كف خيابان را جدي بگيريد
سيد علي ميرفتاح
كارشناسان ترافيك را عقيده بر اين است كه اگر شهرداري تمام خيابانها و اتوبانها را دوطبقه كند و به بزرگراههاي موجود 10 تا پنج بانده ديگر هم اضافه كند و سر هر چهارراهي زيرگذر بكند و تمام شهر را به كريدورهاي هوايي و زميني و زيرزميني بدل كند، مشكل لاينحل ترافيك به قوت خود باقي خواهد ماند و كمافيالسابق انرژي و هوا و وقت و اعصاب و ثروت ملت پشت راهبندانهاي طاقتفرسا به باد فنا سپرده خواهد شد. بحث فنياش مفصل است و حتما در ضميمه كرگدن اصل و فرعش را به عرض خواهم رساند اما عجالتا همين قدر بگويم كه تجربه ثابت كرده كه بزرگراههاي صياد و طبقه دوم صدر و امام علي و باقري و باكري و حكيم و از اين قبيل مشكل را حل كه نكردند هيچ، حالا خود به مشكلهاي سفت و سختي بدل شدهاند كه شلوغي و راهبندانشان را به ديگر خيابانها هم سرايت ميدهند. همين شب باراني قبل معلوم شد كه دو، سه اتوبان شمالي، جنوبي بودهاند كه ترافيك خود را به بقيه شهر پس زدهاند. وارد جزييات نشوم. در كل همه ميدانيم كه ماشين زياد است و خيابانها و اتوبانها گنجايش اين همه را ندارد. اتوبان و خيابان كه اضافه شود از اين طرف ماشين هم زياد ميشود. قصه مرغ و تخم مرغ اينجا هم مصداق دارد و ما همچنان گرفتار اين شلوغي و ازدحام هستيم. بحث حركت به كنار، همين ماشينهاي موجود هر جا كه هستند متوقف شوند جا براي پاركشان كم ميآيد. همين دعواهاي هر روزي ملت باهم سر پارك خود گواه اين نكته است كه جا براي اين همه ماشين وجود ندارد. ماشين زياد است، ضمن اينكه ملت عموماً قوانين را محترم نميشمرند و اگر ترس جريمه و عكس و خواباندن نباشد براي علايم و مقررات و ماموران تره هم خرد نميكنند؛ علاوه بر اينها عادتهاي شهروندي ملت هم ايراد دارد و به هزار دليل موجه و غيرموجه كسي از شخصي راني دل نميكند؛ ناواردي رانندههاي پير و جوان، به خصوص جوان و زن و مرد، به خصوص زن هم خود بالا قوزي است كه روي قوز اوليه نشسته. رسما بالاي 40، 50 درصد ملت بلد نيستند كه موقع رانندگي براي بقيه ايجاد زحمت نكنند و خيابان را بند نياورند. گفت خيلي خوش نفس است دم باد شهريار هم ميايستد. خيلي رانندگيشان خوب است ماشين گنده و غول آسا هم سوار ميشوند. عشق به شاسي بلند و سدان از كجابهجان اين ملت افتاده قابل تامل است. مثلا اگر به جاي اين همه سانتافه و اسپورتيج و موسو، بازار ماتيز توي ايران رونق گرفته بود اوضاع كمي بهتر ميشد. هر سه تا ماتيز به اندازه يك لندكروز جا ميگيرد و حتما اوضاع ترافيك و حتي پارك را تغيير ميدهد. بعضيها با ماشينهاي پتوپهنشان طوري در شهر ميرانند كه انگار دارند تايتانيك را از لابهلاي كوههاي يخ اقيانوس عبور ميدهند. از ريشههاي رواني بزرگ راني نبايد غافل شد. امريكاييها هم مثل ما از اين ماشينهاي كوچك يكي، دونفره جمع و جور بدشان ميآيد و چروكي چيف را به همهچيز ترجيح ميدهند. بحث هوشياري و ناهوشياري را هم نبايد از ياد برد. منشأ بعضي ترافيكها خنگي و ندانم كاري چند تا راننده است كه نميدانند در موقع لزوم چطور تصميم بگيرند. باران كه ببارد كپ ميكنند و دوربين كه ببينند يكباره روي ترمز ميزنند. نابلدي كه جلوتر گفتم به كنار، خنگي و ناهوشياري را هم بايد به آن اضافه كرد. خود پليس و نحوه مديريت شهر هم سهمشان در ترافيك سنگين تهران و ديگر شهرها قابل توجه است و اگر مجالي باشد بايد بنشينيم و دربارهاش بحث كنيم. به فهرستم 10، 12 عامل مهم ديگر هم ميتوانم اضافه كنم اما با توجه به محدوديت كرگدننامه و فرصت شما آخرين عامل را كه به نظرم مهمترين عامل است به عرضتان ميرسانم: شرمندهام كه بگويم مساله حقوق برايمان از حيث كلي سالبه به انتفاء شده و با وجود تذكارهاي جدي، گوش ملت به رعايت حقوق، تا حد زيادي ناشنواست. في المثل اگر موتوريها بدانند كه با رفتن در پيادهرو حقي را زير پا گذاشته و از اين حيث مرتكب حرام شدهاند و درآمدشان را با پول ناپاك درآميختهاند من مطمئنم كه در نوع رانندگيشان تجديد نظر ميكنند. عابر حقي دارد كه ماشينها نبايد پايمالش كنند از آن طرف ماشين هم حقي دارد كه عابر بايد محترمش بشمرد. ازاله حقوق ديگران به بهانه گريختن از مهلكه ترافيك يا هر بهانه ديگري عين گناه است و متاسفانه در جامعه اسلامي ما كسي به آن توجه ندارد. مطمئن باشيد اگر حقالناس در كف خيابان و در همين مناسبات رانندگي محترم شمرده نشود، در مراتب بالاتر و در مناسبات سياسي و اجتماعي هم محترم شمرده نميشود. كف خيابان را جدي بگيريد. در همه جاي دنيا كف خيابان بديلي است از مناسبات كليتر و فضاي سياسي، اجتماعي. هر كجا خيابانهاي تميزتر و خلوتتر و آسودهتري دارند و كسي حق كس ديگر را زيرپا نميگذارد يقين كنيد كه جامعهشان هم بهتر و سالمتر است و...