مقدمه: داود شهيدي از آن دست هنرمنداني است كه «صفاي باطن» دارند. پس چه باك از ظن بدبينان. بگذار از او و دنياي با صفايش بگوييم.
ميان داود شهيدي و زمانهاش هيچ ميانجي و حائلي وجود ندارد؛ مگر بلوري دستنخورده و شفاف از جنس خيال! او با مقولاتي چون: حسد، خودنمايي، زيركي و دغلبازي كاملا بيگانه است. از «قواعد بازي» هيچ نميداند و روابط عمومياش سخت فاجعه بار است. در «او» روباهي ميزيد كه پنير به منقار خروسش ميگذارد و خروسي در اوست كه در مقابل نيرنگ روباهش تاب مستوري ندارد؛ اين داود بيگناه!
داود شهيدي در شش نماي كوتاه
يك: يك اتاق، يك ميز، يك پنجره، انبوهي كاغذ و طرح و كتاب و كاست... و يك مرد.
دو: حالا او پشت ميز نشسته است. همين چند ثانيه پيش در وسط اتاق ايستاده بود. شما هم به او زل زده بوديد. اطمينان داريد كه قدم برداشتن او و حركت او را به سمت ميز نديدهايد. درست مثل فيلمي كه چند فريم از آن را قيچي كرده باشند و هنگام ديدن متوجه نوعي پرش در نمايش فيلم شده باشيد.
سه: رفتارش اين طور است: ناگهان ميرود. همين طور ميرود. ناگهان برميگردد. او يك «كپي» از خودش ميگيرد و درجايي كه مايل است آن را «پيست» ميكند؛ در حالي كه نسخه اصلي داود شهيدي از جايش تكان نخورده و با بدجنسي كودكانهاي لبخند ميزند...
چهار: گاهي او را ديدهام كه «قطعهاي آواز» را برگوشهاي از يك كاغذ سفيد كلاژ ميكند.
پنج: داود مرد «آهو خيالي» است كه تير بلا بر آهوي خيالش بر كتف چپ آهويش نشسته. با اين همه راضي به نظر ميرسد. كودك بهانهگير درونش در كالبد مردي پرطاقت و صبور، تحت نوعي عقلانيت، در كمند حسي لطيف و ذهني غريب؛ مجموعه همگني به نام داود شهيدي ساخته است.
شش: مجموعه همگني به نام داود شهيدي، بزرگترين دروغ و نارواترين تعريفي است كه ميتوان از داود شهيدي ارايه كرد... ... او را ديدهام كه از درون ميگريد. اما نسخه دومش در حال بذلهگويي است... او را ديدهام نشسته در كنار يكي از «او»هاي او!
داودهاي شهيدي
داودهاي شهيدي، پرندگاني كه در هواي اتاقش پرواز ميكنند. فرشتگاني كه در كمد در لابهلاي لباسهاي دهه 50 داود، روزگار ميگذرانند... ستارگاني كه سقف اتاقش را رويايي ميكنند، آدمهاي مفلوك و كورذهني كه در كشوي ميزش دراز كشيدهاند... دخترك آبيرنگ تنها و زيبايي بر فراز شهري تيره با ديوارهاي بيپنجره، روياي از كف رفته آدم بحران زده معاصر است. با پروانهاي از جنس روبان گيسويش...
يكي از همين داودهاي شهيدي، تصويرگر زيباييهاي حرام شدهاي است كه هم نفس با ما و شانه به شانه ما به تفاله بدل ميشوند.
داودهاي شهيدي، داود هايي كه همه شهيدياند. گاه در اتاق را ميبندند و با هم به شور و مشورت ميپردازند. جدل ميكنند. قاه قاه ميخندند. سكوت ميكنند. زمزمه سر ميدهند... و گاه به آوازي حزين با هم ميگريند و ناگاه كه در اتاق باز ميشود و داود حيران از «واقعيت» كه، ساعت يازده و نيم صبح را نشان ميدهد. در كوششي هبوط گونه، خود را با چرخش زمين و زمان و واقعيت سخيف، تطبيق ميدهد.
اين داود منطبق شده با منطق روزمره، جسد آن داودي است كه در سكوت وهمانگيز اتاقش، صداي پر فرشتگان و ناله دردمند گناهكاران در يك «فوگ» حزنانگيز به هم ميآميزند و دستمايه طرحهايش ميشوند.
او، البته نه همه «او»هاي او، به سوژه، آن طور كه طراحان طنز و كاريكاتوريستها ميانديشند. احتياجي ندارد. سوژه اصلي آثار شهيدي، در لحن و حالت خطوطش متجلي ميشود. كافي است كه بخواهد عاشقانهاي را قلمي كند. لحن قلمش ذرات عشق را به خود ميگيرند... و اگر چيزي او را تلخ كند. بيهيچ حرفي، تلخي درونش را به سرانگشتانش ميفرستد و از آن ناحيه به بعد «اتفاقي» رخ ميدهد كه بيانش نه ضروري و نه ممكن است. نتيجه كار، طرحي تلخ و بيانيهاي فلسفي است.
طراح وهمنگار
«وهمنگاري» و فضاسازيهاي پارانوييد، بيان استعاري انديشههاي پنهاني، انديشه هايي كه در پشت موانع عرفي، اخلاقي و اجتماعي، همچنان ناگفته ميمانند؛ در دستان داود شهيدي راهي براي «گفته شدن» و بيان خلاق مييابند. حتي دم دستترين و آشناترين مضامين در «بديههنگاري» ويژه داود، بدل به آثاري ديدني، نو و حيرتآور ميشوند.
اساس خلاقيت بصري داود، مبتني بر خطوطي غيرمهاجم، آرام و پراحساس است. در چنين ساختاري، حتي «پليدي» به امري «سلبي» تعبير ميشود. او هرگز بيننده را در مقابل يك حكم يا قضاوت قرار نميدهد. حتي آنجايي كه آشكارا به مظاهر پليدي، اقتدار كور و جباريت ميتازد. اين همه را با خطوطي از جنس احساس، احساسي كه گويي با شفقت و گذشت به جهان و بازيهاي نازيباي آن مينگرد، به نمايش ميگذارد. او به لبخندي، قطره اشكي با حيرتي تنها بسنده ميكند.
داود براي اينكه طراحي كند، نيازي به مقدمهچيني و طرح اوليه و اجراي نهايي و بازبيني و حك و اصلاح ندارد. او به راحتي يك قناري كه برشاخ درختي بخواند، طراحي ميكند. به همين دليل طرحهاي داود شهيدي بهترين سند براي شناخت نوسانات روحي و هيجانات شخصي اوست.
ذهن لابيرنت گونه
نكته خيلي مهم در آثار داود شهيدي، نوعي زيباشناسي حاكم بر آنهاست. زيبايي مستتر در طرحهاي داود، نه متظاهرانه، نه استادانه، نه متبحرانه و نه تقليدي است. ذرات اين زيبايي، از تركيبي منحصر به فرد تشكيل شده است؛ تركيبي از ذهن كودكانه، روح زنانه، ادراك مردانه و فهم و شناختي مدرن و فرهيخته كه داود شهيدي را يك سرو گردن بالاتر از بسياري از طراحان معاصر ايران قرار ميدهد. بسياري از آثار داود شهيدي، مشخصات يك اثر بزرگ را در خود نهفته دارند، با اين همه تاكنون در يك بررسي نقادانه مورد مطالعه قرار نگرفتهاند.
تطبيق هنرمندانه عناصر مرئي آثارش با عناصر ذهني و نامريي آنها، بيهيچ جعل و كوشش و هيچ تصنعي؛ از جمله دستاوردهاي خلاقي است كه پس از ساليان دراز كار و مطالعه حاصل شده است و كيست كه نداند كه چنين حاصلي، آرزوي دستنيافتني بسياري از طراحان است.
او به طور همزمان از نيروهاي ناشناخته ضميرش، و عوامل آگاهانه شعورش، تركيبي دلچسب فراهم ميكند؛ تركيبي كه شايد در نظر اول از چشم بيننده ناآشنا دور بماند. چنين خصلتي را تنها در آثار بزرگان ميتوان يافت. در آثار داود شهيدي، هيچ چيز به رخ بيننده كشيده نميشود. او نه بيننده را مقهور تكنيك ويژهاش ميكند و نه او را در وادي ابهامات غامض رها ميسازد. با همه پيچيده بودن ذهن «لابيرنت»گونهاش، اما گاه مشاهده ميشود كه داود دلباخته سوژهاي تكراري و نخنما ميشود. اما در انتقال چنين سوژه هايي، داود سازوكاري را فراهم ميسازد كه بيننده را نيز دلباخته سوژههاي دست چندم ميكند و اين باور را ايجاد ميكند كه بهتر است كاريكاتور را از سوژههاي قديمياش جدا نكنيم. او از اين طريق به ذهن مشترك كاريكاتوريستها اداي دين ميكند. ذهن مشتركي كه چنانچه مريي شود، حاصلي كليشهاي خواهد داشت. داود طرح كليشهاي جا افتاده و دست مالي شده را به مثابه ميثاقي مشترك و استعارهاي بشري كه توسط كاريكاتوريستها ساخته شده، مورد احترام قرار ميدهد. او در تعاملي رندانه با «گورمه لن» طراح فرانسوي، يك سلسله طرح تحت عنوان «ديوار» خلق كرده است؛ ديوارهايي كه اگر «گورمه لن» آنها را ميديد از حسادت دق ميكرد. اما داود حاضر است بيآنكه كسي بداند، آنها را با امضاي «گورمه لن» عرضه كند. داود «سيرانو دو برژاك»1 كاريكاتوريستهاي اين دنياست.
بيانيه هنرمند
من دقيقا اين هستم كه ميخوانيد.
من، مثل هر كس ديگر در برابر يك آينه كوچك غبار آلود متولد شدهام كه زندگي كردنم را در آن ديدهام و مينويسم.
تصوير اول
اينكه چگونه هنرمند شدم به تاريخ آسفالت شدن كوچهمان مربوط ميشود كه بايد از شهرداري منطقه شرح دقيقش را پرسيد. يك پسر بچه سرگردان كه روي اين آسفالت خط ميكشد و آنها را همراه با داستانهاي اعجاب آور براي همسالانش تعريف ميكند.
تصوير دوم نوجواني است. در نوجواني مثل هر نوجوان ديگر قد كشيدم، صدايم مردانه شد و اين چه ربطي دارد به هنر كاريكاتور... ولي كاريكاتور هم كشيدم. اين كاريكاتورها اما روي آسفالت كاغذ بودند كه خوشبختانه غبار نميكند كه روي آينه عمر را بپوشاند و كدر كند. تصوير بعدي جواني اول است. يك عاشق پيشه كه معماري ميخواند. در زمينه طنز سياه طرح چاپ ميكند و نمايشگاه ميگذارد. مشهور ميشود. در آتش انقلاب ذوب ميشود. تصوير ديگر جواني دوم است.
يك فوق ليسانس مهندس، يك كارشناس با صلاحيت به همراه يك هنرمند منجمد در امريكا و بازگشت به ايران.
تصوير آخر كودكي دوم است. يك ديدوبازديد و ازدواج قراردادي بيعشق كه تبديل شد به زندگي زناشويي سرشار از عشق با مريم. تولد دوباره يك نقطه كه رشد ميكند و تبديل ميشود به يك مرد كامل. اينجاست كه كاريكاتورها در ذهن من راه ميروند و پرگويي ميكنند كه حالا ميشود آنها را عرصههاي طنز سياه ناميد. بازتابي از كودكي اول من، من كاريكاتورهايم را مينويسم...
1- Cyrano de Bergerac / نويسنده قرن هفدهم فرانسه
داود شهيدي در 22 فروردين هزار و سيصد و سي متولد شد. تحصيلات ابتدايي و متوسط را در تهران به پايان رساند. در مهر 1346 در كنكور دانشگاه شيراز، مهندسي برق و الكترونيك پذيرفته شد و علوم پيش مهندسي را در آنجا طي كرد. سپس در 1349 به دانشگاه تهران رفت و در رشته مهندسي معماري فوق ليسانس گرفت. داود شهيدي در شهر بوستون، ماساچوست امريكا دورههاي تحقيقي را گذراند و تحصيلات تكميلي خود را در «معماري شهري» با درجه فوق ليسانس به پايان رسانيد. شهيدي كاريكاتور و طنز مصور را يك كار بسيار جدي ميداند و از 14 سالگي با آشنايي با اردشير محصص، به موج نوي كاريكاتور ايران پيوست و طرحهايش در نشريات فرهنگي و روشنفكري آن زمان بسيار به چاپ رسيد. او دو نمايشگاه فردي در «گالري ليتو» و «گالري زند» برپاكرد و يك نمايشگاه گروهي در مركز فرهنگي ايران و امريكا. مهندس شهيدي در سالهاي پس از انقلاب، حرفه اصلياش معماري را جديتر پي گرفت. پس از سال 70 با برپايي نمايشگاههاي فردي در گالري سيحون، گالري برگ و بعدها در گالري نشر ثالث، مان هنر نو و خانه كاريكاتور ايران و چاپ مقالات تحقيقي در كيهان كاريكاتور، روزنامه شرق و اعتماد ملي و ديگر روزنامههاي اصلاحطلب... خود را به عرصه هنر كاريكاتور باز آورد. اما بنا به دعوت احمدرضا دالوند كه مدير هنري روزنامه جامعه بود در سال 1376 به عنوان قلم ثابت و كارتونيست اصلي روزنامه مشغول به كار شد. در همان جريده بود كه پختگي و ادراك ذهني متفاوت شهيدي بر اهل فن به اثبات رسيد و نسلهاي تازه از راه رسيده بيشتر او را شناختند. محور اصلي كار داود شهيدي طنز سياه است كه او آن را در 1347 با چاپ طرح «حضور در برابر مرگ» آغاز كرد و تا به حال تداوم بخشيده است. داود شهيدي داستانهاي طنز نوشتاري و مصور بسيار هم نوشته است.