ما و ميراث ادبي عبدي
رسولآباديان
عباس عبدي را ميتوان به معناي دقيق كلمه، نويسندهاي ديارگرا؛ آن هم در شكل و شمايلي مدرن معرفي كرد. نويسندهاي توانا با قدرت تبديل كردن موضوعي كوچك به داستاني بزرگ. در داستانهاي عبدي معمولا با گرهافكنيها و پرداخت شخصيتهايي دور از ذهن و غيرقابل دسترسي مواجه نيستيم و آنچه خواننده را به اعماق جهان داستاني نويسنده ميكشاند، اتفاقا همان سادگي در فرم و مضمون است. عبدي نويسندهاي كاملا ايرانياست كه بخشي از خاك جنوب كشور را به عنوان بستري جهت برونافكني دلهرههاي فرهنگي و نگرانيهاي از دسترفتن هويت ايراني انتخاب كرده است. عبدي نويسندهاي است كه نگاهبومي را به شكلي كاملا امروزي با خواستههاي ملي گره زده و از رهگذر داستان به مسائلي توجه نشان داده كه حلقه مفقوده داستاننويسي در دوران ما به حساب ميآيند. منطقه جنوب كشور داراي چهرههايي بزرگ در عالم داستاننويسي است و بر همين اساس، داعيه نوشتن بعد از اين چهرهها، جرات و جسارتي از نوع نگرشي نو به ادبيات و زندگي و همچنين اعتماد بهنفسي از جنس خواندن و كاركشيدن مداوم از خود طلب ميكند و عبدي با كارهايش نشان داد كه جملگي اين محاسن را يك جا در وجود خود دارد. عبدي نويسندهاي است كه دقيق ميدانست چه ميكند و به خوبي توانست جاي خود را در پازل تشكيلدهنده معناي ادبيات داستاني جنوب پيدا كند. براي فهم بيشتر ذهنيت اين نويسنده پيش از هر كار ديگر بايد داستانهاي درخشاني چون «شامايراني» و «پرندههاي هلندي» را خواند؛ داستانهايي با دغدغه حفظ سنت و اصالتهاي بومي- ايراني و لزوم معرفي اين ارزشها به تمدنها و فرهنگهاي ديگر. نكته بارز در كارهاي عبدي، دوري از هرگونه شعارپردازي و ژستهاي متداول است. عبدي خوانندهاش را وا ميدارد كه علاوه بر خواندن يك داستان درخشان، نيمنگاهي هم به پيكره در حال زوال خود به عنوان بخشي از جهان پرتكاپوي امروز داشته باشد. عبدي نويسنده زمان حال است و آنچه پيرامون ذهنيتش رخ ميدهد را با فيلتري از خوشبيني و اميد درهمميآميزد و به ما ميگويد چه چيزي داريم و نداريم و به خوبي نشان ميدهد كه چگونه ميتوانيم هر چيزي داشته باشيم يا در فرهنگي با اين گستره وسيع، هيچ نداشته باشيم.