مهمانان خارجي فرهيخته هتل يا افسران ارتش گپ و گفتي مي‌كرد.
او سپس به كتابخانه مي‌رفت تا روزنامه‌ها را – ترجيحا تايمز لندن- بخواند. سپس يكي از پودل‌هايش – معمولا آن يكي كه نام سانسكريت آتمن داشت- را برمي‌داشت و قدم مي‌زد. وقتي تنهاتر شد، هنگام راه رفتن با خودش غر و لند مي‌كرد. بعد از قدم زني و پيش از برگشت به خانه امكان داشت تنهايي به يك سالن اجراي موسيقي يا كنسرت برود.
اگر در طول روز حرف زدن با ديگران او را خسته كرده بود در را روي هيچ‌كس باز نمي‌كرد و ساعت ده شب هم مي‌خوابيد» (منبع: فيلسوفان بدكردار، مل تامپسون، ترجمه احسان شاه قاسمي)
با توجه به اين روايت‌هاي تاريخي اولا بعيد است بتوان آدمي را كه اينچنين از زندگي لذت مي‌برد، به لحاظ تجربي بدبين خواند، يا اگر بدبيني‌اي در انديشه‌هايش ديده مي‌شود، آن را به تجربه زيسته‌اش نسبت داد. نكته اساسي‌تر از منظر بحث فلسفي اما آن است كه اصولا نمي‌توان و نبايد انديشه را به چيزي از قبيل زندگي فيلسوف يا تجربه واقعي حيات او تقليل داد. معيار در بحث فلسفي استدلال‌ها و عقلانيتي است كه فيلسوف از آن دم مي‌زند. يعني براي اينكه بفهميم يك فيلسوف چه مي‌گويد پيش از هر چيز بايد به متن آثار او رجوع كنيم و اگر هم قرار است مناسبت اين انديشه‌هاي مكتوب را با چيزي خارج از آنها بسنجيم، اين چيز در وهله نخست آثار فيلسوفاني است كه پيش از آن فيلسوف يا همزمان با او مي‌انديشيده‌اند، يعني سنتي كه آن فيلسوف در آن تفكر مي‌كند. توجه به متن اجتماعي و سياسي و به طور كلي تاريخي صد البته حياتي است، اما تا جايي كه به بنياد فلسفه يعني عقل ربط پيدا مي‌كند، در نهايت اين اصل واساس استدلال‌هاي فيلسوف است كه بايد مورد تامل قرار گيرد.
خوشبختانه در سال‌هاي اخير آثار زيادي از شوپنهاور يا درباره او عمدتا به همت رضا ولي ياري به فارسي ترجمه شده و خوانندگان فارسي مي‌توانند فراتر از درآمدهاي اجمالي و كليات، با متن انديشه‌هاي او درگير شوند، فيلسوفي كه بسان هيوم براي كانت، تاثيري شگفت‌انگيز بر نيچه گذاشت، تا جايي كه او را «معلم بزرگ» و «آموزگار» (educator ) خود خواند و درباره او مي‌نويسد: «من از آن دسته از خوانندگان آثار شوپنهاور هستم كه پس از تورق نخستين صفحات، نيك مي‌دانند كه بقيه كتاب را نيز خواهند خواند، و به هر كلمه‌اي كه او بدان تكلم كرده گوش فراخواهند داد.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون