• 1404 پنج‌شنبه 27 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3199 -
  • 1393 يکشنبه 17 اسفند

به سوي مارك

پرستو بهرامي‌راد

 

چندين سال است كه تب مارك‌پرستي نه تنها در قشر مرفه بلكه در قشرهاي ديگر جامعه هم به وجود آمده است. افرادي حاضرند كه حتما  روي لباس خود (حتي اگر لباس هم تقلبي باشد) مارك يك برند معروف خورده باشد. اكثر اين برندها هستند كه پوششي را مد مي‌كنند. البته مد فقط به پوشش ختم نمي‌شود. غذا و نوع حرف زدن هم در بعضي موارد مد مي‌شود و در كشور ما هم اين روزها مدها را برندهايي كه وجود دارند، ايجاد مي‌كنند و در پوشش مردم تاثير مستقيمي دارند. آنقدر اين تب در مردم شديد شده است كه در زمان حراج اين برندها مي‌توان صف‌هاي طولاني در مقابل مغازه آنها ديد. البته اين تب فقط به حيطه خريد مربوط نمي‌شود در بين جوان‌ها كار كردن در اين برندها هم نوعي تب به حساب مي‌آيد. به همين منظور در اين روزها كه اكثر برندها در حراج هستند به آنها سري زدم و نظر نسل جوان را راجع به مارك پرستي جويا شدم.
مغازه  اول
چند دختر جوان جلوي يك رگال لباس ايستاده بودند و سر خريد يك پيراهن از مارك «آدولفودومينگز» با هم بحث مي‌كردند. بعد از كمي صحبت كردن از يكي از آنها كه از لباس‌هايش معلوم بود كه هميشه لباس‌هاي مارك مي‌پوشد، پرسيدم: «هميشه از مارك استفاده مي‌كني؟» «من از بچگي عادت كرده‌ام هميشه لباس‌هاي ماركدار بخرم و بپوشم
به نظرم لباس‌هايي كه مارك معتبري ندارد و برند نيست اصلا مناسب پوشيدن نيستند». دختر ديگر كه سارا نام داشت، گفت: « البته من زياد اين حرف را قبول ندارم. بعضي از لباس‌ها كه مارك معروفي هم ندارند خيلي شيك هستند و براي من فقط زيبايي مهم است» و دختر آخري كه قصد خريد آن پيراهن را داشت، گفت « دوستاي ما همه مارك مي‌پوشند. اگرما از لباس‌هاي ماركدار استفاده نكنيم زشت است».
مغازه دوم
در حالي كه داشتم كيف‌هاي داخل قفسه‌ها را نگاه مي‌كردم. آقاي بسيار شيك پوشي نزديكم شد و گفت: «كمكي از دست من بر مي‌ آيد؟». وقتي برگشتم ديدم كه روي كتش اتيكتي قرار داشت كه مشخص مي‌كرد اين آقا فروشنده هستند. سهيل 22 ساله است مدتي است در اين مغازه به عنوان فروشنده كار مي‌كند. با كمي صحبت متوجه شدم كه دانشجوي معماري در يك دانشگاه سراسري است. از كارش بسيار راضي بود و بيشتر از اينكه با تخفيف بسيار زياد مي‌توانست لباس‌هاي مارك ماسيمودوتي بپوشد، خوشحال بود و گفت كه «خيلي از دوستانم هم دوست دارند كه اين كار را  انجام بدهند.»
مغازه  سوم
يك دختر و پسر جلوي كتاني‌ها ايستاده بودند وهر كدام راجع به كفش‌ها يك نظري مي‌دادند. جلو رفتم و با آنها به صحبت پرداختم. سينا و ساينا خواهر و برادر بودند كه براي خريد كتاني به اين مغازه آمده بودند. ساينا همان‌طور كه داشت كتاني را امتحان مي‌كرد، گفت: «من هميشه از مغازه مارك خريد مي‌كنم چون هم ماندگاري اين جنس‌ها بيشتر است و هم هميشه جديدترين اجناس را برندها دارند و من دوست دارم، استفاده كنم». سينا هم كه همان طور به قفسه‌هاي كفش‌ها نگاه مي‌كرد حرف خواهرش را تصديق كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون