الكي... مثلن ما مارك پوشيم
فرزانه قبادي/ مد يكي از نتايج انقلاب صنعتي اروپاست. اينكه ما امروز به طرز كاملا پيگير به دنبال رنگ سال و مدل موي سال ميگرديم نتيجه برنامهريزي مديران صنعتي اروپايي براي مردم دنياست. حالا برنامهريزان آن روزها نشستهاند بيرون گود و تكاپو و تلاش مردم را در اين عرصه تماشا ميكنند و از ثمرهاش لذت ميبرند. حالا هفتههاي مد و فشن در سراسر دنيا آنقدر مخاطب دارد كه اصناف مختلف بخواهند براي سوددهي تجارتشان در آنها سرمايهگذاري كنند. اما اين سوي پيشخوان فروش محصولات شركتهاي معتبر دنيا يا همان برندها، مردمي هستند كه گاهي براي رسيدن به وصال يك لباس يا كفش كه در حراجي قيمتش بهشدت شكسته شده حاضرند در صف بايستند. اين سوي پيشخوان فروش، هستند كساني كه تمام سال گوش به زنگ اخبار حراجيها هستند تا اولين كسي باشند كه صاحب كالايي ميشود كه با 50 درصد تخفيف در فروشگاهي عرضه شده كه مدعي است نمايندگي فلان برند اروپايي است. حتي اين روزها جمعههاي سياه و حمله بي امان مردم به محصولاتي كه با قيمتي پايين عرضه ميشوند در حال تبديل شدن به يك مد جهاني است.
اپيدمي مد
مد تنها محدود به لباس و كيف و كفش نيست. همين تصاوير پروفايلمان در فضاي مجازي هم تابع مد است. به طور مثال يك مدت يك ژست خاص براي تصوير پروفايل مد ميشود. يا همين سلفي گرفتن كه تبش هر روز داغتر ميشود و تبديل به يك مد همه گير شده، خصوصا از زماني كه بازيگران هاليوودي يك سلفي دستهجمعي از خودشان منتشر كردند، انگار كه مهر تاييدي بر اين مد زده باشند، حالا هر روز در صفحات مجازي ميبينيم كه بزرگان در شرايط مختلف سلفيهاي با كيفيتي از خودشان منتشر ميكنند. اختتاميه جشنواره فجر امسال كه همه شاهد بودند رضا عطاران با لبخند هميشگياش با يك مونو پاد روي صحنه رفت و يك سلفي همگاني از حاضران گرفت. تب گوشيهاي اسمارت و مونوپادهايي كه در تمام فروشگاههاي لوازم جانبي موبايل در دسترس است هر روز داغتر ميشود و در اماكن عمومي، روي پل عابر، در آسانسور و كنار پلههاي پاساژها و بين مهمانيها ميبينيم كه آدمها با يك لبخند كشدار دوربين را به سمت خودشان گرفتهاند و از شرايط موجود به اضافه خودشان، يك عكس يادگاري ميگيرند. ادبياتي خاص كه به صورت مقطعي در زبان محاوره عموم مردم رايج ميشود. يا نحوه خاصي از بيان كلمات. حتي كتاب خواندن هم تابع مد است. اين را ميشود از پيشخوان كتب پرفروش كتابفروشيهاي معتبر دريافت. كتابهاي فلسفي، كتب سياسي، داستان كوتاه، رمان، ترجمه، شعر سپيد و... همه تابع يك مد هستند كه بين قشر فرهيخته رايج ميشود. يا حتي نوع خاصي از موسيقي ممكن است مد بشود و هر كجا كه شما وارد ميشويد يك موسيقي را بشنويد. تاكسي، كافه، فروشگاه، پاساژ همه ممكن است در يك زمان تصميم بگيرند موزيكهاي آلبوم باران تويي چارتار را پخش كنند و شما هر كجا كه وارد ميشويد بشنويد كه يك نفر در سيستم صوتي ميگويد: «آشوبم، آرامشم تويي...»
من هم ماركپوش هستم
به طرز اغراق شدهاي لوگوي يك مارك معتبر در اقصي نقاط يك لباس چاپ ميشود تا خريداري كه تنها آن برند را ميشناسد جذب مارك مذكور شده و در قبال قيمتي نه چندان زياد تبديل به بيلبورد تبليغاتي شركت طراح لوگو شود. اما در كنار اين فيك پوشان، هستند كساني كه از فروشگاههاي معتبر سراسر كشور، اقدام به خريد كالاهاي مارك و اورژينال ميكنند و از خريدشان هم راضي هستند. چشم حسود و بخيل هم كور. ماركها خودشان به تنهايي يكي از ارايهكنندگان مد هستند اما گرايش روزافزون به سمت خريد مارك كه نتيجهاش چيزي نيست جز قبضه شدن بازار توسط اجناس تقلبي، مدي است كه اين روزها به طرز عجيبي مد شده. ماركها جانشين خيلي ارزشهاي ديگرمان در زندگي شدهاند. عطر و لباس و كفشهاي آدمها به ما ميگويند كه او چطور آدمي است، چطور فكر ميكند، چقدر درآمد دارد، شايسته مراوده و همصحبتي با ما هست يا نه و... خلاصه كه شاعر فقيد اگر امروز ميخواست شعري بسر آيد، ميتوانست بگويد: «نه، همين لباس زيباست نشان آدميت.»