هيچ چيزي براي معامله نيست
اكثر پايگاههاي اين كشور در مناطق كردنشين و شمالشرق سوريه قرار دارد. در آنجا نيز به دليل اينكه ايالات متحده از نيروهاي كرد سوري براي مبارزه با داعش حمايت كرد، با اعتراض تركيه مواجه شده است و تركيه بارها اعلام كرده است كه اين پايگاهها خلاف منافع تركيه است. بنابراين در آنجا نيز امريكا دست بسته حركت ميكند. به علاوه اينكه در موضوع رفراندوم كردستان عراق، امريكاييها حمايت آشكاري از كردها انجام ندادند، از همين رو كردها نيز اعتماد زيادي به آنها ندارند. بنابراين دست امريكا در سوريه در عمل بسته است و با محدوديتهاي فراواني مواجه است و عملا چيزي ندارد كه بخواهد با روسيه آن را مورد معامله قرار دهد. هرچند بحثهايي در خصوص شبه جزيره كريمه مطرح شد كه البته دور از ذهن بود كه امريكاييها بخواهند اين موضوع را به بحث سوريه گره بزنند. بنابراين فعلا امكان توافق جدي وجود ندارد. بنابراين آن چيزي كه تعيينكننده خواهد بود عملياتهاي نظامي است. اكنون بخشهاي زيادي از مناطقي كه در دست شورشيان و گروههاي معارض بود تقريبا از آنها پس گرفته شده است و اكنون تنها منطقهاي كه به نوعي دولت دمشق نميتواند در آن اعمال حاكميت كند مناطق كردنشين و استان ادلب است. معناي كلي اين حرف آن است كه سوريه در حال ورود به دوره پساجنگ داخلي است و بايد ديد كه در اين دوره جديد، معادلات را مورد ارزيابي قرار ميدهد يا اين موضوع رفته رفته از حالت نظامي به سمت حال سياسي پيش ميرود و از اين پس ميتوان گفت كه چانهزنيهاي ديپلماتيك تعيينكننده خواهد بود. در حال حاضر يك بحث ديگر بيعملي امريكا در قبال پيشروي ارتش سوريه و روسيه در جنوب غرب سوريه است. در منطقهاي كه يك سال پيش ميان امريكا و روسيه آتشبس صورت گرفت. اما اكنون ارتش در حال باز پسگيري دو استان درعا و قنيطره است كه پس از آن دولت رسما ميتواند كنترل مرزهاي خود با اردن و رژيم اسراييل را در درست بگيرد. اما اگر بخواهيم به پاسخي براي اين موضوع دست پيدا كنيم، بايد به عقب بازگرديم و سخنان دونالد ترامپ در دوره كمپين انتخاباتي وي را مورد ارزيابي قرار دهيم. آقاي ترامپ در همان دوران عنوان كرد كه مهمترين دغدغه ما شكست داعش در منطقه است. اين موضوع نشاندهنده آن بود كه چندان دغدغه حضور در سوريه يا حتي عراق را ندارد. از اين حرف ميتوان دو استنباط مجزا كرد. نخست اينكه امريكا به صورت عامدانه و آگاهانه نميخواهد وارد جنگي ديگر در خاورميانه و به خصوص سوريه شود چرا كه هزينههاي اين اتفاق بسيار زياد است و دولت ترامپ نيز رويكردي تاجرمسلك دارد. اما گروهي ديگر معتقدند كه ايالات متحده فاقد يك استراتژي بلندمدت در منطقه است و حتي ميخواهد براي آن هزينه انجام دهد اما نميداند چه كار كند. زيرا يك صحبت از تغيير استراتژي ايالات متحده به شرق آسيا مطرح است و از سويي ديگر در خاورميانه با عربستان و اسراييل همكاري ميكند. اما به نظر ميرسد، بحث عدم حضور آگاهانه در سوريه به واقعيت نزديكتر است زيرا ايالات متحده نميخواهد خود را درگير مساله سوريه كند و احساس ميكند معادلات سوريه به حدي پيچيده و هزينههاي آن به حدي زياد است كه براي امريكا صرف اقتصادي براي ورود به آن را ندارد و از طرفي ديگر چشماندازي براي رسيدن به اهداف خود در سوريه نميبيند. نكته ديگر در بحث سوريه امنيت اسراييل است. اين مساله در روابط خاورميانهاي اسراييل يك معنا و در روابط امريكا و اسراييل معنايي ديگر دارد. درست است كه امريكا خود را متعهد به امنيت اسراييل ميداند اما اين حمايت هميشه به صورت مطلق نبوده است زيرا در برخي موارد امريكا نيز دست بسته است. در حقيقت ميتوان گفت كه شرايط كنوني سوريه به نفع اسراييل است زيرا اكنون دولتي سكولار در مسند كار قرار دارد و تهديدي ايدئولوژيك براي اسراييل محسوب نميشود. هرچند سوريه به نحوي در خط مقدم اختلافات با اسراييل و مبارزه با اين رژيم به دليل اختلافات بر سر جولان اشغالي است اما در صحنه عملي دولت موجود در سوريه دولتي است كه در بهترين شرايط ميتواند امنيت داخلي را برقرار كند و توان مواجهه با اسراييل و تهديد آن را ندارد. اما از سويي ديگر به هر حال خرابيهايي كه در سوريه به وجود آمده و بازسازي آن تبعات خاص خودش را دارد، يعني همچنان سوريه يك نوع تهديد بالقوهاي براي امنيت اسراييل است. اما اينكه ساير گروههاي شورشي يا تروريستي ميتوانند به اين كشور بازگردند هنوز بهطور كامل منتفي نيست. به هر حال هنوز دولت سوريه حاكميت خود را به صورت كامل و تمامعيار نميتواند اعمال كند. ولي با اين وجود برآورد استراتژيك اسراييل اين است كه حفظ وضع موجود به نفع اين رژيم است و به عبارت سادهتر يك سوريه ضعيف شده سكولار بيشتر به نفع امنيت اسراييل است تا يك سوريه اسلامگراي تندروي مخالف اسراييل.