• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4118 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۴ تير

گفت‌وگو با فرهاد فزوني كارگردان نمايش «دستورالعمل‌هاي پرواز»

انسان بدون پرسش مرده است

شورش ديهيمي

 

 

نمايش «دستورالعمل‌هاي پرواز» با طراحي فرهاد فزوني حاصلِ تركيب مديوم‌هايي از جمله موسيقي، تجسمي و نمايش چندي پيش در سالن خصوصي پاليز روي صحنه رفت. گذشته از موفقيت يا شكست گروه در تجربه‌اي كه از سر گذراند يك نكته بسيار حائز اهميت به نظر مي‌رسيد. اينكه پگاه آهنگراني به عنوان بازيگر شناخته شده سينما برخلاف بسياري از همكاران خود تلاش كرد تصور و تصوير ساخته شده در اين مديوم را شايد به نفع آغازي بر يك حيات هنري تازه كنار بگذارد؛ رويكردي كه موفق از كار درآمد اما تشويش‌هاي موجود در هسته مركزي اجرا بين مديوم‌هاي گوناگوني كه براي بيان حرف خود برگزيده بود تلاش او را نيز تحت تاثير قرار داد. به هر ترتيب پيش از اين نيز تجربه‌هايي از اين دست اتفاق افتاده بود كه از جمله مي‌توان به برگزاري كارگاه «كتاب جمعه» توسط محمد مساوات يا تجربه‌هاي پيش از انقلاب در دهه 40 اشاره كرد. از اين رو چنين تجربه‌هايي اگرچه گسسته و جدا افتاده، بايد مورد حمايت قرار بگيرد. گفت‌وگو با فزوني را در ادامه مي‌خوانيد.

 

آيا از مرگ مي‌ترسيد؟

در واقع آدم از تمام چيزهاي ناشناخته مي‌ترسد و مرگ يكي از ناشناخته‌ترين موضوعات بشري است. اما يك مساله‌اي كه در اين نمايش به آن مي‌پردازيم اين است كه زندگي هم به همان اندزه ناشناخته است اما عجيب اينكه ما به مرگ و زندگي چندان فكر نمي‌كنيم. بيشتر از آنكه ترس از مرگ در ذهنم باشد به اين فكر مي‌كنم كه مي‌خواهم زندگي كنم يا نه؟ در نمايش هم به اين سمت و سو مي‌رويم كه اصلا چرا بايد زنده باشيم و چه دليلي براي من و ما براي زندگي كردن وجود دارد؟

به پاسخ اين پرسش هم رسيده‌ايد؟ دليلي پيدا كرديد؟

بله، خيلي زياد.

از چهل قطعه‌اي كه در نمايش وجود دارد كدام‌يك دليل مهم‌تري است؟ البته عدد 40 هم در زندگي بشر عدد عجيب و غريبي است.

يكي از مهم‌ترين چيزهايي كه به من براي زندگي كمك مي‌كند اين است كه بگردم و آرزوها و سوال‌هايم را پيدا كنم. بعد براي اين پرسش‌ها دنبال جواب باشم. اينكه جست‌وجو كنم و آرزوهايم را به دست بياورم دلايل محكمي براي زندگي هستند. آرزوهايي كه از نوجواني دنبال انجام‌شان بودم اما در طول اين سال‌ها به هر دليل كنار گذاشته شدند. پيدا كردن سوال به همين شكل است، چون معتقدم انسان از نداشتن پاسخ نمي‌ميرد ولي از نداشتن سوال قطعا خواهد مرد.

اجراي دستورالعمل‌هاي پرواز جزو آرزوها بود؟

بهتر است بگويم تمرين تئاتر از آرزوهاي 20 ساله‌ام بود.

الان به حدي راضي شده‌ايد كه به اين تمرين ادامه دهيد؟

از تمرين خيلي لذت بردم و متوجه شدم امكان انجام كار مورد علاقه‌ام وجود دارد. البته مراحل تمرين جدا از اين موضوع است كه اجرا در نهايت چطور و با چه كيفيتي پيش رفت. نتيجه اين شد كه حالا به اين فكر كنم كه بايد آرزوهاي ديگري را برآورده كنم.

«دستورالعمل‌هاي» پرواز از نظر شما تئاتر است يا پرفورمنس؟

قطعا پرفورمنس نيست چون پرفورمنس تعاريف و ويژگي‌هاي خاص خودش را دارد. براي مثال اجراگري در پرفورمنس با شيوه‌اي كه از بازيگري در تئاتر سراغ داريم فرق دارد. ولي اين اجرا از جهاتي به پرفورمنس هم نزديك مي‌شود چون از ويژگي‌هايش كمك گرفته‌ايم، همانطور كه از گرافيك، اينستاليشن، موسيقي پاپ و ديگر گونه‌هاي موسيقي كمك گرفته‌ايم. به‌طور قطع مي‌گويم اگر قرار باشد با تعاريف پرفورمنس به ماجرا نگاه كنيم، بدون شك با يك پرفورمنس غلط مواجه هستيم.

اتفاق افتاده به شما بگويند چيزي كه اجرا مي‌كنيد تئاتر نيست؟

كسي نگفت، ولي به نظرم اشكالي هم ندارد چون ما خيلي تلاش كرديم «دستورالعمل‌هاي پرواز» شبيه تئاترهايي كه پيش‌تر ديده‌ايم نباشد. اتفاقا اغلب ويژگي‌ها كه در تئاتر اتفاق مي‌افتاد را آگاهانه كنار گذاشتيم. البته با اين وجود سرجمع فكر مي‌كرديم مشغول تئاتر كار كردن هستيم، چون همه‌چيز در سالن تئاتر اتفاق مي‌افتد، روايت دارد، بازيگر دارد (هرچند رفتاري شبيه رفتار معمول بازيگران نداشته باشند).

از تجربه‌هاي شخصي بازيگران در نگارش متن استفاده شد؟

بله، چون در طول دو سال گذشته مدام درباره خودمان صحبت كرديم و هر بخش از متن كه نوشته شد حاصل گفت‌وگوهايي در مورد درون خودمان بود. به همين دليل ميزاني از تجربه‌هاي شخصي به كار وارد شد. مثل بعضي سوال‌ها كه در طول اجرا مطرح مي‌شود يا قطعاتي كه به كليت كار اضافه شد.

اشاره به خرگوش و گوزن در اجرا برايم يادآور فيلم «ضد مسيح» فون‌ تريه بود كه از اصطلاحي در كاتاليسم استفاده مي‌كرد. آيا به آن فيلم هم نگاهي داشتيد؟

نه، در جريان اشاره‌هاي موجود در آن فيلم نيستم و آن فيلم را نديده‌ام و احتمالا نخواهم ديد مگر مجبور شوم. دنياي فون‌تريه را دوست ندارم با اينكه يكي از بهترين فيلمسازان حال حاضر جهان است اما هر فيلمي كه از او ديده‌ام آنقدر با قدرت درون مرا به هم ريخته كه روزها و شب‌ها تلاش كرده‌ام از دنيايم خارجش كنم چون دنيايش را دوست ندارم. ولي خرگوش و گوزن هر يك به شكلي موجودات سحرآميزي به نظر مي‌رسند. گوزن، به دليل شاخ‌هايش براي من سمبل آگاهي است شايد چون بالاتر از مغزش چيز بزرگ و زيبا وجود دارد و اصولا در ايران باستان هم به نوعي سمبل آگاهي و خرد به شمار مي‌رفته است. از طرف ديگر خرگوش به دليل زاد و ولد خيلي سريعي كه دارد مي‌تواند در طبيعت ترس به وجود بياورد. روباه هم برايم بسيار عجيب است؛ تا به حال چندبار اتفاق افتاده كه با اين موجود چشم در چشم شوم كه به نظرم نگاه نافذ و عجيبي دارد. به همين دليل علاقه داشتم در اجرا باشد.

وقتي نام پگاه آهنگراني مطرح مي‌شود مخاطب انتظار دارد در طول اجرا نقش پررنگي داشته باشد. چطور شد به اين سمت حركت كرديد كه ستاره بودن را از ستاره‌تان بگيرد؟

اين در واقع يك همكاري بين من و پگاه و ديگر اعضاي گروه بود. براي آماده كردن كار تلاش زيادي از طرف همه اعضا صورت گرفت. براي پاسخ به سوال شما بايد بگويم اينجا پگاه آهنگراني بازيگر شناخته شده سينما مد نظر نبود، اما در عين حال برايم اهميت داشت كه پگاه اين نقش را بازي كند. رسيدن به اين نقطه كه پگاه آهنگراني شناخته شده را روي صحنه نبينيم اتفاقا كار بسيار دشواري بود. هم براي من و هم براي او. حالا پگاه مثال است. همه بازيگران و طراحان قرار نبود چيزي جز خودشان را به كار اضافه كنند. در نهايت موفق شديم از تصوير ساخته شده در سينما عبور كنيم همانطور كه در نمايش از تصوير و تصور ساخته شده توسط شركت‌هاي هواپيمايي از مهمانداران هم عبور مي‌كنيم. همان تصوير زيبايي كه مورد علاقه شركت‌هاي هواپيمايي است و در نهايت شخصيت اصلي يا به قولي خودِ واقعي انسان‌ها را حذف مي‌كنند و چيز ديگري به نمايش مي‌گذارند. اين اتفاق بسيار عجيبي است كه در سينما هم وجود دارد و خود واقعي افراد كنار مي‌رود و شخصيت ديگري ساخته مي‌شود. در گپ و گفت‌هايي كه با بچه‌ها داشتيم درباره اين مسائل زياد صحبت كرديم. قصد ما اين بود كه با خود واقعي بازيگرها مواجه شويم نه تصاويري كه از آنها ساخته شده است.

اين هم‌ترازي در نهايت مورد پذيرش قرار گرفت؟

پذيرش از سوي گروه يا مخاطب؟

هر دو

به نظرم تماشاگر هم متوجه اين موضوع مي‌شود و به فكر فرو مي‌رود كه چطور امكان دارد پگاه از ego خود عبور كرده باشد و از خودِ خودش با اين قدرت مراقبت كرده باشد. اين در واقع يكي از مهم‌ترين كمك‌هايش به ما بود و البته به خودش يعني پگاه واقعي. بچه‌ها همه به دركي رسيدند كه متوجه بودند بايد چه اتفاقي روي صحنه رخ دهد. اين درك بالا به حدي رسيد كه حتي وقتي بحث جابه‌جايي دكور داخل صحنه مطرح شد، بازيگرها به اتفاق گفتند خيلي روشن است كه خودمان بايد جابه‌جايي دكور را برعهده بگيريم؛ به نظرم اين حاصل ته‌نشين شدن آگاهي به مفهوم و متن نمايش در درون تك‌تك بچه‌هاي گروه است.

موسيقي‌ كار در چه پروسه‌اي به وجود آمد؟ يعني همزمان با نوشتن متن يا تمرين‌ها؟

همه تلاش كرديم يك «ما» تشكيل دهيم كه كل پروژه را در بر بگيرد و فرشاد هم مثل باقي بچه‌ها از ابتدا در جريان اجرا قرار داشت. به عنوان مشاور ندا نصر و فرشاد فزوني از روز اول كنارم بودند، قصه با حضور آنها پيش رفت و از ابتدا تا انتهاي همه تمرين‌ها همراه بوديم. با فرشاد علاوه بر دوسال تمرين، يك ماه شبانه‌روزي كنار هم بوديم و در استوديوي فرشاد زندگي مي‌كرديم و به‌صورت مداوم روي تك‌تك نت‌ها و اتصال موسيقي به ديالوگ‌ها كار كرديم. در نهايت موسيقي اجرا از دل همين پروسه بيرون آمد.

 


اينجا پگاه آهنگراني بازيگر شناخته شده سينما مد نظر نبود، اما در عين حال برايم اهميت داشت كه پگاه اين نقش را بازي كند. رسيدن به اين نقطه كه پگاه آهنگراني شناخته شده را روي صحنه نبينيم اتفاقا كار بسيار دشواري بود. هم براي من و هم براي او. حالا پگاه مثال است. همه بازيگران و طراحان قرار نبود چيزي جز خودشان را به كار اضافه كنند. در نهايت موفق شديم از تصوير ساخته شده در سينما عبور كنيم همانطور كه در نمايش از تصوير و تصور ساخته شده توسط شركت‌هاي هواپيمايي از مهمانداران هم عبور مي‌كنيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون