در فصلي به سر ميبريم كه سينما بخشي از اوقاتفراغت خانوادهها و جوانها را به خود اختصاص ميدهد. ساعت شش عصر به بعد كه درجه گرماي هوا كاهش پيدا ميكند جوانان بهصورت اكيپهاي دوستانه يا خانوادهها بهصورت دستهجمعي، همينطور زوجهاي جوان براي سرگرم شدن در لحظات باقيمانده روز به سالنهاي سينما ميروند و فيلم موردعلاقه خود را انتخاب ميكنند. اين روزها هم كه تقريبا فيلمهاي كمدي اغلب سالنهاي سينما را به خود اختصاص داده و هنوز دو روز از اكرانشان نگذشته گيشه ميلياردي كسب ميكنند. با سازندگان اين فيلمها هم كه گفتوگو ميكنيم آنها از اشتياق مردم براي تماشاي فيلمهاي كمدي ميگويند. براي صحتوسقم اين اخبار و همينطور ميزان علائق مردم از فيلمهاي روي پرده به تعدادي از سالنهاي سينما سر زديم و از نزديك با مخاطبان گفتوگو كرديم. از مخاطبان پرسيديم چه نوع فيلمي دوست دارند؟ چه سينمايي را براي تماشا انتخاب ميكنند و سوال مهم ديگر اينكه چرا از فيلمهاي اجتماعي استقبال نميكنند؟ نتيجه حاصله و وجه اشتراك اغلب صحبتها استقبالي بود كه مردم از فيلمهاي كمدي دارند اما همه آنها تاكيد داشتند كه دوست دارند فيلم كمدي باكيفيت بر پرده سينما ببينند.
اين گزارش پيش روي شماست.
پرديس سينمايي ملت
دمدماي غروب است و سردر پرديس سينمايي ملت را از دور ميبينم كه بهطور كامل با تصوير فيلم «تنگه ابوقريب» پوشيده شده. به محوطه بيروني پرديس كه ميرسم مخاطبي را در حياط نميبينم. جاي سوال است كه غروب روز چهارشنبه پرديس سينمايي ملت تقريبا خالي از مخاطب باشد. يكي از پرسنل پرديس از كنار من رد ميشود به من نگاه ميكند تمايلي به مصاحبه ندارد. وقتي با تعجب ميگويم سينما چرا اينقدر خلوت است ميخندد و ميگويد: خانم مردم پول ندارند كه به سينما بيايند. به سمت سالنها ميروم.
فرحناز سيوسهساله با همسرش از سالن سينما خارج ميشوند. آنها براي تماشاي فيلم «كاتيوشا» به سينما آمده بودند. به من ميگويد: حوصلهام سر رفته بود با همسرم آمديم سينما فيلم كاتيوشا را ديديم كه اي كاش نميديديم. فيلم خوبي نبود. من اصلا فيلمهاي كمدي با موضوعات سطحي را نميبينيم مجبور شدم كاتيوشا را ببينم و قطعا فيلم من يك ايرانيم را نميبينم.
حميد همسرش ميگويد: ما زن و شوهر به سينما خيلي علاقهمنديم و تقريبا هر هفته يا ماهي يكبار به سينما ميرويم. معمولا فيلمها را در جشنواره فجر دنبال ميكنيم به همين جهت همه فيلمها را تقريبا ديدهايم و چون ديگر فيلم جديد نيست بالاجبار به تماشاي فيلمهاي كمدي مينشينيم وگرنه اصلا تماشاي فيلم كمدي با روحيه من سازگار نيست.
فرحناز به فضاي پرديس ملت اشاره ميكند: ما معمولا به پرديس سينما آزادي يا ملت ميآييم چون فضاي آرامتري دارد. پرديس كوروش را به دليل ازدحام جمعيت و اينكه مكان تجاري است حداقل براي فيلم ديدن انتخاب نميكنيم. به همين دليل ترجيح ميدهم به سينماهايي بروم كه فقط فيلم نمايش ميدهند.
در اين ميان خانوادهاي ششنفره از پاگرد و سراشيبي سالنهاي پرديس بالا ميآيند. باهم حرف ميزنند و به اطراف توجهي ندارند. مادربزرگ، دختري دوازدهساله، سه خانم ميانسال و مردي جوان اين جمع را تشكيل ميدهند. روي صندليهاي لابي سالن سينما مينشينند. عذرخواهي ميكنم كه حرفشان را قطع ميكنم. با آنها سر صحبت را باز ميكنم. مادربزرگ خانواده ميگويد: گيتي هستم 64 سال سن دارم خيلي وقت است كه به سينما نميآمدم. آخر فيلمها كيفيت خوبي ندارند براي چه بياييم؟ الان هم كه ميبيني با خانواده آمديم تا خوش بگذرانيم. فيلمهاي ايراني را به خاطر اينكه كيفيت ندارند نميبينم. بيشتر تلويزيون نگاه ميكنم.
النا دوازدهساله ميگويد: فيلمهاي شاد را خيلي دوست دارم. فيلم دشمن زن را هم ديدم. الان آمديم كه كاتيوشا ببينيم. از فيلمهاي اجتماعي و جدي خوشم نميآيد اما عاشق فيلمهاي كمدي هستم چون شاد ميشوم و حسابي ميخندم.
الناز يكي از خانمهاي ميانسال اين جمع است كه سيوهفت سال دارد. ميگويد: تعريف فيلم كاتيوشا را زياد شنيديم انگار فيلم شاد و بانمكي است. با خانواده آمديم ببينيم تا خوش بگذرانيم. هزارپا را هم ديدم فيلم خوبي بود. اما فيلمهاي اجتماعي را نگاه نميكنم چون موضوعات آن بهشدت تكراري است. آخر چقدر بدبختي ببينيم. تيتراژ فيلم كه بالا ميآيد ما ميتوانيم بهراحتي انتهاي فيلم را حدس بزنيم. پول كه هيچ، حاضر نيستم وقتم را براي اين فيلمها هدر بدهم.
دو خانم ديگر اين جمع تمايلي به مصاحبه ندارند اما رضا از همين جمع كه 49 سال دارد، ميگويد: «من طبيعتگرد هستم به همين دليل سينما مساله من نيست. فيلم را براي اين ميبينم كه شاد شوم. اغلب فيلمهاي اجتماعي همه شبيه هم شده، از محتواي خوبي برخوردار نيستند. سينما نميروم اما وقتي داخل اتوبوس نشستهام بعضي فيلمها را براي ما نمايش ميدهند. اغلب موضوعات تكراري هستند. شرايط الان بهگونهاي شده كه همه نياز به شادي دارند. جامعه بهاندازه كافي غم دارد.»
از لابي سالنهاي سينمايي خارج ميشوم و به محوطه بيروني ميآيم. باد خنكي ميوزد. ماشينها يكبهيك وارد پاركينگ ميشوند تا خانوادهها به تماشاي فيلم موردعلاقه خودشان بروند. بعضي خانوادهها هم كه فيلم دلخواهشان را ديدند به محوطه بيروني پرديس آمدهاند تا ماشين خود را از پاركينگ خارج كنند. خانواده پنج نفره توجهم را به خود جلب ميكنند، آنها پياده هستند از چمنهاي كنار خيابان عبور ميكنند تا به پرديس بيايند.
پدرام 55 سال دارد: «من ميهمان خانوادهام هستم. آلمان زندگي ميكنم چند روزي است آمدم ايران. سينما را خيلي دوست دارم. آن زمانهاي دور كه ايران بودم هميشه جشنواره سينما و تئاتر را دنبال ميكردم. اگر تنها بودم قطعا فيلم رمانتيك را براي تماشا انتخاب ميكردم اما الان كه با خانواده هستيم آمديم فيلم شاد ببينيم.»
محمد ديگر عضو اين خانواده هم 55 سالش است: من همه نوع ژانر فيلم ميبينم؛ اما فيلم كمدي كه هنرپيشههاي خوب داشته باشد را بيشتر دوست دارم اما بهطور كل كم سينما ميروم بيشتر فيلمها را در خانه ميبينم، دانلود قانوني ميكنم يا سيدي فيلمها را ميخرم.
او به خانواده خود اشاره ميكند: طبيعتا وقتي با خانواده به سينما ميآيم دوست دارم لحظات شاد براي ما فراهم شود به همين دليل فيلم كمدي ميبينيم اما اگر تنها باشم فيلم جدي تماشا ميكنم.
طاهره همسر محمد كه 47 ساله است، گلايه ميكند كه اغلب فيلمهاي ايراني محتوا ندارند: «فيلمها معمولا قابل حدس هستند و پايانبندي خوبي ندارند اما فيلم بهوقت شام را دوست داشتم فيلم خوب و با محتوايي بود.»
طاهره ادامه ميدهد: «اگر وقت داشته باشم بهاتفاق همسر و فرزندم به سينما ميآييم تا فيلم كمدي ببينيم و شاد شويم.»
سينما آفريقا
سربالايي خيابان وليعصر را به سمت ميدان وليعصر پيش ميگيرم. ساعت تقريبا 9 شب است كه به سينما آفريقا ميرسم. شبنم سيوسهساله براي تماشاي فيلم «هزارپا» آمده در لابي سينما نشسته و منتظر است فيلم شروع شود: «من فيلم را از روي هنرپيشهها انتخاب ميكنم. آقاي عطاران از بازيگران محبوب من است. معمولا هر سه ماه يكبار به سينما ميآيم. بههيچعنوان تماشاي فيلم خوب را در سينما از دست نميدهم اگر تعريف فيلمي را بشنوم محال ممكن است به سينما نيايم و فيلم را در سينما نبينم. الان هم به خاطر استقبالي كه از فيلم «هزارپا» شده و تعريفهايي كه از اين فيلم شده دوست داشتم هزارپا را در سينما ببينم.
گوشه ديگر سالن مازيار سيوسهساله نشسته، روزنامهاي به دست دارد و هرازچند گاهي به آن نگاه مياندازد. ميگويد: «من رضا عطاران را خيلي دوست دارم. نوع بازي اش باعث خوشحالي من ميشود. من آدم درونگرايي نيستم اما ترجيح ميدهم كمتر در جامعه حاضر شوم، بيشتر اوقاتم را در خانه يا محل كارم هستم اما سينما بخشي از زندگي من است، محال است من فيلمهاي روز دنيا را از دست بدهم. تقريبا همه فيلمها و سريالهاي روز را ميبينم اما فيلمهاي ايراني كه باكيفيت باشد را ميبينم. الان تعريف فيلم هزارپا را شنيدم آمدم اين فيلم را در سينما ببينم.»
سينما استقلال
متصدي سالنهاي سينما استقلال با روي گشاده از من استقبال ميكند. درباره موضوع گزارشم با او گفتوگو ميكنم، ميگويد: همين الان سانس فيلم تشكيلشده و همه مخاطبان داخل سالن هستند.
به اطراف نگاه ميكنم مرد تقريبا پنجاهسالهاي كه بهتنهايي كنار سالن نشسته توجهم را جلب ميكند. به سمتش ميروم و با او گفتوگو ميكنم. محمد 45 سالش است: آمدم فيلم داركوب را ببينم. نميدانم چگونه فيلمي است. ازآنجاييكه كارمندم، وقت ندارم هميشه به سينما بيايم اما سينما را خيلي دوست دارم. اگر فرصت داشته باشم هر هفته به سينما ميآيم.
او به صفحه موبايلش نگاه ميكند و ميگويد: كارگردانهاي سينما را ميشناسم. ابراهيم حاتميكيا از كارگردانان موردعلاقه من است و حتما بايد فيلمهايش را بر پرده سينما ببينم. متاسفانه فيلمهاي كمدي اين روزها اسم كمدي را يدك ميكشند و موضوعي بيمزه دارند.
از او ميپرسم به چه نوع فيلمهايي علاقه دارد؟ معمولا فيلمهاي اجتماعي و خانوادگي ميبينم. متاسفم بايد بگويم كه بعضي فيلمها براي خانوادهها بدآموزي دارد؛ موضوعاتي نظير موادمخدر، فحشا را ما در اطرافمان نداريم. وقتي به سينما ميآييم به اين موضوعات آگاه ميشويم. به اين نكته توجه كنيد كه فرهنگ خانوادهها باهم متفاوت است. او با شرم خاصي در چهراش ميگويد: من كنار دخترم نشستهام وقتي با بعضي موضوعات مواجه ميشويم خجالت ميكشيم. وسط فيلم هيس دخترها فرياد نميزنند از سالن بيرون آمديم. من و دخترم نتوانستيم تا انتها فيلم را ببينيم. به او ميگويم پس جنبه آگاهي بخشي سينما چه ميشود، ميگويد: «فرهنگ خانوادهها باهم متفاوت است. اين فيلمها براي دخترم كه با دوستانش به سينما برود مشكلي نيست اما من پدر خانواده كه حجب و حيايي بين من و دخترم حاكم است، نميتوانيم اين فيلم را كنار هم ببينيم.»
پرديس سينما سمرقند
مقابل گيشه سينما سمرقند مملو از جمعيت است. اكيپهاي جوانان از دختر و پسر گرفته باهم براي تماشاي فيلم آمدهاند. مرتضي 42 ساله به همراه پسرش آرش مقابل گيشه ايستادهاند و بليت فيلم هزارپا را تهيه ميكنند با آنها سلاموعليكي ميكنم. از آرش ميپرسم چرا فيلم هزارپا را براي تماشا انتخاب كردي، ميگويد: از فيلمهاي كمدي خوشم ميآيد. با ديدن اين نوع فيلمها ميخندم و شاد ميشوم.
او ادامه ميدهد: فيلمهاي اجتماعي و جدي را نميبينم چون مناسب سن من نيست. پدرم هم اجازه تماشاي بعضي فيلمهاي اجتماعي را به من نميدهد و من هم نميبينم. از او ميخواهم مثالي بزند. آرش به پدرش نگاه ميكند و ميگويد: فيلم لانتوري و پل خواب را نديدم، فيلم فروشنده اصغر فرهادي را هم كه خيلي دلم ميخواست ببينم، اجازه نداشتم و نديدم اما بهجاي تماشاي اين فيلمها پدرم مرا براي تماشاي فيلمهاي كمدي به سينما ميآورد.
مرتضي به صحبتهاي فرزندش گوش ميدهد و لبخند ميزند: من اگر تنها باشم ترجيح ميدهم فيلم اجتماعي ببينم. از تماشاي فيلمهاي جدي لذت ميبرم، تاثير زيادي ميگيرم. فيلمهاي به سبك درباره الي را خيلي دوست دارم؛ مثلا اگر فيلم ملي و راههاي نرفتهاش را قبل از ازدواج ميديدم رفتارم را مقابل همسرم اصلاح ميكردم. بهطور كل فيلمهاي خانم ميلاني را دوست دارم چون يك نوع روانشناسي خاصي در آن نهفته است كه باعث آموزش خانوادهها ميشود. به نظر من چنين فيلمهايي نياز جامعه ما است اما ازآنجاييكه مردم كشورمان تفريح ندارند سينما را براي تفريح و سرگرمي انتخاب ميكنند، به همين جهت با نگاه شادي و نشاط به سينما نگاه ميكنند و وقتي به تماشاي فيلمهاي كمدي به سينما ميآيم تمام سينما را جوانها اعم از دختر و پسر تشكيل ميدهند، آنها به سينما ميآيند تا دقايقي خوش باشند و تفريح كنند. از مرتضي ميپرسم تحصيلات شما چيست: «فوقليسانس كامپيوتر هستم اما زياد مطالعه ميكنم.»
مامور سالن ميگويد كه فيلم شروعشده. مرتضي صحبتهايش را اينگونه تمام ميكند: به نظر من سينما فقط وجه سرگرمي ندارد و فقط شادماني نيست. فيلمها به آگاهي اجتماع كمك ميكنند موضوعات اجتماعي موجود در فيلمها باعث فكر در مخاطب ميشود. فيلمها جنبه آگاهي بخشي خوبي دارد واقعا ميگويم وقتي فيلم استراحت مطلق آقاي كاهاني را ديدم خيلي تاثير گرفتم ازاينجهت كه وقتي مهمان خانمي در خانه داريم مراقب رفتارم باشم و بهخصوص اينكه كاري نكنم در اين زمان همسرم ناراحت و دلخور شود. چون ميدانيد كه خانمها چقدر روحيه حساسي دارند. مرتضي با تاكيد ميگويد: قطعا به تماشاي فيلم تنگهابوقريب مينشينم اما همانطور كه گفتم خانمم و پسرم اين نوع فيلمها را دوست ندارند.
آرش دستهاي پدرش را به سمت سالن ميكشد و ميگويد برويم فيلم شروع شد.
پرديس سينمايي كوروش
ساعت يازده شب را نشان ميدهد كه به پرديس كوروش ميرسم. ازدحام جمعيت و سروصدا از خصوصيات بارز اين مجتمع تجاري است.
به طبقه سوم ميآيم. ميان جمعيت پراكنده در اين طبقه، زوج جواني را ميبينم. سارا چهلساله بهاتفاق همسرش به بنرهاي فيلمهاي سينمايي نگاه ميكنند، انگار در انتخاب فيلم دلخواهشان مردد هستند. زن و شوهر همانطور كه آبميوه مينوشند به سمت گيشه بليت ميروند. وقتي سارا با پرسش من مواجه ميشود كه چه فيلمي را براي تماشا انتخاب كرديد، ميگويد: واقعيتش را بخواهيد نميدانيم بليت چه فيلمي موجود است. چون اين روزها ظرفيت بعضي فيلمها مثل كمدي هزارپا به سرعت تمام ميشود.
سارا به شلوغي جمعيت پشت گيشه نگاه ميكند و به صحبتهايش ادامه ميدهد: وقتي با دوستانم به سينما ميآيم معمولا فيلم كمدي ميبينيم چون ميخواهيم شاد باشيم و بخنديم اما با همسرم ترجيح ميدهم فيلمهاي اجتماعي و جدي ببينم. خودم به فيلمهاي اجتماعي علاقه ندارم چون هرروز با مشكلات درگير هستم. بيكاري جوانان را در اطرافم ميبينم. در پارك ميبينم كه خانمها در دام اعتياد افتادهاند، ديگر دوست ندارم اين صحنهها را در فيلمها ببينم، ميخواهم حداقل در سينما شاد باشم. از سارا ميپرسم يادت ميآيد دهه شصت فيلمهاي اجتماعي مخاطبان زيادي داشت؟ ميگويد: آن زمان را با اين دوران مقايسه نكن. الان رشد تكنولوژي بيداد ميكند. ما آن زمان از اوضاع هفته خبردار نبوديم. تلويزيون دو شبكه داشت. اصلا نميدانستيم در شهرها چه خبر است اما اين روزها اگر تصادفي در چاده چالوس يا بزرگراه مشهد رخ دهد آن تصادف را به سرعت در فضاي مجازي ميبينيم. كوچكترين اتفاق در اينستاگرام بازخورد دارد اما دهه شصت اينگونه نبود. همه زمستانها دور كرسي نشسته بوديم و بزرگترين تفريح ما اين بود كه مادربزرگ براي ما قصه بگويد. ما اين روزها آنقدر دغدغه داريم كه وقتي سينما ميروم دلم ميخواهد به هيچچيزي فكر نكنم.
او درباه انتخاب سينما كوروش براي تماشاي فيلم ميگويد: تا چند سال پيش كه غرب تهران سينما نداشت با دوستانم به ميدان وليعصر ميرفتيم و فيلم موردنظرمان را در سينماهاي مركز شهر ميديديم. تقريبا يك نيم روز وقت ما گرفته ميشد تا هم فيلم ببينيم و هم به رستوران برويم؛ ضمن اينكه جاي پارك هم بهسختي پيدا ميشد اما در حال حاضر كه غرب تهران صاحب سينما شده يا به سينما اريكه ميرويم يا سمرقند يا پرديس كوروش را براي تماشاي فيلم انتخاب ميكنيم. معمولا مكانهاي تجاري را براي فيلم ديدن انتخاب ميكنم چون هم خريد ميكنم و هم فيلم ميبينم.
شادي سيوهفت سال سن دارد. او روي صندليهاي كنار سالن نشسته و به موبايل خود نگاه ميكند: «من عاشق فيلمهاي كمدي هستم. با ديدن اين فيلمها شاد ميشوم. باورتان نميشود وقتي سيدي آينهبغل آمد گرفتم و تابهحال نزديك به 10 بار تماشا كردم. خيلي آينهبغل را دوست دارم. اصلا فيلمهاي اجتماعي تماشا نميكنم. آنقدر مشغله ذهني دارم، دوست ندارم دوباره اين مشكلات را بر پرده سينما ببينم. ولي تا دلتان بخواهد فيلمهاي كمدي را دوست دارم. با تماشاي اين فيلمها ذهنم باز ميشود و احساس خوبي دارم. راستش را بخواهيد آمدم سينما تا يك دل سير بخندم.»
در ميان مردم شهر
لازم ديدم براي تهيه اين گزارش به ميان مردم شهر هم بيايم و نظراتشان را جويا شوم.
ندا سيوششساله در ميدان تربار مشغول خريد ميوه و سبزي است. وقتي به او ميگويم خبرنگار سينمايي هستم، نگاه عاقل اندر سفيه به من مياندازد. پرسشم را كه ميشنود صورتش بشاش ميشود و توضيح ميدهد: «سينما نرويم كجا برويم؟ مگر تفريح ديگري داريم؟ با همسر و بچههايم بعضي شبها به پارك ميرويم و ماهي يكبار ترجيح ميدهيم به سينما برويم. فيلمهاي اجتماعي و تلخ را دوست نداريم چون بهاندازه كافي افسرده هستيم. ميرويم فيلمهاي شاد ببينيم كه لحظاتي خوش باشيم.»
او پلاستيك ميوهها را بين دو دستش جابهجا ميكند: «حساب كردم اگر يكشب با خانواده به رستوران برويم نزديك به دويستتا سيصد هزار تومان براي خانواده ما كه پنجنفره است خرج برميدارد به همين جهت سينما رفتن تقريبا بهصرفهتر است و اگر هم سينما برويم قطعا فيلم كمدي انتخاب ميكنيم.»
حبيبه سيوپنجساله، روي صندليهاي جلويي اتوبوس بيآرتي نشسته، هندزفري در گوشش است و به موسيقي گوش ميدهد. وقتي اين سوال را از او ميپرسم لبخندي ميزند و در جوابم ميگويد: «آخرين باري كه سينما رفتم اصلا يادم نميآيد.» كمي فكر ميكند: «نه اصلا خاطرم نيست چه زماني بود كه به سينما رفتم. خيلي كم به سينما ميروم اما فيلم زياد ميبينم. فيلمهاي خارجي روز را در خانه دنبال ميكنم.» او نيمنگاهي به موبايلش مياندازد و ادامه ميدهد: «دليل مهمي كه باعث ميشود به سينما نروم اينكه موضوعات فيلمها شبيه هم است. اكثر فيلمها حس منفي از مشكلات جامعه منتقل ميكنند. واقعا حوصله ندارم مشكلاتي كه خودم با آن هرروز سروكار دارم را دوباره روي پرده ببينم. فيلمهاي كمدي هم كه عملا مفهوم و محتوا ندارند. اگر واقعا گزارش شما تاثير دارد، به فيلمسازان محترم از طرف من بگوييد اين فيلمها را نسازند يا حداقل فيلمهاي كمدياي كه ميسازند از مضمون درستي برخوردار باشد.»
درسا بيستويك سالش است، عينك آفتابي به چشم دارد و از پشت پنجره اتوبوس محو تماشاي خيابان است. وقتي با پرسش من مواجه ميشود بلافاصله عينكش را به بالاي چشم سر ميدهد و ميگويد: «هفته پيش بود كه با همكلاسيهاي دانشگاهم به سينما رفتيم و فيلم دشمن زن را ديديم.» درسا با لبخندي از سر شوق به صحبتهايش ادامه ميدهد: «فيلم دشمن زن فيلم خوبي نبود اما جالب بود. شنيدهام فيلم «هزارپا» هم فيلم بدي نيست. بهاحتمالقوي اين فيلم را هم در سينما تماشا ميكنيم.» او ميگويد: «علاقهمند به فيلمهاي اجتماعي نيستم؛ از آنجاييكه مادرم وكيل است با شرايط جامعه آگاهم، ميدانم فيلمسازان ما در روايت موضوعات با مميزي مواجه ميشوند و دستشان بسته است. به همين جهت فيلمهاي اجتماعي نميبينم و ترجيح ميدهم لحظاتم را با فيلمهاي كمدي سپري كنم؛ هرچند محتوايي ندارند ولي ميبينم به اين اميد كه بخنديم.» با اين جملهاش خودش ميخندد: «تفريحي جز سينما رفتن نداريم. شهربازي كه نداريم. وسيلههاي بازي پاركها آنقدر داغون است كه مادرم اجازه نميدهد از اين وسيلههاي بازي استفاده كنيم. زماني ميتوانيم به مجتمعهاي تجاري برويم كه پول داشته باشيم بتوانيم خريد كنيم. وقتي پولي هم نداريم ترجيح ميدهيم يا به پارك برويم يا به سينما. دو ساعت هم كه در سينما نشستهايم نميخواهيم دوباره بدبختيهاي خودمان را روي پرده ببينيم. فيلم شاد ميبينيم تا دلمان شاد شود.»
وقتي به سمت روزنامه حركت ميكنم تا گزارشم را تحويل دهم به صحبتهاي سارا فكر ميكنم: «دهه شصت دور كرسي نشسته بوديم و بزرگترين تفريح ما اين بود كه مادربزرگ براي ما قصه بگويد. ما اين روزها آنقدر دغدغه داريم كه وقتي سينما ميروم دلم ميخواهد به هيچچيزي فكر نكنم.»
«حساب كردم اگر يكشب با خانواده به رستوران برويم نزديك به دويستتا سيصد هزار تومان براي خانواده ما كه پنجنفره است خرج برميدارد به همين جهت سينما رفتن تقريبا بهصرفهتر است و اگر هم سينما برويم قطعا فيلم كمدي انتخاب ميكنيم.»
در حال حاضر رشد تكنولوژي بيداد ميكند. ما در سالهاي دور از اوضاع هفته خبردار نبوديم. تلويزيون دو شبكه داشت. اصلا نميدانستيم در شهرها چه خبر است اما اين روزها اگر تصادفي در چاده چالوس يا بزرگراه مشهد رخ دهد آن تصادف را به سرعت در فضاي مجازي ميبينيم. كوچكترين اتفاق در اينستاگرام بازخورد دارد.
فيلمهاي اجتماعي را نگاه نميكنم چون موضوعات آن بهشدت تكراري است. آخر چقدر بدبختي ببينيم. تيتراژ فيلم كه بالا ميآيد ما ميتوانيم بهراحتي انتهاي فيلم را حدس بزنيم. پول كه هيچ، حاضر نيستم وقتم را براي اين فيلمها هدر بدهم.