• 1404 پنج‌شنبه 13 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3112 -
  • 1393 پنج‌شنبه 29 آبان

25آبان سالروز درگذشت ستارخان

گاريبالدي ايران

آيت وكيليان

 

در اواخر سده نوزدهم آذربايجان از نظر توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي پيشروتر از همه مناطق ايران بود. در آذربايجان با پيشرفت سريع عناصر سرمايه‌داري، روابط كارگري و شهري نيز رشد كرد. عناصري كه در جهت‌گيري‌هاي سياسي، اجتماعي و ديگر تحولات نقش پايه‌يي داشتند. روشنفكران آذربايجاني از نظر تعداد و آرمان‌هاي پيشرو و خلق ايده‌هاي انقلابي و تحولخواهي بخش مهمي از اين نحله فكري ايراني را تشكيل مي‌دادند. البته تضادهاي اجتماعي نيز در آذربايجان افزايش يافته بود و تلفيق استثمار سرمايه‌داران و فئودال‌ها شرايط را براي زحمتكشان تحمل‌ناپذير كرده بود. بالطبع در اين شرايط بحراني و آنوميك برخورد با منافع امپرياليست‌ها، حكومت و فئودال‌ها بسيار نيرومند بود.
 اين شرايط ناهمگون در آن دوران ميان فارس‌ها و آذربايجاني‌ها اتحاد حول محور ملي‌گرايي را به وجود آورد. توسعه چرخه اقتصادي در آذربايجان اين امكان را فراهم كرده بود كه نقش ليدر با همه ابعاد وجودي‌اش را در انقلاب پيش‌رو بازي كند. اين‌گونه هم بود؛ آذربايجان در رشد مدنيت جديد، معارف و دانش جديد و بيداري مردم ايران و تهييج روحيه انقلابي‌گري مردم نقش اساسي ايفا كرد. پيشتازي سياسي در آذربايجان تنها به عامل توسعه اقتصادي بازنمي‌گشت، نزديكي اين منطقه به روسيه و نفوذ آرمان‌هاي انقلابي اين كشور در آذربايجان، تاثير انقلاب 1907-1905 روسيه و ياري رساندن همه‌جانبه سوسيال-دموكرات‌هاي روسيه به رهبري بلشويك‌ها هم مزيد بر علت بود. همه اين شرايط تبديل به پشتوانه‌يي عظيم در انقلاب ايران شد. روشنفكرانش تئوري انقلابي مي‌دادند و نمايندگان مردم جنبش به راه انداختند و مردم راه انقلاب را هموار كردند.
در تهران اما شرايط متفاوت بود؛ تنها روحانيون و فئودال‌ها پشتوانه انقلاب بودند و پيوندي ميان مردم و تحولخواهان ايجاد نشده بود. طبقه كارگري آذربايجان اگرچه خواسته‌هاي مستقلي طرح نكرد ولي مشاركت مستمر اين طبقه موجب تسريع در روند جنبش شد و فرمي از مبارزه طبقاتي را به وجود آورد و تا سرحد شورشي مسلحانه بالا گرفت. جنبش انقلاب و تجددخواهي آذربايجان با خاستگاه تبريز ويژگي اساسي‌اش، تبديل توده‌هاي مردم به نيروي اصلي انقلاب بود. عواملي چون خواست‌هاي مدني، شهروند قدرتمند، ايجاد طبقه شورش دهقاني و مهم‌تر از همه، تشكيل مجاهدين و ارگان انقلابي كه عملا‌ در مرحله آخر، سيستم بورژوا-دموكراتيك را به وجود آورد. نقش بي‌بديل يك فرمانده و عملگراي زبده در اين ميانه مشهود است.
مجاهدين آذربايجاني شورش‌هاي انقلابي را محدود و محصور به تبريز نمي‌دانستند و به تهران و رشت كه از جمله كانون‌هاي آشوب و جدل بين مرتجعان و آزاديخواهان بود، نيز اين شورش‌ها را انتقال دادند. خيزش و شورش انقلابي در تبريز عملا به جنگ داخلي منتهي شد و شديد‌ترين شكل مبارزه طبقاتي را به وجود آورد. ايجاد نيروهاي منظم انقلابي، تسريع روند نظامي- شورشي و پارتيزاني- چريكي، آذربايجان را به مركز ثقل انقلاب ايران تبديل كرده بود و رهبري اين فرم از مبارزه تاثيرگذار در تثبيت حكومت قانون و زدودن حاكميت استبدادي را ستارخان بر‌عهده داشت. روحيه انقلابي‌گري ستارخان در دفاع از مشروطيت بدون ترديد در تاريخ معاصر ايران كم‌نظير بود.
مهارت‌ها و قهرماني‌هاي بزرگ ستارخان و برادر همرزمش باقرخان نه تنها در آذربايجان بلكه در تمام ايران مردم را به شوقي وافر در تهييج پيروزي انقلاب مشروطه هدايت كرد. ستارخان در مبارزات انقلابي آذربايجان فهم كرده بود، جامعه ايران كه از نظر اقتصادي، اجتماعي و سياسي شرايط بحراني داشت، تنها با تمكين به شورش‌هاي مسلحانه مي‌توانست هم خواسته‌هاي دموكراتيك مردم ايران در عرصه عمومي را نهادينه كند و هم سقف بسته استبداد را بشكافد زيرا عملا در جامعه ايران به علت فضاي استبدادي كه وجود داشت امكان و بروز خواست‌هاي دموكراتيك و مدني وجود نداشت. اگر مردم اين دو برادر مجاهد را «خان» لقب دادند از سر احساس نبود، تنها به خواست مردم بود كه ملقب به «سردار‌ملي» و «سالار ملي» هم شدند. در ميان صفات شخصي ستارخان، تلفيقي از خشونت و جذبه مردانگي وجود داشت. سلسله مراتب نظامي را طي نكرده بود اما جنگ‌آوري مورد اعتماد و اطمينان و خستگي‌ناپذير در ميان مردم بود. ستارخان در دوران طفوليت تا رهبري جنگ‌آوران انقلاب با تمام وجود استبداد را لمس كرده بود.
 زماني كه در سايه و بند اربابي ظالم نوكري اختيار مي‌كرد، در ازاي خدماتش پولي دريافت نمي‌كرد و تنها بالاجبار به نان شكم قناعت مي‌كرد. او پرورده طبقه‌يي بود كه سال‌ها بعد موجي از شورش‌هاي انقلابي را به وجود آورد و بزرگ‌ترين سرمايه و پشتوانه انقلاب شد. اگرچه انقلاب مشروطه نيم‌بند شد اما از بازتوليد عناصر و اجزاي دموكراتيكش جا نماند و تاثيري شگرد بر رشد آگاهي سياسي و اجتماعي جامعه ايران نهاد كه پيامدهاي آن را تا به امروز در تمامي سطوح تحولات آن مي‌بينيم. در ميان مبارزان جنبش مشروطه‌خواهي ايران بدون ترديد چهر‌ه‌يي والامقام‌تر از ستارخان ديده نمي‌شود. بيگانه‌يي آشنا به دردها و آمال‌هاي ملت؛ استبدادزده‌يي ايراني در آن روزگار به نام والمونت، دبير سوم سفارت فرانسه در ايران، ستارخان را گاريبالدي ايران ناميد و در وصفش او را جذاب، خوش‌منظر، اسرارآميز، با جذبه و يك دلير شرقي خطاب كرد. در مقابل اما عزيزالسلطان، عمله استبداد وي را رييس شورشي‌ها و ياغي خطاب مي‌كرد كه فتنه‌انگيزي مي‌كند.
در طول تاريخ معاصر ايران، كنشگران اصلاح‌طلب ايراني چه آنان كه روشنفكر بودند، چه آنان كه عملگراي سياسي بودند و چه شاعر، نويسنده و روزنامه‌نگار همه قرباني تماميت‌خواهي عمله جور و استبداد شدند. به وضوح مي‌بينيم كه اروپايي‌هاي مقيم ايران كه چهره‌هاي مهم و كليدي و تحولخواه ايران را شناسايي مي‌كردند، هر نوع انسداد در جهت خواسته‌ها و سياست‌هاي خود را ناشي از وجود اين افراد مي‌دانستند. سلطنت‌طلبان مرتجع و نان به نرخ روز خور با همكاري همين عوامل خارجي آنان را از عرصه خارج و راه را براي نفوذ سياسي خود در داخل هموار مي‌كردند. تبريز در عصر انقلاب مشروطه اين شرايط بحراني را تجربه كرد و تاوان و غرامت اين خواسته‌هاي مردمي را پرداخت و گرفتاري‌هاي عظيمي سر راهش به وجود آمد و مردمانش مصايب فراواني به جان خريدند.  بر هيچ كسي پوشيده نيست زماني كه تبريز، ايران شده بود و ايران، تبريز و در محاصره عوامل خارجي و داخلي حاكميت استبداد قرار گرفته بود چه اعمال غير انساني در حق آنان به وجود آمد. ستارخان رهبر جنگ‌آوران آذربايجان در چنين شرايطي اميد آذربايجان بود كه لحظه‌يي آرام نمي‌گرفت و تا آخرين لحظه از آرمان‌هاي انقلاب مشروطه دفاع كرد. در طول تاريخ معاصر ايران يك هماهنگي شگفت‌انگيز بين عوامل خارجي و عناصر مستبد وجود داشته است كه اصلي‌ترين و جدي‌ترين رقيب ميهن‌پرستان و ملي‌گراها بوده‌اند؛ اين توافقات گاه نهاني بوده و گاه آشكارا اما هرچه بوده بدون ترديد منافع ملي و مردمي ايران را در معرض خطر انداخت و راه ورود سرزمين ما را در وصل به مدنيت جديد بست تا در حصاركشي خود از آنچه زشت و قبيح مي‌نمايد، دريغ نكردند. مي‌توان به وضوح دريافت كه در يك شرايط آرام سياسي و اجتماعي ذيل حكومت قانون، امكان رانت‌خواري‌هاي حكومتي عصر قاجار به كمترين حد ممكن مي‌رسيد و در استقرار شرايطي كه ما از آن به «حاكميت قانون» تعبير مي‌كنيم گاريبالدي ايران بايد قرباني حاكميتي آنارشيستي مي‌شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها